او در انتهای خطی قرار دارد که پیش ازآن بزرگان چون هایدن وموتزارت را به خود دیده و در ابتدای راهی است که بعد ازاوشوبرت و واگنر را به خود خواهد دید. موسیقی در اوج دوران کلاسیک دچار وضعیتی دوگانه بود. این دوگانگی که به دوران رمانتیسم هم کشیده شد تقابل غیرقابل مهاری بود که بین نتها و ترکیبهای موسیقایی با صدای انسانی به عنوان عالیترین و کاملترین فرم آوایی وجود داشت.
او در انتهای خطی قرار دارد که پیش ازآن بزرگان چون هایدن وموتزارت را به خود دیده و در ابتدای راهی است که بعد ازاوشوبرت و واگنر را به خود خواهد دید. موسیقی در اوج دوران کلاسیک دچار وضعیتی دوگانه بود. این دوگانگی که به دوران رمانتیسم هم کشیده شد تقابل غیرقابل مهاری بود که بین نتها و ترکیبهای موسیقایی با صدای انسانی به عنوان عالیترین و کاملترین فرم آوایی وجود داشت.
موسیقیدانان زیادی در دوران کلاسیک به خاطر اینکه صدای انسانی را در نهایت غیرقابل مهار میدانستند، در سمفونیها از آن استفاده نمیکردند. از سوی دیگر درانتهای قرن هجدهم فرم آوازی به نام «لید» در اروپا رواج یافته بود. لید در درخشانترین حالت، در خدمت احساسات شاعرانه قرار داشت و از این رو فرمی تغزلی محسوب میشد. همین فرم تغزلی باعث شد که موسیقیدانانی چون شوبرت، شومان و برامس برای ایجاد وحدت و هماهنگی بین صدای انسانی وفرمهای متعالی موسیقی تلاش کنند.
قبل از اینکه رمانتیسم در موسیقی به اوج برسد، درادبیات به اوج رسیده بود وکسانی مثل ژانپل ریختر، والتر اسکات (خالق آیوانهو) و لرد بایرون (خالق شعر بسیار تاثیرگذار اما ناتمام دون ژوان) آثارشان را ارائه کرده بودند وچون در همه دورانها ادبیات نقش مهمی در رنگبهرنگشدن نحلهها و مکاتب هنری ایفا میکند، آثاررمانتیک ادبی تاثیری عمیق بر موسیقی رمانتیک ابتدای قرن نوزدهم گذاشتند
نکته این است که پس از کلاسیسم، رمانتیسمی که درقرن نوزدهم شکل گرفت در دوران دگرگونیهای عمیق اجتماعی در اروپا پدید آمده بود. فقدان معنویتی که با اوج گرفتن انسانگرایی و نگاه به طبیعت ایجاد شده بود، زمینه را برای نگاه دوباره به خویش فراهم کرد. از این رو رمانتیسم در قرن نوزدهم فراتر از بازگشت به طبیعت، رجوع به عالم ناهشیار یعنی قلمرو تخیل یا احساس بود. رمانتیسم در این دوران سرشتی غریب و ترکیبکننده داشت وتمام دستاوردهای معرفتی پیش ازخود را تکان داد. طغیانی هولناک بودعلیه سطحی بودن… شورشی بیمهابا بود علیه هنر دور از پیچیدگیها و لایههای درون انسان. گرایشی عمیق بود به قدرت درک انسان، بهعنوان وجودی بسیار فراتر از ماشین و ابزار رشد صنعتی که در دوران کلاسیک به ارزشی غیرقابل تغییر تبدیل شده بود. در نگاه رمانتیسم انسانی که درک میکند، فراتر و ارجمندتر است از جهانی که درک میشود و تحت شناخت قرار میگیرد. درهمین دوران است که لودویک وان بتهوون اندک اندک برمیآمد و به چهرهای درخشان در موسیقی تبدیل میشد. بتهوون هیچگاه ازدواج نکرد اماعده زیادی بر این اعتقادند که او پنج پسر و چهار دختر داشته است. از این نظر که سمفونیهای دو، چهار، شش و هشت را دختران بتهوون و سمفونیهای یک، سه، پنج، هفت ونه را پسران او میدانند. اما چون در ابتدای کار تحت تاثیر بزرگان کلاسیک قرار داشت، عدهای از منتقدان موسیقی سمفونیهای اول و دوم او را فاقد آن نبوغی میدانند که درآثار بعدی او مشاهده میشود. این افراد سمفونیهای اول ودوم را از این لیست بیرون میآورند؛ یک پسرویک دخترکمتر!
درتوضیح بیشترکلاسیسیسم و رمانتیسیسم باید به اوج کلاسیسم برگشت؛ به دوران بعد از انقلاب صنعتی که انسان در اجتماع به ابزار تبدیل شده بود. در دورهای که انسان اروپایی ازمعنویت فاصله میگرفت، در دورهای که سرمایهداری برای تولید بیشتر و ارزانتر انسانهایی را که پشت دستگاههای ریسندگی میایستادند شبیه هم میدید، ناگهان هنرمندان رمانتیسم برآمدند و در مقابل اضمحلال احساس و معنویت انسانی ایستادند. در وضعیتی که کمال مطلوب کلاسیسیسم نظم، تعادل وکنترل برای رسیدن به اهداف غالبا اقتصادی بود،رمانتیسیسم آزادی،حرکت، درد و تعقیب و دلبستگی به ناپیدای دوردست را میستاید و چون ذات متعالی به چنگ نمیآید، هنرمند رمانتیک همواره در اشتیاق و آرزو قراردارد ودر این اشتیاق آثارش را خلق میکند.
بتهوون یکی ازنابغههای درخشان دوران رمانتیسم است. او برآمده از جهان منظم شده بعد از شتابگیری توسعه، در سمفونی پنج بهگونهای استفهامی با سرنوشت محتوم انسان مخالفت میکند و در سمفونی نه از شادی میگوید… ازشادیای که درپیشگاه انسان تشنه توسعه ذبح شده بود.