امکان سرمایهگذاری بلندمدت در زمینه خلق اثار هنری ارزشمند از قبیل آثار معماری، نقاشی و پیکرتراشی که بتوانند توریست جذب کنند وجود دارد. یا اثری بلند مدت ساخته شود یا مثلا در زمان حیات شخصی مانند سهراب سپهری یک یادبود بزرگ در میدان بزرگ شهر قرار میدادند که جذب توریست میکرد. این یک مثال است.
امکان سرمایهگذاری بلندمدت در زمینه خلق اثار هنری ارزشمند از قبیل آثار معماری، نقاشی و پیکرتراشی که بتوانند توریست جذب کنند وجود دارد. یا اثری بلند مدت ساخته شود یا مثلا در زمان حیات شخصی مانند سهراب سپهری یک یادبود بزرگ در میدان بزرگ شهر قرار میدادند که جذب توریست میکرد. این یک مثال است. البته تولید برای جذب توریسم، اختصاصات خود را دارد. در موضوع تولید کالای فرهنگی در بخش توریسم و گردش بهینه چرخه توریسم، گلوگاهها و فرصتهایی وجود دارد. در عرصه تولید آثار فرهنگی و هنری تغییرات بسیار زیادی دادهایم، در این زمینه تهدیدهای اقتصادی کم نیستند. شما برای انجام یک کار بزرگ در عرصه هنری، حتما باید پول و ثروت داشته باشید و صبور باشید، در صورتی که در تولید عمومی اینگونه نیست؛ جنس را تولید میکنید و پس از فرستادن آن به بازار بازخورد میگیرید اما در زمینه تولید آثار هنر شما نمیدانید که چه زمان اثر شما خوشآمدنی میشود. در ضمن مدتی که خواب پول شما است و شما هم نمیدانید که چه مدت این خواب طول میکشد، کاملا ریسکپذیر است چراکه نیازسنجی سخت است.
ما نمیدانیم چه زمان بازار آثار هنری تعبیه میشود و به همین دلیل بنگاهدار آثار هنری که خود نقاش، مجسمهساز و یا موزیسین است، نمیداند چه زمان مردم به او خوشآمد خواهند گفت. مثالی ساده در این زمینه: ترانه «جان مریم» مرحوم محمد نوری در دهه سی ساخته شد. در آن زمان، چون محمد نوری دوست برادرم بود و بسیاری از ترانههای او را برادرم سروده بود و من او را میشناختم. این ترانه را میشنیدم و دوست داشتم. اما این آهنگ، ده سال پس از انقلاب، و بعد از گذشتن 20 الی 25 سال، میان مردم نشوونما کرد. کدام هنرمند میتواند 25 سال حوصله کند تا بازیافت مالی از اثر خود داشته باشد؟ متاسفانه ما در عرصه اقتصاد هنر بازیافت ذوقی را در کنار بازیافت مالی از آثار هنری داریم. اگر این مساله را نداشتیم تکلیف هنرمند مشخص بود ولی چون هنرمند ذوق خود را سرمایهگذاری میکند، انتظار بازگشت آن را ندارد و بازگشت این ذوق که معمولا باید با بازگشت سرمایه همراه باشد، به این صورت پیش نمیرود. در نتیجه هم مدت زمان بازگشت و هم نامعین بودن پوشش درآمدی این سرمایهگذاری مهم است و باعث میشود به دلیل نامعین بودن و فقدان چشمانداز و نداشتن نیازسنجی و ندانستن نرخ بازگشت و استقبال عمومی، تعیین عوامل ورودی برای ما سخت میشوند و در نتیجه فرایندهای هنری قابلپیشبینی نیستند. فرایند تولید ما مطلبی بلاتکلیف به نام زمان فروش دارد. اغلب اوقات نمیدانیم که زمان فروش محصولات تولیدشده ما چه زمانی است و در نتیجه در کار تولید ما تاثیر میگذارد و ما در سرمایهگذاری ممسک میشویم. اگر ده تابلو نقاشی کنم، هیچ فرقی با تولید 50 تابلو نقاشی ندارد پس چرا باید این میزان اثر تولید کنم. در ضمن من باید ارتزاق کنم. در تولید اقتصاد عادی، من خودکار را تولید میکنم و من کارگرم، مدیران کارخانهام و … از این راه ارتزاق میکنیم و چرخه میچرخد و در نهایت 10 و یا 20 درصد هم برای مصارف دیگر باقی میماند اما در اقتصاد فرهنگوهنر اگر این 10 اثر هنری را به 50 عدد برسانم، غیر از آنکه مبلغ و ماده خام بیشتری مصرف کنم، اتفاق دیگری نمیافتد. علاوهبراین زمانی که من کالایی را در اقتصاد عمومی تولید میکنم، تسهیلاتی از جانب بانکها به من داده میشود اما در تولید کالا و خدمات فرهنگی در مملکت ما خبری از این امکانات نیست. یعنی کسی برای تولید هنر و خدمات فرهنگی و هنری تسهیلات نمیدهد. اگر هم تسهیلات بدهند، ما نمیتوانیم در تولید غیر انبوه آنها را مصرف کنیم و تنها باید در تولید انبوه کتاب و یا سینما هزینه شود. راهحل ما این است که حوزههایی که در تولید مشکل دارند را با حوزههایی که در زمینه تولید مشکلات کمتری دارند به یکدیگر وصل کنیم. یعنی بگوییم به عنوان مثال یک کار سینمایی حتما بخشی از نقاشی، قصه، شعر و … را که از نظر سرمایهگذاری و بازگشت سرمایه فقیر است، در خود راه دهد.
در این میان میتوان راهکارهایی یافت که بتوان سینما را که چرخه اقتصادی مناسبتری دارد، به یاری سایر رشتههای هنری فرستاد. بهعنوان مثال: میتوانند بهای منصفانه برای رمانهایی که در سینما از آنها استفاده میشود در نظر بگیرند نه اینکه یک کتاب را بخرند و در بیس فیلمنامه با همان قیمتهای نازل استفاده کنند. یا مثلا عکاسی، کار عکاس در محل تولید فیلم به پایان نرسد بلکه به بخشی از خود سینما تبدیل شود. در زمینههای گرافیک، فیلمنامهنویسی و … هم همینطور. همه این عناصر برای توفیق کار سینمایی کمک کردهاند. این کار میتواند باعث شود که چرخه اقتصادی در حوزههای دیگر غیر از سینما هم وارد شوند و به این شکل نباشد که استقلال حرفهای باعث شود محرومیتهای مالی برای حوزههای دیگر به وجود بیاید. تولید عرصه فرهنگوهنر به این دلایل کند است. اگر هنر داخل سیستمهایی شود که سرعت و جذْبههای مالی آن سیستمها روی آنها به نحوی تاثیر بگذارد، خودبهخود تولید آثار هنری هم بهتر میشود و راه میافتد و این راه افتادن باعث میشود این شخصی بودن، طولانی بودن، صبور بودن، کمسرمایه بودن و همه این مشکلات را به شکلی تمام شوند. منتها ما باید بپذیریم که برای تولید رشتههای هنری که خواب سرمایه دارند و صبوری برای بازگشت سرمایه نیاز دارند، باید مکانیزمهای ازپیشتعیینشده برای رونق بازار تولید کنیم تا هم هنرمندان اطمینان خاطر پیدا کنند و هم مدت زمان خواب سرمایه کاهش یابد. به عنوان مثال اگر یک نقاش را در نظر بگیرید، به هر گالریداری که مراجعه کند، بسیاری از شرایطشان مورد نظر او نیستند. به نظر من اگر میخواهند سوبسید بدهند، کاری کنند که آثار هنری عرضه آسانتری داشته باشد و این امکانات تنها در اختیار کالاهای بزرگ و معتبر و صاحب امضاهای معروف نباشد. نباید جامعه و یا دولت منتظر باشند که انسان خلاق جای خود را باز کند بلکه باید به او کمک کنیم و زمینهها و ابزاری فراهم کنیم که او بتواند جای خود را در جامعه پیدا کند. اگر هنرمند را به حال خود رها کنیم، وضعیت به همین صورت خواهد ماند.