در جهان ادبیات، گاه نویسندهای از خویشتن فراتر میرود و قلمش را همچون آینهای در برابر تاریخ، ایدئولوژی و رؤیاهای انسانی میگیرد. ماریو بارگاس یوسا، نویسنده شهیر پرویی، در رمان « راهی به سوی بهشت » (El Paraíso en la otra esquina) از آن نویسندگان است که تنها قصه نمیگوید، بلکه ما را به تأملی عمیق درباره آرمانگرایی، معنای بهشت، و تضاد میان هنر و سیاست دعوت میکند. این کتاب، روایتی شاعرانه و در عین حال بیرحمانه از زندگی دو شخصیت تاریخیست که هر یک در راه ساختن بهشتی زمینی، راهی جهنمِ درون خویش شدهاند.
زهرا سلطانی
در جهان ادبیات، گاه نویسندهای از خویشتن فراتر میرود و قلمش را همچون آینهای در برابر تاریخ، ایدئولوژی و رؤیاهای انسانی میگیرد. ماریو بارگاس یوسا، نویسنده شهیر پرویی، در رمان « راهی به سوی بهشت » (El Paraíso en la otra esquina) از آن نویسندگان است که تنها قصه نمیگوید، بلکه ما را به تأملی عمیق درباره آرمانگرایی، معنای بهشت، و تضاد میان هنر و سیاست دعوت میکند. این کتاب، روایتی شاعرانه و در عین حال بیرحمانه از زندگی دو شخصیت تاریخیست که هر یک در راه ساختن بهشتی زمینی، راهی جهنمِ درون خویش شدهاند.
در « راهی به سوی بهشت »، یوسا با مهارتی تحسینبرانگیز، دو خط موازی زندگی را پیش میبرد: فلورا تریستان، نویسنده، فمینیست و مبارز اجتماعی قرن نوزدهم، و نوهاش، پل گوگن، نقاش شهیر فرانسوی که در جستوجوی زیبایی و معنویت، به جزایر اقیانوس آرام پناه میبرد. این دو، هرچند هرگز یکدیگر را ندیدهاند، در خیال نویسنده، به دو نیمهی یک رؤیای پارهپاره بدل شدهاند. یکی در پی آزادی زنان و کارگران، دیگری در پی آزادی روح و تخیل؛ یکی با جوهر قلم بر کاغذهای مانیفستهای اجتماعی مینویس، دیگری با رنگ بر بوم نقاشی، رؤیاهای گمشده را نقش میزند.
زبان یوسا، زبانیست سرشار از ریتم، بافت، و عمق روانشناسانه. او با روایتهای موازی، فلورا و گوگن را چنان در هم میتند که خواننده گاه مرز میان گذشته و حال، واقعیت و خیال را از یاد میبرد. شخصیتها تنها در بستر تاریخی خود تحلیل نمیشوند، بلکه درونشان کاویده میشود؛ آرزوها، شکستها، حسرتها و گاه خودفریبیهایشان، بیپرده اما با چنان ظرافتی بیان میشود که تلخی حقیقت، در میان واژههای نرم و شاعرانهاش فرو میرود.
فلورا تریستان، زنیست پیشرو، جسور و تنها. زنی که در جامعهای زنستیز، ایستاده مینویسد، سخنرانی میکند و برای نجات «دیگری» تلاش میکند. او شاید پیشتر از زمان خویش زیسته باشد؛ در زمانی که فمینیسم واژهای نبود و اتحاد کارگران، ایدهای خندهدار تلقی میشد. فلورا، خود را فدایی آینده میبیند، قربانی حقیقت. با آنکه یوسا هیچگاه قضاوت نمیکند، اما از خلال سطرهایش میتوان دید که چگونه شور انقلابی، گاه میتواند به نوعی تعصب و حتی بیرحمی بدل شود.
و در سوی دیگر، پل گوگن است، هنرمندی تبعیدی، عصیانزده و گریزپا. او از اروپا، از نظم، از اخلاق، و حتی از خانوادهاش میگریزد تا به جایی برسد که «بهشت» را تصویر کند. اما آنچه میسازد، گاه چیزی نیست جز تصاویری از توهم و استثمار. گوگن در تاهیتی، در میانهی زنان بومی، نور استوایی و آیینهای بدوی، در پی پاکیِ نخستین میگردد. اما یوسا با هوشمندی، تضادهای درونی او را نیز برجسته میکند: آیا گوگن واقعاً هنرمندی نابطلب است یا مردی خودخواه که در نقاب هنر، به دنبال فرار از مسئولیتهای انسانیاش است؟ بهشتی که گوگن میخواهد، آیا رهاییست یا انکار واقعیت؟
عنوان کتاب، « راهی به سوی بهشت »، خود کنایهایست عمیق. انگار نویسنده میگوید که راه بهشت، آنگونه که بشر میپندارد، هرگز مستقیم و هموار نیست. گاه در این مسیر، آدمی از جهنمِ درون خود عبور میکند. هم فلورا و هم گوگن، هر کدام در سودای ساختن جهانی بهتر، از انسانهای پیرامون خود فاصله میگیرند؛ خانواده، فرزندان، و حتی خودشان را رها میکنند. و این، شاید مهمترین پرسشیست که یوسا پیش روی ما میگذارد: آیا آرمان، زمانی که عشق را زیر پا میگذارد، هنوز ارزش دارد؟ آیا بهشت، اگر با رنج دیگران ساخته شود، هنوز بهشت است؟
در این رمان، تاریخ چون زمینهای خاموش در پسزمینه حرکت میکند. فرانسهی انقلابی، انگلستان صنعتی و جزایر تاهیتی، هر یک چهرهای از جهان ناپایدار انسانیاند. یوسا استاد فضاسازیست؛ از کوچههای تاریک پاریس تا سواحل روشن تاهیتی، از محافل کارگری تا خلوتگاه نقاشی، همه جا عطر حضور انسان میپیچد؛ انسانی که در جستوجوی معناست، در جستوجوی بهشت.
« راهی به سوی بهشت » بیش از آن که رمانی درباره فلورا یا گوگن باشد، رمانیست درباره ما. درباره رؤیاهایی که میپرورانیم و بهایی که برایشان میپردازیم. درباره فاصلهی بعید میان ایدهآل و واقعیت. درباره عشقی که شاید در هیاهوی نجات دنیا، فراموش میشود.
در نهایت، یوسا با زبان پرشکوه و نگاه انسانیاش، به ما نشان میدهد که راه بهشت، نه در انقلاب، نه در هنر و نه در فریادهای خیابانی. بلکه شاید در دلِ کوچکترین لحظات عشق، در چشمبرهمزدنهای ساده، در درک متقابل، و در پذیرفتن نقصهای خود و دیگری نهفته باشد. این رمان، آینهایست که اگر با دل باز به آن نگاه کنیم، شاید تصویری از خویش در آن بیابیم.