فضای سیاسی ایران آبستن اتفاقات غیرمنتظره ای است. شرایط مانند دوره گذار است و آینده قابل پیش بینی نیست. به نظر می رسد بخشی از ساختار قدرت تصمیم به تغییر رویکردها و رویه ها در برخی حوزه ها گرفته؛ اما برخی عوامل وابسته و نزدیک به حاکمیت در برابر آن مقاومت می کنند.
فضای سیاسی ایران آبستن اتفاقات غیرمنتظره ای است. شرایط مانند دوره گذار است و آینده قابل پیش بینی نیست. به نظر می رسد بخشی از ساختار قدرت تصمیم به تغییر رویکردها و رویه ها در برخی حوزه ها گرفته؛ اما برخی عوامل وابسته و نزدیک به حاکمیت در برابر آن مقاومت می کنند.
ساختاری که سال ها آشیانه امن بسیاری بوده، به هر تقدیر در حال تغییر وضعیت است، و همین خواب آسوده عده ای را آشفته کرده است. فعل و انفعالاتی در پشت صحنه سیاست در جریان است که آثاری از آن در عرصه عمومی بازتاب پیدا می کند.
ظاهراً هسته مرکزی و قوه عاقله حاکمیت از مدتی پیش به خطیر بودن شرایط کشور پی برده و طی ماه های گذشته – به طور دقیق، پس از سقوط بالگرد رئیس جمهور سابق – در صدد برآمده گشایش هایی هر چند محدود در عرصه اجرایی و اقتصادی کشور و هم چنین در تعاملات خارجی ایجاد کند.
تغییر معنادار مدیریت ارشد اجرایی کشور، امکان حضور و مشارکت بخشی از نیروهای سیاسی و مدیرانی که قبلاً به حاشیه رانده شده بودند، کاهش نسبی برخوردهای امنیتی با منتقدان و معترضان سیاسی و اجتماعی، حرکت در جهت کاهش فضاهای رانتی و فساد زا مثل حذف ارز نیمایی و رویکرد یکسان سازی نرخ ارز، ممانعت از ابلاغ قانون عفاف و حجاب، رفع فیلتر نمادین دو پلتفرم، خویشتن داری در تقابل نظامی با اسرائیل و اقدام در جهت بازتعریف تعامل با قدرت های جهانی و تلاش مجدد برای رفع تحریم ها از این جمله اند.
اما عناصری که فقط به موقعیت شخصی و باندی خود فکر می کنند و منافع کوتاه مدت شان را در خطر می بینند، در برابر این تغییرات واکنش نشان می دهند و کارشکنی می کنند. نتیجه، مشاهده نوعی آشفتگی و مناقشات مستهلک کننده در عرصه سیاسی کشور است که اگر مهار نشود، بنیان برانداز است.
در مسائل محوری و رویکردها و سیاستگذاری های کلان، باید صدای واحدی از مجموعه حاکمیت شنیده شود؛ نه به این معنا که یک فرد یا یک حلقه محدود تشخیص بدهد و تصمیم بگیرد و همه ملزم به تبعیت بی چون و چرا باشند، بلکه در جریان یک فرآیند منطقی و واقع بینانه با مشارکت ارکان و اجزای مختلف حاکمیت، رویکردها و سیاست ها جمع بندی و مشخص شود و همه ملزم به همراهی با آن باشند.
اما واقعیت صحنه نشان می دهد که در غالب موارد مهم و مورد مناقشه، محتاط، مردد و دست به عصا عمل می کنیم؛ ضرورت و اهمیت مسأله را فهمیده ایم؛ ولی انگار که از نتیجه عملی کردن تصمیمات قاطع با مسئولیت روشن نگرانیم. در مواردی تصمیم گیری را به مجموعه ای از عناصر با دیدگاه های متعارض و هم عرض محول می کنیم، مثل کسانی که می خواهند همه را از خود راضی نگه دارند یا بار مسئولیت نتایج تصمیمات را توزیع کنند؛ در حالی که خروجیِ چنین روندی، معمولاً فقط اتلاف وقت، از دست رفتن فرصت و استهلاک نیرو است و به هیچ تصمیم راهگشایی هم منجر نمی شود.
مسأله فیلترینگ یک نمونه است؛ که بعد از چند ماه و به رغم انتظارات بالای اجتماعی، به یک تصمیم نیم بند کم اهمیت منتهی شد. نمونه دیگر موضوع (FATF) و حل مسأله تبادلات مالی با دنیا است که هم چنان بلاتکلیف مانده و چشم انداز چندان روشنی هم برای تعیین تکلیف آن دیده نمی شود.
یک نمونه دیگر، در سیاست خارجی و به طور مشخص، نوع مواجهه با آمریکا است. شواهد صریح و متعدد حاکی از این است که از زمان پیروزی ترامپ در انتخابات، مقامات عالی در جمهوری اسلامی مسأله ارتباط و مذاکره با آمریکا را مورد بازنگری قرار داده و در شرایط جدید، آماده نوعی تعامل و حتی مذاکره مستقیم با مقامات این کشور با در نظر گرفتن ملاحظاتی هستند. در طرف مقابل هم به رغم مواضع تند ترامپ در زمان تبلیغات انتخاباتی، شاهد تغییر لحن و ابراز تمایل مقامات آمریکایی به اتخاذ رویکرد دیپلماتیک در مواجهه با ایران هستیم.
اما در همین شرایط، صداهای مخالفی از درون ساختار و نهادهای حاکمیتی جمهوری اسلامی شنیده می شود که هر گونه ارتباط و مذاکره با آمریکا را تخطئه و محکوم می کند؛ عناصر و نهادهایی که بعضاً از منصوبان مستقیم رهبری نظام هم هستند.
اختلاف در مواضع، آزادی در ابراز نظر و امکان طرح دیدگاه های متفاوت و متناقض در سطح جامعه مدنی و سپهر سیاسی کشور نه تنها امری منفی و مضموم نیست، بلکه از حقوق اصلی جامعه و عاملی رشد دهنده محسوب میشود که لازمه پویایی و پختگی روند حکمرانی و حل مسائل است؛ اما وجود چنین تناقض و تعارضاتی در درون حاکمیت، معنا ندارد و تنها نشانه نوعی آشفتگی و سردرگمی است؛ نتیجه اش هم چیزی جز افزایش تنش ها و کشمکش های فرساینده داخلی نیست.
اگر هسته مرکزی حاکمیت با توجه به شرایط و واقعیت های موجود، و با هر تحلیل، منطق و ملاحظه ای، به ضرورت مذاکره و معامله با آمریکا رسیده، این جمع بندی باید ظهور و بروزی صریح و قاطع داشته باشد و تکلیف همه ارکان و اجزای حکومت را هم در پشتیبانی و حمایت از این موضع، روشن کند.
نمایش چنین قاطعیت و قدرتی، نه تنها به انسجام داخلی کمک می کند، بلکه در مواجهه با طرف خارجی هم می تواند دستمایه ای برای کسب منفعت بیش تر در جریان مذاکره و توافق احتمالی باشد.
اگر هم قرار نیست مذاکره و معامله ای در کار باشد، صریح و روشن اعلام کنند تا همه تکلیف خودشان را بدانند و آن چه از بنیه و جان مملکت مانده، صرف دعواهای حیدری – نعمتی نشود.
یکی به میخ زدن و یکی به نعل، نوعی تردید، تزلزل و عدم اعتماد به نفس حکومت در تصمیم گیری را منتقل می کند. اگر مواضع حاکمیتی به گونه ای اتخاذ شود که هم موافقان مذاکره و هم مخالفان آن بتوانند در تأیید خود از آن شاهد بیاورند، نتیجه اش تنها خوراک تنش ها، تقابل ها و دعواهای داخلی می شود. طرف مقابل هم این تردید و تنش را می فهمد و قاعدتاً حاضر به دادن امتیاز در شرایط با ریسک بالا در مذاکرات احتمالی نخواهد بود.
حکومت اگر به ضرورت مواجهه جدید با آمریکا و منفعت عمومیِ آن برای کشور واقف شده، باید قدم های خود را برای مذاکره و معامله با قدرت بردارد و البته مسئولیت نتایج آن را هم هر چه باشد بپذیرد.
تندروهای به ظاهر سینه چاک حکومت، نشان داده اند که حامی و پشتیبان مطمئنی حتی برای رأس حاکمیت هم نیستند و در شرایطی که خواسته ها و منافع شان تأمین نشود، زیر پای بالا دستی ها را خالی می کنند. گره زدن منافع ملی و حتی منفعت حکومت به رضایت و حمایت این جماعت قلیل، جز زیان و خسران عاقبتی ندارد.
هم چنان که بارها گفته شده، تنها تکیه گاه پایدار، قاطبه مردم اند که بازیگر سیاسی نیستند. به قول ماکیاول که در شهریارش می گوید: «مطمئن ترین قلعه برای یک حاکم، محبت مردم است».