کد خبر : 153979 تاریخ : ۱۳۹۶ يکشنبه ۲۲ بهمن - 14:06
نگاهی به فیلم سینمایی «دارکوب» ساخته بهروز شعیبی ملودرامی که به دنبال اشک گرفتن است نساء نیکو / عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران

نوآوران آنلاین- بهروز شعیبی فیلم جدیدش را عاشقانه‌ای نامیده که دغدغه مهم فعالان اجتماعی است. داستان فیلم درباره زنی معتاد (سارا بهرامی) است که همسرش (امین حیایی) او را رها کرده و مجدداً ازدواج کرده‌است. زن معتاد (مهسا) که به او دروغ گفته شده‌است که فرزندش (باران/گلی) مرده، متوجه می‌شود کودکش زنده است. پیگیری‌های زن برای پس‌گیری فرزندش مشکلاتی را برای پدر دختر و زن جدید (مهناز افشار) به وجود می‌آورد.

یکی از مسائلی که به نظر می‌رسد نویسندگان فیلمنامه حسین تراب‌نژاد و آزیتا ایرایی در نگارش دارکوب نتوانسته‌اند حل کنند معلق ماندن فضای داستان بین رئالیسم و نئورئالیسم است. این‌که چرا معلق مانده‌اند به تعریفی است که از سینمای رئالیسم داریم که صراحتاً اشاره می‌کند که: «پایان فیلم‌های جنبش رئالیسم معمولاً توأمان با یاس و ناامیدی ست؛ قهرمانان سینمای رئالیسم دوباره ناامید می‌شوند و فیلم با توهم‌زدایی و مرگ قهرمان فیلم به پایان می‌رسد» و در نقطه مقابل درباره سینمای نئورئالیسم می‌دانیم که این سینما سعی در نزدیک شدن هر چه بیشتر به « واقعیت » چه در روایت و چه در فرم دارد و همین‌جاست که می‌گویم «دارکوب» میان رئالیسم و نئورئالیسم معلق مانده است؛ چراکه بخشی از اساس فیلمنامه بر پایه یکی و بخشی نیز بر پایه دیگری بنا شده و به نظر می‌رسد اصلی‌ترین مشکل فیلمنامه که در امتدادش به عدم شخصیت‌پردازی درست آدم‌های داستان می‌رسد و همچنین سوالات فراونی را بی‌پاسخ می‌گذارد همین است که درنهایت داستان دارکوب را به یک ملودرام پرسوز و گداز تبدیل کرده که تلاش می‌کند مخاطب را وادارد به هر نحو ممکن برای شخصیت‌های داستان دل بسوزاند و در سکانس فیلم نیز یک دل سیر گریه کند و اشک بریزد و تمام.

ساختار نیز متأثر از فیلمنامه دارای نقاط ضعف فراوانی است از بازی بسیار بد و فاقد هرگونه نزدیکی به شخصیت توسط امین حیایی با بازی بی‌روح مهناز افشار که سبب می‌شوند تا بیننده هیچ‌گونه احساس نزدیکی فکری و روحی با کاراکترهای ایشان نداشته باشد و تنها به تک لحظات خوب بازی سارا بهرامی دل خوش کند که اتفاقاً بر خلاف دو بازیگر قبلی در همان تک لحظات بسیار خوب درخشیده است و به جز این، در سایر بخش‌ها گویی شعیبی آن‌قدر درگیر طرح مسأله فقر و اعتیاد زنان بی‌خانمان و کارتن‌خواب و حاشیه پارک هرندی شده که دیگر مجالی برایش باقی نمانده تا به کارگردانی بهتری برسد که لااقل ضرباهنگ مناسب‌تری داشته باشد؛ چراکه فیلم فقط تا حدی در یک سوم ابتدای کار خوب است و دو سوم پایانی‌اش هیچ چنگی به دل نمی‌زند و البته در همین بخش هم تصویر دقیقی از آدم‌های این‌گونه که حداقل در یکی دو سال گذشته در رسانه‌ها زیاد راجع‌به‌شان خوانده‌ایم به مخاطب نمی‌دهد و هر یک از این زن‌ها را صرفاً با یک جمله به مخاطب معرفی می‌کند و خلاص و این از نظر شعیبی می‌شود: «عاشقانه‌ای که دغدغه مهم فعالان اجتماعی است» و در کلیت نیز دارکوب با ملودرام‌های آبکی که مشابه‌اش را در برخی فیلم‌های قبل از انقلاب البته با ساختار متداول آن روزها دیده بودیم برابری خوبی می‌کند، اما درنهایت نمی‌تواند برای شعیبی یک حرکت رو به جلو تلقی شود.