نوشته محمدحسن خدایی/ منتقد تئاتر
مهدی رضایی در مقام نویسنده و کارگردان، روایتی وفادارانه از رمان «موشها و آدمها» ارائه کرده و جهان «جان اشتاینبک» را از طریق بازنمایی رئالیسستی حوادث، رویتپذیر کرده است. هر دو شخصیت به یادماندنی رمان یعنی جورج و لنی، با بازی خوب حمید رشید و میلاد فرجزاده، بر صحنه جان یافته و در خدمت سیاستهای اجرایی کارگردان هستند. به لحاظ طراحی صحنه، نوعی تمایز مابین مکانهایی که رویدادهای نمایش در آنها اتفاق میافتد صورت گرفته و فیالمثل جلوی صحنه متعلق به فضای پهناور دشت و همچنین انتهای صحنه مربوط است به مکانهایی چون اصطبل، خوابگاه و محوطه مزرعه.
اجرا چنان به پیش میرود که اگر کسی رمان را هم مطالعه نکرده باشد با تماشای این نمایش میتواند از کم و کیف ماجراهای رمان کلاسیک جان اشتاینبک برآید و هنگام مواجهه با متن مکتوب «موشها و آدمها»، به راحتی توالی صحنهها را در ذهن مرور کند. از این منظر اجرا در همان مسیری حرکت میکند که رمان ترسیم کرده و کمابیش روایتی خواندنی از تضادهای طبقاتی امریکای معاصر را به دست داده است. از نقاط خوب اجرا بازی بازیگران بوده و فیالمثل شاهد هستیم که چگونه علی باقری، نقش شخصیت سلیمالنفسی چون اسلیم را بر صحنه جان میبخشد و به یادماندنی میشود.
اجرایی که این شبها در سالن حافظ بر صحنه آمده حاصل ممارست طولانیمدت مهدی رضایی و گروه اجرایی باانگیزهاش است. جالب آنکه ترجمه سروش حبیبی از این اثر مهم تاریخ ادبیات همچنان به فروش میرسد و این مسئله کار را برای هر نوع اجرای تئاتری مشکل میکند. اما به قول مترجم کاربلد کتاب، ساختار روایی بهکاررفته در این اثر کمابیش نمایشنامهای است و این مسئله میتواند مسیر پیشِ روی اجرای صحنهای را آشکار کند. همان اتفاقی که برای این اجرا هم افتاده و مهمترین مولفه نمایش را وفادار بودن به توالی حوادث کرده است.