در این دنیای درندشت و در میان جانداران هزار رنگ آن، نوعی زنبور وجود دارد که نه هنری دارد و نه عسلی و با نام علمی Dinocampus coccinellae یا زنبور انگل شناخته میشود. البته برای پرهیز از هر نوع سوءتفاهم خواسته یا ناخواسته در این متن از جاندار فوق با نام زنبور زرنگ یاد میکنیم.
در این دنیای درندشت و در میان جانداران هزار رنگ آن، نوعی زنبور وجود دارد که نه هنری دارد و نه عسلی و با نام علمی Dinocampus coccinellae یا زنبور انگل شناخته میشود. البته برای پرهیز از هر نوع سوءتفاهم خواسته یا ناخواسته در این متن از جاندار فوق با نام زنبور زرنگ یاد میکنیم. زنبورهای زرنگ مرام جالبی دارند؛ آنها برای پروراندن فرزندان شان هیچ زحمتی به خود نمیدهند و از بهر تولید مثل، روش منحصربهفردی دارند. آنها حشره دیگری (معمولا کفشدوزک) را با نیش خود فلج کرده و روی بدنش تخمگذاری میکنند. کفشدوزک بختبرگشته هم بیخبر از همهجا به ویاری ناشناخته دچار میشود و با پرخوری ناخواسته خود لاروهای زنبور را تغذیه میکند. این رویه ادامه دارد تا عاقبت لاروها به نوزادی نورس تبدیل میشوند و کفشدوزک هم میمیرد.
شاید زیر لب بگویید چقدر غمانگیز اما این حکایت ناجوانمردانه تنها منحصر به دنیای حشرات نیست. در دنیای ما انسانها و در فضای نشر و کتاب، ناشران خاصی را میتوان یافت که بنگاه انتشاراتیشان گاه فقط یک اتاق دو در دو و حتی کوچکتر از آن را شامل میشود. مرام این قبیل ناشرها که با توجه به تعاریف رایج در جامعه میتوان لقب زرنگ را برای شان برگزید هم در نوع خود بسیار جالب است. آنها جز تقبل زحمت ارائه اثر به ارشاد برای اخذ مجوز، هیچ مسئولیت دیگری را بر عهده نمیگیرند و علاوه بر تالیف کتاب، تمام هزینههای انتشار و همچنین اکثر دوندگیهای ثانویه اخذ مجوز بر عهده خود نویسنده است. تازه مولف بینوا باید درصدی از عایدی چاپ کتاب را هم دو دستی تقدیم ناشران زرنگ قصه ما کند. البته برخی از آنها معرفت بیشتری دارند و علاوه بر چاپ اثر گاه وظیفه توزیع آن را نیز برعهده میگیرند. در بساط شان هم همانند سمساریها همه چیز یافت میشود. از کتابهایی به سبک زنان پلوتونی و مردان نپتونی بگیر تا راهنمای آزمون زبان چینی و حتی رمانهای سوزناک و گاه کتابهای ظاهرا تاریخی که متن و محتوای شان بیاختیار استخوانهای نوسترآداموس را با ریشتری فراتر از زلزلههای معمول توکیو در گور به لرزه در میآورد. آنها به هیچ کتابی نه نمیگویند و این ویژگی را اغلب به حساب منش والای خود یا هموار کردن راه برای اشاعه انواع مختلف دانش میگذارند و سرجمع آن را یک حسن میدانند. کار و بارشان هم بد نیست. وقتی هندوانه به شرط چاقو نباشد و همه چیز هم به پای نویسنده، نه طوفانی به پا میشود، نه مالی به باد میرود و در کل نه خانی میآید و نه خانی میرود. اگر همه چیز خوب پیش رفت و اثر چاپی اسم و رسمی در کرد، ناشر زرنگ علاوه بر کسب سود، میان همتایانش وجههای مییابد و تازه سر نویسنده منت هم میگذارد که من بودم که تو را به دنیا شناساندم. اگرهم اوضاع بر وفق مراد نبود باز هم تفاوتی در اصل موضوع نمیکند، چون این مولف است که باید برای انبار کردن کتابهای باد کردهاش جای دنجی بیابد و بر سرمایه ازدسترفته خود خون بگرید.
البته نباید حساب همه ناشران فعال در سیستم نشر کشور را به حساب ناشران زرنگ گذاشت. قدر مسلم ناشران شریف و اهل فرهنگ در این دیار کم نیستند و تعدادشان هم نه آنقدرها انگشت شمار. البته در آن سوی آبها هم ناشرانی وجود دارند که در قبال دریافت پول هر چیزی را چاپ کنند. منتها آنجا هر چیزی تعریف بیکموکاست خود را دارد و نویسنده واقف است که در صورت سراغ گرفتن از چنین ناشرانی نه اثرش مورد توجه منتقدان و اصحاب رسانه قرار میگیرد نه کسی اعتباری برایش قائل میشود و نه در آینده بخت خوشی برای پیشرفت در نوشتن به او رو میکند. او حتی خوب میداند که برای کتابش شناسنامهای هم صادر نخواهد شد. ولی اینجا نویسندهها خودشان سراغ چنین ناشرانی میروند. البته اکثرشان چارهای ندارند. جوان هستند و بیتجربه. گمنام و ازهمهجامانده. عجول و جویای شهرت. این گونه است که در این دیار زرنگی تعریف دیگری مییابد و از همین رو حکایت زنبورها و کفشدوزکها همواره رنگوبویی متفاوت بهخود میگیرد.