اجتماعی 23 فروردین 1404 - 3 ماه پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0
تذکره المقامات

تذکره محمد بن سلمان!

ابتدای کار وی چنان بود که چون پدرش، تعلیم وی را به یکی از فضلا سپرد، وی را ضرب بی محابا زدی و زجر بی قیاس کردی. باری، محمد بن سلمان نوجوان، از بی طاقتی شکایت پیش پدر برد و جامه از تن دردمند برداشت. پدر را دل به هم بر آمد.

بن سلمان عربستان

علی زراندوز

آن کارشناسِ حقوق دان، آن اُشترِ قدرت را ساربان، آن حکومت کننده همچو یک خاقان، آن مورد التفاتِ بادمجان دور قاب چینان، آن در سال ۲۰۱۳ رئیس دفتر ولیعهد عربستان، آن در سال 2014 وزیر مشاور و عضو شورای وزیران، آن وزیر دفاع و رئیس دفتر پادشاهی عربستان، آن تک‌ همسری را در میان خِیلِ چند همسران پشتیبان، آن ریخت و پاش هایش انتهایِ آمال و آرزویِ لاکچری بازان، آن خریدارِ ۴۵۰ میلیون دلاری تابلوی “لئوناردو داوینچی“ با عنوان “منجی جهان“، آن به روایتی صاحب ثروت ۲۵ میلیارد دلاری در آشکار و نهان، آن آرامکو برایش هم چون روح و جان، آن مالک خودروهای طلایی از لامبورگینی اونتادور گرفته تا ژیان، آن علاقمند به معمار نظم جدید خاورمیانه بودن در جهان، آن سازنده ابرشهر ۵۰۰ میلیارد دلاریِ “بندرگاه پنهان“، آن میزبان اولین سفر خارجی “محمد الجولانیِ“ سرگردان، آن پیشنهاد دهنده سرمایه گذاری ۶۰۰ میلیارد دلاری در آمریکا به شیوه گلریزان، آن اهدا کننده آیفون طلا به بازیکنان بارسلونای قهرمان، آن کابوسش “جمال خاشقچیِ“ بی جان؛ “محمد بن سلمان“!
عاشق جذب توریست بود به عربستان و وعده های بسیار داده بود به جوانان و نخستین سالن آموزش رقص میله‌ در دوران قدرتش بنا نهاده شد در عربستان!
ابتدای کار وی چنان بود که چون پدرش، تعلیم وی را به یکی از فضلا سپرد، وی را ضرب بی محابا زدی و زجر بی قیاس کردی. باری، محمد بن سلمان نوجوان، از بی طاقتی شکایت پیش پدر برد و جامه از تن دردمند برداشت. پدر را دل به هم بر آمد. اوستاد را گفت که: «پسران آحاد رعیت را چندین جفا و توبیخ روا نمی داری که فرزند مرا، سبب چیست؟». گفت: «سبب آن که سخن اندیشیده باید گفت و حرکت پسندیده کردن همه خلق را علی العموم و پادشاهان را علی الخصوص، به موجب آن که بر دست و زبان ایشان هر چه رفته شود، هر آینه به افواه بگویند و قول و فعل عوام الناس را چندان اعتباری نباشد!». بیت: «اگر صد ناپسند آید ز درویش / رفیقانش یکی از صد ندانند / وگر یک بذله گوید پادشاهی / از اقلیمی به اقلیمی رسانند!».
پس پدر بن سلمان به خشم آمد و داد تا ماستِ اوستاد را کیسه همی کنند و گفت: «بی تجربه اوستادی که تو باشی با این افکار خام. مگر نشنیده ای که گفته اند: «هر که با بزرگان ستیزد، خون خود ریزد!». بیت: «خویشتن را بزرگ پنداری / راست گفتند یک، دو بیند لوچ / زود بینی شکسته پیشانی / تو که بازی کنی به سر با قوچ!».
او را جملات قصار و پُر برگ و بار و برگ ریزان، بسیار است. و گفت: «من باور دارم خاورمیانه، اروپای جدید خواهد بود و می‌خواهم قبل از آن که از دنیا بروم، خاورمیانه را در صدر دنیا ببینم!»، و گفت: «ما بزرگ‌ترین خریدار صنعت تسلیحاتی آمریکا هستیم!»، و گفت: «اگر این کشور (چین) شکست بخورد، همه در جهان شکست خواهند خورد، از جمله آمریکا!»، و گفت: «روس‌ها برای آن چه انجام داده‌اند، لیستی از استدلال‌ها را دارند!»، و گفت: «ما به تمام قوانین در پادشاهی [عربستان] افتخار نمی‌کنیم!»، و گفت: «در شورای وزیران ما فقط ۱۵۰ وکیل داریم!»، و گفت: «تلاش اصلی “اسامه بن لادن“ جذب هر چه بیش تر سعودی‌ها برای اطمینان از ایجاد مشکل بین ایالات متحده و عربستان سعودی بود!»، و گفت: «تنها چیزی که در سیاست تغییر نمی‌کند، خود تغییر است!».
گویند پس از مطرح شدن سخنان تحقیرآمیز “ترامپ“ (در سال 1397) در باره عربستان، در مجامع رسمی بگفت: «باید بپذیریم که هر دوستی، هم حرف‌های خوب می‌زند و هم حرف‌های بد!». پس تفالی بزد بر دیوان شمس، این ابیات آمد: «مشو نومید از دشنام دلدار / که بعد رنج روزه روز عیدیست / که یبقی الحب ما بقی العتاب / که هر نقصی کشاننده مزیدیست!».
پس “دونالد ترامپ“، در نخستین روز حضورش در کاخ سفید، در حین امضای فرمان‌های اجرایی پر حاشیه اش، در پاسخ به این پرسش که آیا نخستین سفرش به عربستان خواهد بود؟ گفت: «در صورتی که عربستان 500 میلیارد دلار محصولات آمریکایی را هم چون دوره پیشین بخرد و تورم را نیز لحاظ کند، سفر اولم به عربستان خواهد بود!». پس خبرنگار، او را سبب چنین سخنی پرسید، ترامپ همی گفت: « تفالی زدم به دیوان حافظ، این بیت آمد: به عزمِ رفتنِ “ریاض“، پیش نِه قدمی / که سودها کنی ار این سفر توانی کرد!».
چون یکی از مقام های اطلاعاتی پیشین سعودی، بن سلمان را متهم همی کرد که برای آغاز جنگ با یمن دست به جعل امضاء پدرش زده؛ پس این مقام اطلاعاتی پیشین سعودی را پیغام رسید که اگر زبان در کام نماند، چشم باز کرده و همی بیند امضای پدر خودش هم جعل شده که منکر داشتن چنین پسری است!
نقل است بن سلمان، یکی ترامپ را صد مرده نان پاره و دلار نفتی داده بود، لشکر عتاب می‌کردند، بن سلمان می‌گفت: «روزی بیاید که به شما بنمایم که بدانید که چرا می‌کردم!».
اکنون، روزها و ماه ها و سال ها از آن روز بگذشته و او هنوز روی خوشی از ترامپ ندیده که بتواند لشکریان را بگوید: «اینک برای این مصلحت!»، لیک هنوز آرزوی رسیدن چنین روزی را دارد که از قدیم گفته اند: «آرزو بر جوانان معمولی و ولیعهدان جوان، عیب نیست!».
نقل است چون گفت از قتل جمال خاشقچی در کنسولگری عربستان اندر ترکیه بی خبر بوده است، صاحبدلی که بر این واقف بود، همی گفت: «تو بر اوجِ “خاورمیانه“ چه دانى چیست؟ / که ندانى که در “کنسولگری“ کیست؟».
پس او را پرسیدند از پیام ناپدید شدن خاشقچی از برای مخالفان. تفالی بزد بر گلستان سعدی، این بیت آمد: «دگر ره چون نداری طاقتِ نیش / مکن انگشت در سوراخ گژدم!».
نقل است چون روزی باز، دورِ روشنفکری برداشته بود، گفتا: «هر آینه ما را خردمندی کافی باید که تدبیرِ مملکت را بشاید!». پس صاحب عقلی که بیم سر نداشت، گفت: «ای ملک، نشانِ خردمند کافی جز آن نیست که به چنین کارها تن ندهد!».
گویند روزی به درویشی گفت آن زمان که به درگاه خدا نزدیک می‌شوی و روشنایی حق را می‌بینی، به یاد من هم باش. درویش گفت: «چون من در آن حضرت رسم و تاب آفتاب آن بر من زند، مرا از خود یاد نیاید؛ از تو چون یاد کنم؟». پس آن گاه که دانست درویش، بسیار فوتبال دوست است، امر کرد به جذب “نیمار“ و “کریم بنزما“ و “رونالدو“ و ستارگانِ دیگرِ فوتبال جهان در لیک عربستان که درویش، حداقل هر گاه بازی های لیگ آسیا همی بیند، بی اختیار او را بسیار یاد کند!
نقل است روزی یک کودک خردسال عربستانی با دیدن بن سلمان از او تقاضای یک مرسدس بنز کرد و چند دقیقه نگذشته بود که آرزویش برآورده شد! پس این خبر، به غول چراغ جادو همی رسید، دست بر سر کوبید و نالید که: «این بن سلمان تا نان ما را هم در خاورمیانه آجر نکند، ول کن نیست!».
پس او را پرسیدند از علتِ سرعت بسیارِ اصلاحات در عربستان، گفت: «دریاب، کنون که نعمتت هست به‌ دست / کاین دولت و مُلک می‌رود دست به دست!». آن گاه در دل بگفت: «البته اگر تا آن موقع دستی بر آستینِ مدعیانِ دولت ما باقی باشد!».
گویند روزی یکی از درویشان را بگفت: «مرا نصیحتی کن!». پس درویش همی گفت: «نصیحت پادشاهان کردن کسی را مسلم بود که بیم سر ندارد یا امید زر. لیک چون مرا هر دو هست، معذورم بدار و فعلاً به شنیدن دعایی، ما را بی خیال شو!» آن گاه به مناجات گفت: « یا رب بر بدان رحمت كن كه بر نیكان خود رحمت كرده‌ای كه مر ایشان را نیک آفریده‌ای!».

نویسنده
سحر شمخانی
مطالب مرتبط
  • نظراتی که حاوی حرف های رکیک و افترا باشد به هیچ عنوان پذیرفته نمیشوند
  • حتما با کیبورد فارسی اقدام به ارسال دیدگاه کنید فینگلیش به هیچ هنوان پذیرفته نمیشوند
  • ادب و احترام را در برخورد با دیگران رعایت فرمایید.
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *