فرهنگی 05 اسفند 1403 - 5 ماه پیش زمان تقریبی مطالعه: 2 دقیقه
کپی شد!
0
ضیاء موحد شاعر و استاد فلسفه در گفت‌وگو با نوآوران:

آرمان من سرودن شعرهایی است سهل اما نه‌ چندان آسان

از انتشار آخرین مجموعه شعر موحد یعنی «مشتی نور سرد» بیش از یک دهه می‌گذرد اما این مجموعه هنوز نزد خوانندگان شعر فارسی محبوبیت خود را حفظ کرده است. گفت‌وگویی که در ادامه می‌خوانید به بررسی این مجموعه اختصاص دارد.

موحد

علیرضا ایرانی

ضیاء موحد ازچهره‌‌های مهم شعر فارسی است. از او شعرهای اندکی در چهارمجموعه به صورت کتاب چاپ شده‌اند اما همین اندک او را به عنوان شاعری پرآوازه و صاحب سبک به خوانندگان شعر فارسی معرفی کرده است. در عین حال این شاعر به عنوان یکی از اساتید مهم فلسفه معاصر در زمینه‌‌های فلسفه و نقد ادبی نیز به‌طور گسترده محل وثوق و مراجعه خواستاران دانش و معرفت است. از انتشار آخرین مجموعه شعر موحد یعنی «مشتی نور سرد» بیش از یک دهه می‌گذرد اما این مجموعه هنوز نزد خوانندگان شعر فارسی محبوبیت خود را حفظ کرده است. گفت‌وگویی که در ادامه می‌خوانید به بررسی این مجموعه اختصاص دارد. موحد در این گفت‌وگو با ذهنیت فلسفی خود به بسیاری از آرای خویش در حوزه‌‌های دیگر چون نقد و ادبیات به طور کلی نیز پرداخته است.

اشعار شما عموماً با تصویر ارائه می‌شود. در هر شعری که می‌خوانیم با حداقل یک یا چند تصویر روبه‌رو هستیم. این نوع کار با خواننده ارتباط بیشتری برقرار می‌کند. انسان عادت کرده آن چیزی را که می‌بیند بهتر درک کند. اگر در طول تاریخ شعر هم نگاه کنیم آن اشعاری بیشتر جاودانه شده‌اند که تصویری بوده‌اند. کسی مثل میلتون کمتر امروزه طرفدار دارد چون اشعارش آن‌قدرها تصویری نیست.

من همیشه اعتقاد داشته‌ام تصویر از عناصر اصلی شعر است اما سال‌ها قبل این نکته را تذکر دادم که شعر می‌تواند تصویر نداشته باشد و شعر باشد. مثلا این شعر از سعدی:
تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز
همه شب ذکر تو می‌رفت و مکرر می‌شد

در این شعر هیچ تصویری نیست؟

به آن معنای متداول در این شعر تصویری وجود ندارد. اما شعر بسیار زیبایی‌ است.

البته به‌ آن معنا نه. من منظورم از تصویر آن چیزی نیست که سینما می‌تواند نشان بدهد. منظورم ارائه یک‌سری نشانه‌های اصلی ا‌ست که ذهن خواننده آن‌ها را به تصویر ملموسی بدل می‌کند. در شعر شما هم حتی در واژه‌ی «مشتی نور سرد» چنین تصویری ملموس است. درباره‌ی این‌گونه تصویر صحبت کنیم.

چند نوع تصویر در این کتاب هست. گاهی تصاویر خیلی کوتاهند. مثل شعر «پاییز» که شعر بسیار کوتاهی ا‌ست:
بر زمین
همین‌طور شعر ریخته است
و باد
آن‌ها را گم و گور می‌کند

شباهت شعر به برگ‌ها

و یک معنای تازه به گم و گور. گم و گور یک Dead metaphor است. یک استعاره‌ی مرده اما وقتی در متن این شعر قرار می‌گیرد کاملا یک معنای تازه‌ای پیدا می‌کند. یعنی باد هم شعرها را گم می‌کند واقعا و هم گور می‌کند. در دفترهای قبلی نیز این نوع تصاویر بود.
اما گاهی تصاویر گسترده هستند. در شعر «می‌آید» یک تصویر گسترده داریم که از اول تا آخر شعر کشیده می‌شود و ابعاد مختلفی پیدا می‌کند. یکی دیگر از نمونه‌های تصویر که در واقع درونی کردن غروب است شعر «شامگاهی» ا‌ست:
نگاه کن به بوته‌ی سرخ
در کنج آسمان
که پنجره‌ها را دشوار کرده ‌است
و اندوه را آسان
تو را ببین که به دیوار نور می‌خواستی تکیه کنی
به شاخه‌ سپیده‌‌دم
اما
فرجام گوییا اینست
که هر زمان که خورشید
از بام‌ها و پنجره‌ها باز
حرف خود را پس گرفت
پرنده‌ای باشی تاریک
نشسته بر شعله‌ی سرخ
که از جانت زبانه می‌کشد

نکته قابل توجه درباره‌ تصویر این شعر، ثابت بودن تصویر است. تا تصویر ثابت نباشد خواننده نمی‌تواند آن ‌را بازسازی کند. با عبارت «کنج آسمان» کادر دوربین مشخص می‌شود. این ثابت شدن تصویر ایجاد مکث می‌کند. مکث برای ذهن مخاطب ضروری ‌است. در ادامه‌ی شعر هم این وضعیت را می‌بینیم. تصویر نما به نما نمایش داده می‌شود و خواننده آن را کامل می‌کند.

بله، کاملا. بعد هم می‌بینیم از بیرون به درون منتقل می‌شود. این‌ است که در آخر شعر می‌گوییم تقدیر گویا این است که: پرنده‌ای باشی تاریک/ نشسته بر شعله‌ی سرخ/ که از جانت زبانه می‌کشد.
این تصویر عینی شروع می‌شود ولی بعد یک حالت ذهنی به خود می‌گیرد. این نوع بازی کردن با تصویر که حاصل لحظات شدت تمرکز است دیریابند. این چیزها شعر را چندلایه می‌کند. امکان تعبیر و امکان سهیم شدن خواننده را در شعر فراهم می‌سازد. این در واقع ایجاد امکان ارتباط است.

شما از چند لایه بودن شعر صحبت می‌کنید و ارتباطی که به وسیله‌ سهیم شدن خواننده در شعر اتفاق می‌افتد. مسلم است در کنار زبان و استفاده از عناصر ارتباطی چون تصویر، ساخت شعر در ایجاد این ارتباط بسیار موثر است. در شعر «شامگاهی» مثالی که خود زدید، تبدیل حرکت عینی به ذهنی، یک بازی ساختاری است. من فکر می‌کنم تمهیدات، حجم ارتباطی و گستره‌ی تاویل را امکان‌پذیر می‌کند.

زبان امکانات بی‌نهایتی در اختیار شاعر می‌گذارد. من وقتی شعری را شروع می‌کنم از جایی به بعد این زبان است که مرا در اختیار می‌‌گیرد و البته در هر شعر به‌گونه‌ای.
برای مثال وقتی شعر «عشق، آری عشق» را می‌نوشتم شروع آن تحت تاثیر زمینه‌ای عاطفی بود:
برگچه بر بید سرخ
امشب
بعد از غروب
چه آسمان سبزی خواهم داشت
گلدان کوچک
و
شاخه بزرگ
تا این‌جا که رسیدم، دیدم آن‌چه باید از فضای عینی که در آن قرار گرفته‌ام، گفته شود، به تصویر آمده است. بید سرخ همان شاخه‌های بلند و زیبا و سرخی است که در گل‌فروشی‌ها دیده‌اید. این شاخه‌ها، برگچه‌‌های سبزی هم دارند. در سطرهایی که نوشتم کلمه‌های «سرخ»، «سبز» و «بلند» آمده بودند همین کلمه‌ها سطرهای آخر را در اختیارم نهاد:
عشق
آری عشق
همیشه چنین بوده است
سبز
سرخ
بلند
بدیهی است که این شگرد خاص این شعر است. هر شعر شگرد خود را دارد. اما پشت این کلمه‌ها سنت هم هست و همین موضوع شعر را تاویل‌پذیر می‌کند. وقتی «بلند» را نوشتم این بیت حافظ در پشت ذهنم بود که:
آن یار کز او گشت سر دار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد
حال از همین بیت می‌توان راز کلمه‌ی «سرخ» را هم دریافت. پشت اغلب شعرهای من سنت ادبی گذشته حضور دارد و همین است که با خواننده احیانا ارتباط برقرار می‌کنم.

کاربرد زبان در شعرهای شما شبیه به هم است. سؤال من این است، آیا ساختارهای متفاوت شعری روی زبان بی‌تاثیر است؟

اگر منظورتان از شبیه به هم بودن این است که از همه‌ی آن‌ها صدای مرا می‌شنوید، می‌گویم: بله، چنین است و اگر منظورتان این است که مثل رویایی یا براهنی با کلمه بازی نمی‌کنم، باز هم می‌گویم بله. عقیده‌ من در مورد زبان شعر با آنان فرق می‌کند البته این بحث دامنه‌داری است که عجالتا وارد آن نمی‌شوم.

یکی از مهم‌ترین مباحثی که برای ادبیات و نقد ادبی در قرن بیستم راهگشا بوده، مبحث استعاره است. ما تا به آن حد رسیده‌ایم که فیلسوفی چون ریکور استعاره را در سخن معتبر دانسته، این فاصله‌ی زیادی است حتی از نگاه زبان‌شناسان که استعاره را در حد گزاره و جمله ارزیابی می‌کردند. من یکی از ویژگی‌های مهم شعر شما را کلیت استعاری آن می‌دانم. در این مورد چه نظری دارید؟

زبان به گفته‌ی نیچه و اخیرا کواین، فیلسوف بزرگ این قرن، ذاتا استعاری است و در شعر، استعاری بودن آن به نهایت می‌رسد. در شعرهای این دفتر، شعرها تماما استعاری است. شعرهایی چون «می‌آید»، «پرندگان»، «شامگاهی» و «اما». در مورد اشاره‌ی شما به ریکور باید بگویم در دو دهه‌ گذشته فلاسفه‌ زبان مباحث خیلی عمیق، جالب و تازه‌ای را در باب استعاره مطرح کرده‌اند که امیدوارم در مقاله‌ای به تفضیل به آن‌ها بپردازم.

جهان استعاره که من از آن سخن می‌گویم با خود نقش‌هایی را به همراه می‌آورد. از نقش‌هایی چون درون‌متنی کردن دلالت‌ها، اهمیت‌بخشی به نشانه در حد مصداق، ایجاد کلیتی منحصر به‌فرد و غیر قابل تکرار… و ساخت حاد- واقعیت زبانی. کاربرد استعاره به شعرهای شما چه وجوهی را بخشیده است؟ چگونه می‌توان این نقش‌ها را ارزیابی کرد؟

ویژگی‌هایی که گفتید نمونه‌های فراوانی در شعر شاعران گذشته‌ی ما به‌خصوص حافظ و مولوی دارد. در غزل:
این خوش‌رقم که بر گل رخسار می‌کشی
خط بر صحیفه‌ گل و گلزار می‌کشی
حافظ همه‌ دلالت‌ها را درون‌متنی کرده و نشانه‌ها، یعنی کلمه‌ها، خود مصداق هستند. در واقع معشوق حافظ در این غزل زبان است و با زبان است که عشق‌ورزی می‌کند البته این غزل از غزل‌های درجه اول حافظ نیست. اگر در بازی با زبان، فضایی گسترده و به اصطلاح شما حاد – واقعی و تاویل‌پذیر ساخته نشود، شعر در حد بازی باقی می‌ماند.
در غرب هم منتقدان حواسشان آن‌قدر جمع هست که کامینگز یا گیوم آپولینر را با شاعری چون الیوت مقایسه نکنند. اگر به تعبیر هایدگر زبان، خانه‌ وجود باشد، خانه را با زاغه نباید اشتباه کرد. رمز هنر، تعادل است. اما در مورد استعاره در شعرهای «مشتی نور سرد» یا «غراب‌های سفید» باید بگویم استعاره در شعر وجه خاصی دارد. برای مثال در شعر «می‌آید» که تصویری ا‌ست گسترده، رفتن روز و آمدن شب و به‌خصوص غروب، شکل استعاری حرکت ‌زنی سوار بر گردونه را پیدا می‌کند. همه‌ ویژگی‌های زن، معادلی عینی در غروب می‌یابد و پایان شعر حاوی حرفی است که همه‌ شعر در خدمت شکل دادن به آن است. این از آن پایان‌هاست که از دل و متن شعر جوشیده است البته چنان‌که گفتم در این دفتر شعرهایی هم هست که به اقتضای موضوع شکل ساده‌تری دارند. سرودن این‌گونه شعرها در نظر اول آسان می‌نماید، اما چنین نیست. آرمان من سرودن شعرهایی است سهل اما نه چندان آسان. گمان می‌کنم در «مشتی نور سرد» قدم کوتاهی در این راه برداشته‌ باشم.

نویسنده
سحر شمخانی
مطالب مرتبط
  • نظراتی که حاوی حرف های رکیک و افترا باشد به هیچ عنوان پذیرفته نمیشوند
  • حتما با کیبورد فارسی اقدام به ارسال دیدگاه کنید فینگلیش به هیچ هنوان پذیرفته نمیشوند
  • ادب و احترام را در برخورد با دیگران رعایت فرمایید.
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *