داشتن اتمسفر باورپذیر برای ما از هرچیز دیگری مهمتر بوده است. طبیعی است که این اتمسفر باعث میشود جای بعضی از بازیگران را در سریال نداشته باشیم. بیننده برای پذیرفتن یک نقش از سوی بازیگری شناخته شده ممکن است او را در قالب دیگری تصور کند و تا نقش برایش جا بیفتد زمان ببرد. اما بازیگران کمتر شناخته شده به سرعت میتوانند در ذهنیت مخاطبان تصویر مورد نظر را جا بیندازند.
رکسانا قهقرایی
وقتی سری اول «پایتخت» در نوروز 90 روی آنتن رفت، شاید هیچکس پیشبینی نمیکرد که در ماه رمضان 1404 هم پای ماجراهای خانواده دوستداشتنی نقی معمولی بنشیند و به این نکته پی ببرد که نقی مثل فامیلیاش آنقدرها هم معمولی نیست. بدون شک این سریال دوستداشتنی سیما بسیار وامدار اندیشههای محسن تنابنده است. خواندن مصاحبه با او در شرایطی که پایتختیها به ایستگاه هفتم رسیدهاند، خالی از لطف نیست.
در این سریال به چیزهایی دست پیدا کردیم که در طول کار شاید ذرهای تامل پشت آن وجود نداشت. بعد از آن هم عدهای تحلیلهایی از این مسائل کردند که فکر کردیم چه تحلیلهای خوبی است! باید بگویم زندگی شهری و روستایی این روزها آنقدر با هم عجین و در هم ممزوج شده که شاید تفکیک آنها چندان امکانپذیر نیست چراکه اکنون در روستاها استفاده از فضای مجازی رواج پیدا کرده و در بسیاری از خانهها دیگر ماهواره وجود دارد. بنابراین جوامع روستایی، شهری و نیمهشهری چندان قابل تفکیک نیستند.
میتوانید مثالی بزنید.
طبیعی است. این تصاویر برآیند نگاه من و دوستانم در این سریال به جامعه است. باید بدانیم در شرایط فعلی به چه مسائلی دچار هستیم. پایتخت، آینهای از وضعیت جامعه است، ضمن این که هر یک از کاراکترها ماهیت و هویت ایرانی دارند. برای مثال خود رحمت، نماینده قشری است که به زمینفروشی روی آوردهاند، تازه به دوران رسیدهاند و هنوز نمیدانند چگونه میتوان لباس خوب پوشید و شیک بود.
بسیار درست به این ویژگی اشاره کردید. این اتفاق به دلیل این است که در هر سری دوباره باید ماجرا از جایی شروع شود. به هر حال در ارتباط با پایتخت باید به این فکر کنیم که تا به حال سریالی هفتگانه بوده است و نوشتن قصههای مختلف برای آن کار سختی است زیرا هر سری که به این مجموعه اضافه میشود، کار سختتر خواهد شد. به همین دلیل هم هست که شکل و شمایل ظاهری کار تغییراتی میکند. حتی رخدادگاه قصه هم متفاوت میشود. چنانچه در سری اخیر کارمان به دلیل کمبود وقت از هر زمان دیگری سختتر بود. با این حال سعی کردیم نگاه مان به سریهای این سریال مختلف باشد. یک بار با قصهای یک خطی و محکم طرف بودیم که خردهداستانهایی را هم در کنار خود میدید. در یک سری هم خردهداستانها نقش پررنگتری داشتند. ضمن اینکه در یکی از سریها خود من به خاطر لوکیشن ثابتی که داشتیم، به این فکر میکردم تا وجوه جذابی را در شکل کار ایجاد کنم و آن هم حضور پرشمار کاراکترها در سکانسهای مختلف بود. اینها تکنیکهایی بود که به واسطه آن، بعضی خلاها را پر کردیم زیرا پایتخت اساسا داستان مهاجرت از روستا به یک شهر است.
اگر بخواهم صادق باشم و تعارف را کنار بگذارم، باید بگویم همه چیز آن قدر بیبرنامه اتفاق میافتد که ما را بسیار غافلگیر میکند. در واقع این ما هستیم که سعی میکنیم خودمان را با شرایط وفق بدهیم و با بیبرنامه بودن مسئولان کنار بیاییم. هیچ وقت برنامهریزی چندان منسجمی نسبت به این که چه میخواهیم انجام دهیم، نداشتیم زیرا ریشه این کار به صداوسیما وصل است و این سازمان هم هیچ وقت نتوانسته برنامههای بلندمدتی را از قبل پیشبینی کند. بنابراین ما تنها در فرصت کوتاهی تصمیم میگیریم با نگرانیهای زیاد سریال بسازیم. طبیعی هم هست که یک جاهایی دچار خطا میشویم و آنچه ما را پیش میبرد، تلاش شبانهروزی یک تیم خوب است.
بله موتیفهای زیادی در داستان هست که ما به دلیل فشردگی زمان کار مجبور بودیم از آن بگذریم. برای مثال وقتی نقی میخواست خودش را آتش بزند، گروههایی پیدا میشدند که سعی در سوءاستفاده از او داشتند. شرایطی که در جامعه ممکن است برای عده بسیاری اتفاق بیفتد مثلا میگفتند بیا جلوی سوپرمارکت ما خودت را آتش بزن که تبلیغی هم برای ما شود یا مثالهایی شبیه این که در قصه وجود داشت اما به دلیل کمبود وقت اجرایی نشد.
خانواده، انسجام و وحدت آن مهمترین رکن در همه سریهای پایتخت است. حال در پایتخت هفتم این محور به گونه خاصی نمود پیدا میکند. حرف ما انسجام است. گاهی این انسجام با قهرمانی نقی به دست میآید یا رساندن این پیام که خانه جایی است که دلمان در آن گرم باشد و میتوان خانه را یک کامیون هم دانست یا در شرایطی دیگر دور هم جمع شدن برای رساندن گنبد و گلدسته به مقصد میشود که واسطه رسیدن به وحدت خانوادگی است و …
نه.
خوب است که آدم روحیه شوخ طبعی داشته باشد اما این یک الزام برای بازی در نقشهای کمدی نیست. حتما نباید آدم خندهداری بود تا دیگران را خنداند. چهبسا گاهی همین تضاد ماجرا را جالبتر کند. خود من معمولا چندان تحت تاثیر کاراکتری که بازی میکنم، خارج از محدوده ایفای آن قرار نمیگیرم. نقشی را بازی میکنم و کنار میگذارم و نقش بعدی شروع میشود و به اصطلاح غرق در دریای آن نمیشوم.
این یک تصمیم شخصی نیست و به خواست مردم و مسئولان برمیگردد. معتقدم تا هر وقت که مردم این سریال را دوست داشته باشند، قابلیت ادامه یافتن دارد.
صاحب معنوی این سریال ما هستیم اما صاحب مادی آن به هر حال تلویزیون است و این رسانه درباره این موضوع تصمیمگیرنده است. به نظر من این مجموعه آن قدر پایههای محکمی دارد که بتواند ادامه داشته باشد.
پایتخت مثلا یک هشت پاست که هریک از پاهای آن را یک تیم یا فرد تشکیل می دهد. یکی از آنها سیروس مقدم است، دیگری الهام غفوری، احمد مهرانفر، من و سایر اعضای گروه. اساساً حرکت این موجود به جلو و پیشرفتش به خاطر همین پاها است. مسلما حفظ این گروه و نگهداری پایتخت با همان کیفیت اولیه کار سختی به ویژه در شرایط فعلی تلویزیون بوده و هست.
بله درست است.
بله، دوستان زیادی بودهاند که پیشنهاد بازی در این سریال را به من دادهاند. اتفاقا بسیاری از آنها برای پایتخت میتوانند اتفاقات بینظیری باشند اما ناتوانی من در گنجاندن نقشی برای آنها در قصه مانع از حضورشان شده است. به ویژه در شرایط زمانی کوتاهی که برای نگارش وجود داشته است.
بله، پسر 29 ساله، بیژن، خاله و تعدادی دیگر همگی بومی بودند. واقعا بازی گرفتن از آنها و چرخاندن بازیهایشان کار سختی بود.
انگار یک جور مرض شخصی است (با خنده). وقتی از کاراکتری خوشم بیاید و احساس کنم در ایفای یک نقش جذابیت دارد از او استفاده میکنم. ضمن اینکه به این فکر میکنم آیا میشود بازی او را هدایت کرد یا نه. البته معتقدم این کار نوعی سوءاستفاده هم محسوب میشود. این افراد و کشفهای جدید حکم کیمیا را برای ما دارند. وقتی به فلز پایتخت برخورد میکنند، ما را هم طلا و قصه و فضاهای سریال را باورپذیر میکنند. آنقدر طبیعی و باورپذیر هستند که باعث میشوند سریال هم چنین فضایی به خود بگیرد.
البته در پایتخت تعدادی از بازیگران قبلا تجربه بازیگری داشتهاند اما شاید کمتر شناخته شده بودند مثل نسرین نصرتی و ما از این کمتر شناخته شدن سوءاستفاده کردهایم.
ببینید داشتن اتمسفر باورپذیر برای ما از هرچیز دیگری مهمتر بوده است. طبیعی است که این اتمسفر باعث میشود جای بعضی از بازیگران را در سریال نداشته باشیم. بیننده برای پذیرفتن یک نقش از سوی بازیگری شناخته شده ممکن است او را در قالب دیگری تصور کند و تا نقش برایش جا بیفتد زمان ببرد. اما بازیگران کمتر شناخته شده به سرعت میتوانند در ذهنیت مخاطبان تصویر مورد نظر را جا بیندازند.