هنر 06 بهمن 1403 - 5 ماه پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0
شادی اسدپور\ نویسنده و کارگردان تئاتر

بندناف؛ نمایشی که ما را در موقعیتی متضاد قرار می‌دهد

نمایشی که رفتار دارد، حرکت دارد، سکوت دارد، عصبانی می‌شود، می‌رقصد و حتی کابوس می‌بیند و برای خودش شخصیت می‌شود.

نمایش بند ناف

نمایشی که رفتار دارد، حرکت دارد، سکوت دارد، عصبانی می‌شود، می‌رقصد و حتی کابوس می‌بیند و برای خودش شخصیت می‌شود. شخصیتی که اعوجاج دارد و دستانش می‌لرزد. کانسپت مورد علاقه‌ام؛ دور شدن تا حد جنون از جهان رئالیستی است. دگرگون کردن آدم‌ها و موقعیت‌هایی که دقیقا از دل زندگی آمده‌اند. جهانی با قواعد خاص خودش ، این سلیقه‌ى من است، نزدیک به آنچه هست و دور از آنچه در حقیقت هست.
نمایش “بند ناف” به نویسندگی و کارگردانی مصطفی پوریوسف با مختصات خاص خودش و خوش‌سلیقگیِ کارگردان در انتخاب‌هایش همین کار را می‌کند یعنی دور می‌شود از واقعیت. اما واقعيت گاهی می‌آید، پرسه می‌زند و دوباره به ما می‌گوید، نگاه کن، من تو هستم و زندگی‌ام دقیقاً زندگی توست. انتخاب کارگردان در خطوط، رنگ، بافت، نور، صدا سطحی نیست و همه این‌ها کنار هم اتمسفری خلق کرده‌اند؛ تلخ، مضطرب، كش دار و سمج. معنا گریزان است و این دقیقا در سلیقه من است.
گاهی تا می‌خواهی از شدت بی‌معنایی خسته شوی، معنا می‌آید از دل کنش‌ها، لحن‌ها و موسیقی.در “بند ناف”، تکرار عنصر مهمی است که به‌موقع و به جا شروع ميشود و تمام ميشود، تا بار بعدی، تکرارِ جنون‌آمیزِ کلمات و میزانسن‌ها. همین تکرار است که مخاطب را خيلى زود به جمع‌بندی نمى رساند.
باید فکر کند، جست‌وجو کند، و در نهایت با هزار و یک سوال از سالن بیرون برود و به نظرم، این بهترین بخش یک اثر هنری است چرا که به ما اجازه رویاپردازی می‌دهد ما را مملو از رنج می‌کند، و این رنج کمک می‌کند تا حقیقتِ دنیا را لمس کنیم. در “بند ناف”، نابهنجاری، ترس، استهزا، تردید، دلهره، تناقض و انزجار موج می‌زند. با کسی شوخی ندارد تلاش نمی‌کند باوری ایجاد کند، راه‌حل ارائه دهد یا چیزی بیاموزد تلاش نميكند ما را تغییر دهد حتى ما را با تمام نابسامانی‌ها و اندوه‌مان رها می‌کند.معتقدم هنر باید چرخه ى فکر را فعال كند. اساسا درد آگاهی‌بخش است و بند ناف مملو از درد است نمایشی است که نه‌تنها تاریخ انقضا ندارد، بلکه در طول زمان کامل‌ می‌شود. بازیگری که روی صحنه به دنبال زیبا بودن نباشد را باید ستایش کرد و در این نمایش، فصل مشترک همه بازیگران همین بود تلاشِ به اندازه برای زشتی. زشتی در صدا، رفتار، بدن و صورت، رنج، بن‌مایه ى مورد علاقه من. بازیگر رنج می‌کشد، تماشاگر رنج می‌کشد، بیرون از سالن رنج با من هم قدم می‌شود تا خانه‌ام ، مسیر ناآشناست ما مهاجر هستیم در سرزمینی غریب. می‌چسبد؛ سرما، دوریِ مسیر، زمختی اجرا. می‌دانم، فعلاً با من کار دارد. نمایش به خودی خود سخت است. تهیه کار به زبان دیگر آن هم ترکی سخت‌تر اجرا در خاکی غریب به مراتب سخت‌تر. می‌ایستم و قدردانم از سارا حدادى عزيز برای تهیه و تولید این نمایش . برای این رنجِ سمجِ چسبنده.

نویسنده
سحر شمخانی
مطالب مرتبط
  • نظراتی که حاوی حرف های رکیک و افترا باشد به هیچ عنوان پذیرفته نمیشوند
  • حتما با کیبورد فارسی اقدام به ارسال دیدگاه کنید فینگلیش به هیچ هنوان پذیرفته نمیشوند
  • ادب و احترام را در برخورد با دیگران رعایت فرمایید.
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *