وقتی متولیان فرهنگی پوپولیسم را مدنظر قرار دهند و همگام با سلائق عمومی حرکت کنند، فضایی که ایجاد میشود مورد انتقاد عموم هنرمندان قرار میگیرد ولی بعضی هنرمندان تصمیم میگیرند در این شرایط خلاف جریان تندآب شنا کنند و شرایط جدیدی به وجود بیاورند. برخی آثار موسیقی مثل کوهاند پس بعضی آدمها تا دامنه آن میروند، آنجا چای و قلیان میزنند و فردایش تعریف میکنند که روز قبل کوه رفتهاند اما بعضیها دشواریها و مصائب را به جان میخرند، به کوه میروند، کوهنوردی میکنند و شاید به کسی هم پز کوه رفتنشان را هم ندهند.
وقتی متولیان فرهنگی پوپولیسم را مدنظر قرار دهند و همگام با سلائق عمومی حرکت کنند، فضایی که ایجاد میشود مورد انتقاد عموم هنرمندان قرار میگیرد ولی بعضی هنرمندان تصمیم میگیرند در این شرایط خلاف جریان تندآب شنا کنند و شرایط جدیدی به وجود بیاورند. برخی آثار موسیقی مثل کوهاند پس بعضی آدمها تا دامنه آن میروند، آنجا چای و قلیان میزنند و فردایش تعریف میکنند که روز قبل کوه رفتهاند اما بعضیها دشواریها و مصائب را به جان میخرند، به کوه میروند، کوهنوردی میکنند و شاید به کسی هم پز کوه رفتنشان را هم ندهند.
نسبت به شرایط موسیقی امروز کشور نقدهای بسیار جدی وجود دارد اما مایوس هم نباید بود زیرا در مقابل، نسلی ظهور کرده است که در موسیقی بسیار جدی است، اساسا گزینه نخست این نسل حاضر موسیقی است و در دانشگاهها خیلی جدی در حال فعالیت هستند. اساتید نیز هرآنچه را که دارند، خالصانه در اختیار آنها قرار میدهند ما هم از این دسته توقع زیادی داریم اما افرادی هم هستند که موسیقی برایشان جدی نیست و تنها به آن به عنوان پلهای برای شهرت نگاه میکنند. از زمانی که بحث موسیقی علمی در ایران مطرح شده است، بسیاری به کج فهمی دچار شدهاند و مخالفانی پیدا کرده است؛ هرچند در این وادی دوستانی را هم برای خود دستوپا کرده است. تصور میکنید چه نهادی باید از این مبحث ابهامزدایی کند و مباحث جدی مربوط به موسیقی را واشکافی کند؟ به طور مسلم این ابهامزدایی و واشکافی باید از طریق دانشگاهها آغاز و انجام گیرد.
جامعه موسیقی ما در درون خودش در حال تجربه کردن بلوغی باورنکردنی است و روزبهروز بر تعداد نیروهای تحصیلکرده ما افزوده میشود. بخشی از ابهامات و بدفهمیهایی که وجود داشته، به این خاطر بوده که ما در این حیطه از کمبود نیروی متخصص رنج میبردیم. پیش آمده است از بعضی آموزشگاهها با ما تماس بگیرند و بگویند در زمینه آموزش سازهای مختلف به آنها استاد معرفی کنیم و ما پاسخ دادهایم که نداریم. مسلما اینگونه نیست که دندان گرد باشیم و نخواهیم مربی معرفی کنیم بلکه بچههای ما بهقدری فعال هستند که فردی را پیدا نمیکنیم که وقت آزاد داشته باشد، پس جای بسی خرسندی است که نیاز جامعه ما به فارغالتحصیل و متخصص موسیقی بسیار بیشتر از تعداد فارغالتحصیلان این رشته است. ما به اندازه کافی فارغالتحصیل متخصص در رشته موسیقی نداریم و به همین دلیل استادان یا مدرسانی به آموزش دادن موسیقی میپردازند که به هر دلیل سواد موسیقایی چندانی ندارند. نکته دیگری که مرا به آینده موسیقی امیدوار میکند، این است که هنرمندان اگر تشخیص دهند کاری را انجام دهند، خودشان دست به دست یکدیگر میدهند و بدون هیچ حمایتی این کار را انجام میدهند.
هنرمندان میتوانند در زمینه تولید اثر با یکدیگر همکاری کنند و حتی از میان خود ناشرانی را بیابند و در نهایت آلبومی ماندگار و موسیقی فاخر تولید کنند اما ادامه این چرخه معیوب است و این مساله نیز در نهایت به ما ربطی پیدا نمیکند؛ ما اساسا نه میتوانیم تاثیری بر روی این چرخه بگذاریم و نه قرار است که این تاثیر را بگذاریم. نمیشود که ما هم آهنگسازی خوبی انجام دهیم، هم مشکلات رسانهها، آموزشوپرورش، توزیع و … را رفع و رجوع کنیم. رسانه بهقدری یک طیف مشابه از آثار موسیقی را با فرکانسی بسیار محدود به خورد مخاطبان میدهد درنتیجه کسی به شنیدن آثاری حتی کمی متفاوت، عادت ندارد.
بتهوون زمانیکه در سالنهای بسیار کوچکتر از بلکباکسهای تئاتر ایران کوارتتهای پایانی خود را اجرا میکرد، آن جمع محدود فکر میکردند بتهوون دیوانه شده است؛ اعتقاد داشتند او چند قطعه موسیقی هم داشته است اما حیف شده و استعدادی بوده که هدر رفته است اما اکنون همه پی بردهاند کوارتتهای پایانی بتهوون، از جدیترین آثار تاریخ موسیقی به شمار میآید و همواره به آنها رجوع میشود.