هنر 07 بهمن 1403 - 5 ماه پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0
طلا نژادحسن در گفت‌وگو با نوآوران:

از تلخی جنگ می‌نویسیم تا دیگر خون‌ریزی نباشد

طلا نژادحسن

مرضیه مختارزاده

طلا نژادحسن از نویسندگان زنی است که در آثار او همواره جنگ وجه غالب به حساب می‌آید و برای این نیز از تجربه زیست خود در جنوب بهره برده است. دیگر خصوصیت آثار او زنانه بودن آنهاست و نیز وجه روان‌شناسانه‌ای که در این آثار وجود دارد. نژادحسن به ادبیات بومی و باورهای اقوام ایران علاقه بسیاری دارد و از آن‌ها در شخصیت‌پردازی، زبان و روح آثارش به خوبی بهره گرفته است. با او در خصوص تجربه‌های داستانی‌اش به گفت‌و‌گو نشسته‌ایم.

یکی از مشخصه‌های کارهای شما نوستالژی و نیز حضور قاطع زنان است. آشنایی با روان‌شناسی چقدر در خلق شخصیت‌هایی که در آثار نویسندگان است، می‌تواند مهم باشد؟

نویسنده از گذشته‌اش جدا نیست. نویسنده هم مثل همه آدم‌های معمولی، بخشی از ذهنش و بخش عمده‌ای از روانشناختی و هویت تاریخی‌اش محصول گذشته‌اش است؛ گذشته‌ای که در مسیر تاریخ زندگی حاصل شده است، گذشته‌ای که در آن زندگی کرده زبان، فرهنگ، فضاهای اجتماعی، محدودیت‌ها، حرمان‌ها، سرخوردگی‌ها، ناکامی‌ها و آرمان‌هایی که از کودکی تا انتها هویت شخصی آدم‌ها را می‌سازد. نویسنده هم جدای از این‌ها نیست و طبعا در آثارش منعکس می‌شود. آثار همه نویسندگان بزرگ جهانی هم در حقیقت به‌نوعی نمودی از چشیده‌های آن‌هاست. آدم‌ها در واقع جعبه‌سیاه خاطراتشان هستند به قول مارکز: «آدم‌ها چیزی نیستند که می‌بینند و تجربه می‌کنند بلکه آن چیزی هستند که از این تجربه‌ها و دیده‌ها در ذهنشان می‌ماند.» و اما حضور زنان برای من، زنان نیمه‌اصلی بدنه اجتماع هستند، همان‌طور که مردان. به باور من کسی نمی‌تواند در تاریخ زندگی بشر نقش محوری زنان را منکر شود. محرومیت‌های تاریخی توانسته آن‌ها را محکم‌تر و آبدیده‌تر کند. کشیدن بار رنج خانواده، مرگ و مجروح شدن همسران و فرزندان در طول جنگ و حوادث اجتماعی سده اخیر، محرومیت‌های معیشتی ناشی از جنگ و آوارگی همه و همه بر دوش زنان بوده و تلاش آن‌ها برای پر کردن خلاهای ناشی از این حوادث در زندگی مردان چیزی نیست که از نگاه تیز و موشکاف هنر پنهان بماند.

بپردازیم به فروپاشی و بخش روان‌شناسی کارهای شما…

نابرابری‌های معیشتی و اجتماعی در هنگامه درگیر شدن با رشد جامعه صنعتی و مهاجرت از روستا به شهر و از شهر‌‌های کوچک به کلان‌شهرها و نهایتا جلای وطن کردن در سودای رسیدن به زندگی بهتر. درگیر شدن با هنگامه جنگ و تاثیرات تلخ آن بر زندگی خانوادگی و فروپاشی ساختار آن‌ها بر اثر این حوادث همه و همه نتیجه‌اش درهم‌ریختگی و فروپاشی روحی روانی آدم‌ها می‌شود. ما قرار است رمان مدرن بنویسیم. یکی از محورهای اصلی رمان مدرن، نقد روان‌شناختی آن است. اگر در ریزبافت رخدادها انگیزه‌ها و بازخوردهای روانی شخصیت‌ها به تصویر درنیاید و شکل نگیرد، به روایت داستانی دست نخواهیم یافت.

در اغلب آثارتان به‌سراغ جنگ رفته‌اید و نگاهی دیگرگونه به این اتفاق داشته‌اید. کمی در این خصوص شرح می‌دهید؟

بیشتر سال‌های عمرم را در جنوب سپری کرده‌ام و تمام سال‌های جنگ را در اهواز، آبادان، سوسنگرد و دزفول بوده‌ام. برای من جنگ هنوز تمام نشده چراکه آثار ویرانی‌های جنگ و تلخی‌های آن در مسیر زندگی مجروحان شیمیایی و آثار مخرب آن در آلودگی‌های محیط زیست جنوب و غرب ایران هنوز هم دیده می‌شود. هنوز هم ویرانی‌های جنگ به خصوص در خوزستان ترمیم نشده است. بنابراین تا زمانی که این‌گونه است، مزه تلخ و رنج‌آور جنگ هم زنده است و روح و روانم را به آتش می‌کشد. در آثارام سوگ‌مویه جنگ را سر می‌دهم. از جنگ و تلخی آن می‌نویسم تا دیگر جنگی نباشد، آن را تنفیر می‌کنم چراکه آن را تحمیل بر ابنای بشر می‌دانم. همه انسان‌هایی که در جنگ صدمه می‌بینند، در مدار قلم من قرار می‌گیرند. در حقیقت من به امید صلح برای انسان است که لحظه‌های تلخ و جانکاه جنگ را به تصویر درمی‌آورم.

امروزه نزد داستان‌نویسان و شاعران متداول است که بازی‌های زبانی می‌کنند و زمان را به هم می‌ریزند و از این‌گونه تلاش‌ها، اما از طرف دیگر قصه را از دست می‌دهند و اسم آن را می‌گذارند ادبیات مدرن و پست‌مدرن. شما چگونه این تعادل را برقرار می‌کنید؟

آشنایی و استفاده از تکنیک و فنون خاص داستان‌سرایی موضوع تازه‌ای نیست. اگر روند قصه در گذشته ایران را پی بگیریم، درخواهیم یافت که تفاوت‌های زیادی میان روایت‌های کلیله‌ودمنه با مرزبان‌نامه و قابوس‌نامه و بعد از آن، حکایات سعدی وجود دارد. کاربرد نمادهایی که در کلیله هست، در قابوس‌نامه وجود ندارد. سادگی و روایی‌‌ای که در قابوس‌نامه هست، در هیچ یک از آن دو نیست. حکایات کوتاه و پرتکنیک و محتوای گلستان، شبیه هیچ یک از آن سه نیست. نامه‌های قائم‌مقام هیچ شباهتی با قبل از خود ندارد. از طرف دیگر وقتی به داستان‌سرایی غرب که ما رمان را از آن‌ها وام گرفته‌ایم، رجوع می‌کنیم، می‌بینیم دن کیشوت سروانتس دوران جدایی رومنس از رمان را رقم می‌زند. با رمان امروز اروپا تفاوت فاحش دارد. پس هر یک از این انواع ادبی در دوران خود دست‌خوش تغییرات و نوآوری‌های خاص خود شده‌اند. رمان امروز هم در روند خودش سیر تحولات را می‌پیماید. جهان داستان نمی‌تواند تا ابد سیر گذشته خود را تکرار کند؛ این‌که محور داستان بر روایت استوار نباشد یا شخصیت محوری نداشته باشد یا پابند زمان و مکان نباشد یعنی ما با شخصیت‌های غیرقابل اعتماد در داستان روبه‌رو باشیم و بخواهیم به بنیان‌های پست‌مدرن نزدیک شویم در ظاهر شاید کار معمولی و پیش پا افتاده به نظر برسد. اما در آثار مطرح جهانی از این دست ما پیوستگی درونی و روند روایت را در بافت ظاهرا ساده این رمان‌ها می‌بینیم.

در آثارتان به خرده‌روایات و باورهای بومی که نزد امروزی‌ها به خرافه مشهور است، استفاده کرده‌اید و این از نکاتی است که به هویت‌بخشی به فضا و تعریف شخصیت در این کارها کمک کرده است. آیا برایتان اتفاق افتاد یا شما به‌راستی به این ظرفیت‌های بومی اعتقاد دارید؟

در داستان‌هایی که می‌خواندم، همیشه به دنبال فرهنگ‌ها و انگاره‌های بومی دست‌نخورده یا به‌حاشیه‌کشیده‌شده می‌گشتم. برایم سوال بود که چرا نویسندگان ما فقط آن‌چه در محدوده زبان معیار یا به عبارتی آن‌چه حول محور زبان و فرهنگ پایتخت می‌چرخد، می‌نویسند. شخصا به‌شدت علاقه‌مند هستم که زبان و روح شخصیت‌ها را به کمک فرهنگ‌های رنگ‌باخته که بار معنایی و غنایی بسیار عظیمی دارند، آمیخته کنم. ضرب‌المثل‌ها، سوگ‌مویه‌ها، اسطوره‌ها و حماسه‌ها هنوز در زبان مردم گوناگون کشورمان جاری است و من تا جایی که بتوانم، از این امکان در ساختن لحن آدم‌ها و فضای روحیه داستان استفاده می‌کنم. گاه می‌توان بخش عمده‌ای از روایت را با بینامتنی که تلنگری به یک اسطوره بومی می‌زند، ساخت. به اعتقاد من باید استفاده از این امکان زبانی را به تکنیک اضافه کرد و به آن امکان رشد داد.

چقدر به تکنیک در داستان اعتقاد دارید؟

خودم را اسیر تکنیک نمی‌کنم اگرچه ناخودآگاه چیزی که می‌نویسم، خارج از گزاره‌های داستانی نمی‌شود. اما روایت برایم حرف اول را می‌زند. روح داستان و خود زبان داستانی همیشه عناصری هستند که وفاداری به آن‌ها را اصل قرار می‌دهم. دریافت معنا و کشف و شهودی که روایت، بار آن را بر دوش می‌کشد، گاه چارچوب تکنیک را به هم می‌ریزد و از آن فراتر می‌رود. می‌توان گفت روایت این شعر مولوی را زمزمه می‌کند: «حرف و گفت و صوت را برهم زنم/ تا که بی‌این هر سه را با دم زنم» پس آن‌چه زنده است، روایت است و تکنیک وسیله‌ای است برای روح بخشیدن به روایت…

مطلبی از شما می‌خواندم که در خصوص ادبیات زنانه سخن رفته بود و تاریخ آن را نیز برشمرده بودید.

در این مورد باز هم اعتقادم بر این است که دهه 60 نسبت به زمان خودش در روند تاریخ معاصر داستانی پرکارترین و پربازده‌ترین دوره بوده. بعد از زنده‌یاد سیمین دانشور در این دهه، دوباره نویسندگان زن قصه‌گو با شناخت تکنیک و روایت همراه با اشراف به مسایل اجتماعی به میدان می‌آیند مانند روانی‌پور، شهرنوش پارسی‌پور، منصوره شریف‌زاده و… نسبت به قبل از این دهه یک جهش می‌بینیم؛ حرکتی که در دهه‌های بعد تقریبا اتفاق مهمی به همراه ندارد و غالبا تکرار گذشته است.

نویسنده
سحر شمخانی
مطالب مرتبط
  • نظراتی که حاوی حرف های رکیک و افترا باشد به هیچ عنوان پذیرفته نمیشوند
  • حتما با کیبورد فارسی اقدام به ارسال دیدگاه کنید فینگلیش به هیچ هنوان پذیرفته نمیشوند
  • ادب و احترام را در برخورد با دیگران رعایت فرمایید.
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *