ابتدای حال او آن بود که چون تحصیلات عالی خود را در دانشگاه پاریس غربی و در رشته فلسفه همی گذراند، روزی در کتاب “گفتار در روش درست به کار بردن عقل و جست و جوی حقیقت در علوم” نوشته هم شهری اش “دکارت”، چنین خواند که: «شک دارم، پس هستم!»
علی زراندوز
آن علاقه مند به بازیگری و تئاتر در نوجوانی پس از دیدن فیلم پاپیون، آن به دورِ فیلسوفانی مانند “پل ریکور”* گشته هم چون الکترون، آن خواننده کتاب های “استاندال” و “آندره ژید” از گذشته تا کنون، آن متولد شده در خانواده ای پزشک پرور ولی بدون تَدیُّن، آن دیپلم گرفته در رشته پیانو از هنرستان ملی به راحتی گرفتنِ نانِ تافتون، آن در مجله ادبی “اسپریت” نویسنده چندین ستون، آن معاونت دبیر کل کاخ الیزه در کارنامه اش درخشان همچو نئون، آن مؤسس حزب “آن مارش” و چندین فراکسیون، آن معلمِ دورانِ مدرسه اش لیلی و او هم چون مجنون، مولانا “امانوئل ژان میشل فردریک مکرون”، بازرس مالیه و وزیر اقتصاد، صنعت و امور دیجیتال فرانسه بود و از دو باره رأی آوردن “ترامپ” بسیار محزون!
ابتدای حال او آن بود که چون تحصیلات عالی خود را در دانشگاه پاریس غربی و در رشته فلسفه همی گذراند، روزی در کتاب “گفتار در روش درست به کار بردن عقل و جست و جوی حقیقت در علوم” نوشته هم شهری اش “دکارت”، چنین خواند که: «شک دارم، پس هستم!» همان شب دکارت را در خواب همی دید و او را پرسید: «تو را به چه شک باشد؟» پس دکارت گفت: «به این که تو اگر در رشته فلسفه، فوق دکتری هم بگیری، بتوانی با آن امورات حتی یک زندگی بخور و نمیر را نیز همی چرخانی!». پس چون صبح از خوب برخاست، دید شک دکارت، شکی معقول و به جاست، پس چهار گوشه کتاب های فلسفی اش را همی بوسید و آن ها را کنار گذاشت و سر در کارِ سیاست فرو همی کرد!
پس گفت: «شعار ما این ها باشد که: نه “ راستی و نه “چپی!”، “همبستگی دسته جمعی!”». پس جمله مریدان او را گفتند: «باشد که شعارِ اول ردیف و قافیه خوبی در فریاد زدنِ هواداران حزب دارد، لیک بعید است واقعیت داشته باشد و شعار دوم هم که همان “وفاق ملی” دکتر “مسعود پزشکیان” باشد و کپی رایتش و عواقبش، جملگی از آنِ اوست!».
نقل است روزی یکی از مریدانش او را خبر داد از سود سرشار برخی دولت ها از نوسان گیری ها و سفته بازی ها در برخی بازارهای دستوری، پس با کفِ دست، بر پیشانی همی زد و گفت: «دُرّ سُفتی، لیک دیر گفتی که شعار حمایت از بازار آزاد ما، گوشِ آهنیِ برج ایفل را هم پاره همی کرده!».
نقل است روزی در کنفرانس خبری، بازداشت “پاول دوروف” بنیانگذار و مدیرعامل پیام رسان تلگرام به دلایل سیاسی را رد کرد و همی گفت که مقامهای قضایی باید در باره این پرونده تصمیم بگیرند. پس از کنفرانس، در جمع مریدان خاص همی گفت: «می دانید چرا “پینوکیو” نمی تواند رئیس جمهور فرانسه شود؟». پس جمله مریدان از این سؤال حیران شدند و گفتند: «یا امانوئل! ما را به سِرِّ این پرسش خبر ده!». پس گفت: «به این سبب که پس از هر کنفرانس خبری، خودش زیرِ برجِ ایفل بود و نوکِ دماغش اندر میدان “تیان آن من” پکن!».
پس چون به پکن برفت و شش ساعت با رئیس جمهور چین سخن همی گفت، در راه برگشت به پاریس و در طیاره همی گفت: «اروپا باید وابستگی خود به ایالاتمتحده را کاهش دهد و از وارد شدن به رویارویی بین چین و آمریکا بر سر تایوان خودداری کند». پس مریدان او را پرسیدند: «دیگر چه؟». پس رو کرد به سوی چین و ماچین و گفت: «ای دلِ ریشِ مرا با لبِ تو حقِّ نمک / حق نگه دار که من میروم، الله مَعَک!».
پس معاندان بر طریقِ طعنت، او را پرسیدند که چگونه با زنی ازدواج همی کرده که معلم او بوده در دوران خُردی و همسن والده اش است؟ پس گفت: «زن خوب فرمانبر پارسا / کند مرد درویش را پادشا / اگر پارسا باشد و خوش سخن / نگه در نکویی و زشتی مکن / دلارام باشد زن نیک خواه / ولیکن زن بد، خدایا پناه!».
پس او را پرسیدند از شایعه رابطه اش با یک بازیگر ایرانی، اندر فرانسه، گفت: «هیچ مگویید که همین شایعه سبب شد در سخنرانی خویش، نام مجعول بر خلیج فارس نهیم که عیال را خیال، راحت باشد که ما را با ایرانیان سر و سِرّی و شوخ چشمی و دلبری نباشد!».
نقل است چون تماشاگران او را در حین سخنرانی در افتتاحیه جام جهانی راگبی هو کردند، بسیار خوشحال همی شد و در دل و کبد و کلیه و غیره اش، کله قندها آب همی کرد. پس چون مریدان سبب پرسیدند، همی گفت: «سیاستمدار هر چه نزد مردمش منفورتر، بهتر! من اگر می خواستم در قلوب مردم باشم، برفتم و خَیِّرِ مدرسه ساز شدم، نه سیاستمدارِ کهنه کار!».
گویند چون به لبنان سفر همی کرد، ناگاه به یاد شاورما خوردن “عباس عراقچی” در سوریه افتاد و امر کرد به رفتن در کافه ای در بیروت و نوشیدن قهوه در میان مردم. پس عراقچی او را پیغام همی داد که: «مر مرا تقلیدشان بر باد داد / که دو صد لعنت بر آن تقلید باد!».
او را جملات نغز و پر مغز است بسیار است. و (در باره رقابت میان چین و آمریکا) گفت: «ما در جنگل هستیم و 2 فیل بزرگ و عصبی داریم که اگر عصبی شوند، شروع به مبارزه با یکدیگر خواهند کرد و این یک مشکل بزرگ برای بقیه جنگل خواهد بود!».
و گفت: «شکی ندارم که روسیه با بد خواهی بازیهای المپیک را هدف قرار خواهد داد!». و گفت: «فقرا خودشان باید در رفع فقر، نقش داشته باشند!». و گفت: «شبکههای اجتماعی و بازیهای ویدئویی، ذهن نوجوانان را مسموم کرده و باعث شده شورش کنند!». و (چون “ترامپ” همی گفت که در گفت و گویی تلفنی، مکرون را تهدید همی کرده که بر زهر ماری های وارداتی به آمریکا از مقصد فرانسه، تعرفه ۱۰۰ درصدی وضع همی خواهد کرد)، گفت: «من هرگز نمی گویم که در پشت درهای بسته چه اتفاقی می افتد. اگر برای مردم محتوای دستور سوسیس را تشریح کنیم، مردم دیگر سوسیس نمی خورند!».
نقل است چون ترامپ در دور اول ریاست جمهوری و در دیدار رسمی از فرانسه، خطاب به همسر مکرون گفت: «شما خوب به نظر می رسید!». وزیر امور خارجه استرالیا از اظهارات ترامپ درباره ظاهر همسر مکرون انتقاد همی کرد. پس چون مریدان این خبر نزد مکرون بردند، بسیار گریست. چون دلیل همی پرسیدند، گفت: «حلِ این معما خارج از طاقت عقل ماست که چرا وقتی رئیس جمهور کشوری در آن سوی کره زمین به عیال ما تیکه همی اندازد، وزیر امور خارجه کشور دیگری در سوی دیگر کره زمین را رگ غیرت همی جنبد و شهر را بر هم ریزد!».
نقل است روزی ترامپ درباره مکرون همی گفت: «ما باهم دوران خوب و موفقیتهای زیادی داشتیم!». پس چون این جمله به گوش مکرون همی رسید، زیرِ نگاه هایِ سنگین عیال، مریدان را پرسید: «دهن لق تر از این ترامپ هم خدای عَزَّ وَ جَلَّ بیافرید؟».
چون او را خبر دادند که نظرسنجی مؤسسه “ایفوپ»” از سقوط محبوبیتش به زیر ۳۰ درصد حکایت همی دارد؛ مریدان با نگرانی او را پرسیدند: «نترسی که دولتت را کاردانی نباشد که جمله نادانان بر امور مردم مسلط همی کردی؟». پس گفت: «بخت و دولت به کاردانی نیست / جز به تأییدِ آسمانی نیست / اوفتادهست در جهان بسیار / بیتمیز ارجمند و عاقلْ خوار / کیمیاگر به غصّه مُرده و رنج / ابله اندر خرابه یافته گنج!». پس مریدان به شنیدن این ابیات، کروات ها و پاپیون ها و کت های فراک جمله دریدند و سر بر بیابان نهادند!
نقل است روزی پیش “ذوالنّون” مصری رفت و همّت خواست؛ که روز و شب به خدمتِ “بریژیت” (همسر) مشغولم و به خیرش امیدوار و از عقوبتش ترسان. ذوالنّون بگریست و گفت: «اگر من خدای را عَزَّ وَ جَلَّ، چنین بودمی که تو عیال را، از جملهٔ صِدّیقان بودمی!».
—————————
پاورقی:
*فیلسوف و ادیب برجستهٔ فرانسوی (1913 تا 2005) که امانوئل مکرون از دستیاران و شاگردان وی بود.