آن اسفندماهی طرفدار شادکامی، آن گیرنده کارشناسی ارشد مدیریت صنعتی از دانشگاه آزاد اسلامی، آن از اشغال کنندگان سفارت آمریکا در دوران دانشجویی، آن معاونت وزیر ارشاد در امور مجلس را از پُست های قدیمی، آن وزرای فرهنگ را معاون امور سینمایی، آن معاون وزیر دفاع در امور مجلس در دوران ریاست جمهوری خاتمی، آن معاونت امور مجلس و استانهای صدا و سیما در دوران لاریجانی، آن دریافت نشان افتخار جهادگر عرصه فرهنگ و هنر برایش مایه دلگرمی، آن عضو شورای عالی فضای مجازی، آن از ستون های اصول گرایی، آن در جلسه شورای عالی فضای مجازی انتقاد به فارسیِ سخت کننده از حسن روحانی، آن از روندِ تصویب “اف. ای. تی. اف.” ارائه دهنده تفسیر فوتبالی، آن مخالف شعار دادن دل واپسان بر علیه ظریف از برای بازار گرمی، آن ارائه دهنده نظریه سندرم “خود نظام پنداری”. آن موی در ریاست بر سازمان صدا و سیما کرده جو گندمی، مولانا “سید عزت ا... ضرغامی”.
علی زراندوز
آن اسفندماهی طرفدار شادکامی، آن گیرنده کارشناسی ارشد مدیریت صنعتی از دانشگاه آزاد اسلامی، آن از اشغال کنندگان سفارت آمریکا در دوران دانشجویی، آن معاونت وزیر ارشاد در امور مجلس را از پُست های قدیمی، آن وزرای فرهنگ را معاون امور سینمایی، آن معاون وزیر دفاع در امور مجلس در دوران ریاست جمهوری خاتمی، آن معاونت امور مجلس و استانهای صدا و سیما در دوران لاریجانی، آن دریافت نشان افتخار جهادگر عرصه فرهنگ و هنر برایش مایه دلگرمی، آن عضو شورای عالی فضای مجازی، آن از ستون های اصول گرایی، آن در جلسه شورای عالی فضای مجازی انتقاد به فارسیِ سخت کننده از حسن روحانی، آن از روندِ تصویب “اف. ای. تی. اف.” ارائه دهنده تفسیر فوتبالی، آن مخالف شعار دادن دل واپسان بر علیه ظریف از برای بازار گرمی، آن ارائه دهنده نظریه سندرم “خود نظام پنداری”. آن موی در ریاست بر سازمان صدا و سیما کرده جو گندمی، مولانا “سید عزت ا… ضرغامی”.
در هنگام بیان مواضع بسیار رادیکال همی بود و لیک در هنگام تصمیم گیری، بزرگوار هیچ اعتقادی به رادیکال و انتگرال و مشتق و حتی اندکی شُل کردن، نداشت!
نقل است پدر، عزت ا… کوچک را به جماعتی اهل هنر سپرده بود تا او را از علوم نجوم و رمل و غیره آموخته بودند و استاد تمام گشته با کمال خردسالی که داشت. روزی پدر، انگشتری در مشت گرفت، فرزند خود را امتحان کرد که بیا بگو در مشت چه دارم. گفت: «آن چه داری گرد است و زرد است و مجوّف است». پدر همی گفت: «چون نشان های راست دادی، پس حکم کن که آن چه چیز باشد». پس عزت ا… خردسال، پسِ کله بخاراند و بگفت: «می باید که غربیل باشد!». پدر رنجیده خاطر گفت: «آخر این چندین نشان های دقیق را، که عقول در آن حیران شوند، دادی از قوت تحصیل و دانش. این قدر بر تو چون فوت شد که در مشت غربیل نگُنجد؟». پس مولانا ضرغامی، پدر را همی گفت: «پس صبر کن تا من بزرگ همی شوم و به معاونت سینمایی وزارت ارشاد همی رسم تا ببینی چگونه حلقه فیلم “آدم برفی” به آن بزرگی را در مشت خویش گرفته و آن را توقیف همی کنم و آن فیلم با همه بازیگران و تهیه کننده و کارگردان و سایر عوامل، چندین سال اندر مشت من همی گُنجند، گُنجیدنی!».
او را جملات عالی و تاریخی و جغرافیایی، بسیار است. و گفت: «مردم میگویند گور پدر سرمایه داری و سوسیالیستی؛ زندگیمان نمیچرخد، کاری کنید دخل و خرجمان بخواند!». و گفت: «امروز ما شادی را از مردم گرفتهایم. ما شیرینیها را در شیشه میگذاریم و درِ آن را آن قدر محکم میبندیم که مردم نمیتوانند از آن ها استفاده کنند!». و گفت: «مسائل اجتماعی به حضرت عباس چاقو نمیخواهد، یکم کوتاه بیایید!». و گفت: «دوران فیلترینگ گذشته است!». و گفت: «من میگویم گردشگر باید سیم کارتی (بدون اینترنت فیلتر شده) داشته باشد که با خانواده خود در ارتباط باشد، پس چگونه عکسِ تفریحات و یادگاری خود را از ایران بفرستند؟ اما حمله کرده و آن را با کاپیتولاسیون مقایسه میکنند!». و (در کسوت وزیر میراث فرهنگی) گفت: «به ما می گویند چرا “مسی” را نمی آورید تا درباره گردشگری ایران ویدیو بسازد و پخش کند…!مسی پول زیادی می گیرد و ما آه نداریم با ناله سوا کنیم؛ ولی شنیدم “صادق بوقی” یک ویدیو درست کرده و مردم را دعوت کرده به غرفه گیلان بیایند که این خوب است و حتما تأثیراتش زیاد است!».
گویند روزی “علی اصغر پورمحمدی”، (معاونت پیشین سیما) درباره مولانا ضرغامی بگفت: «ضرغامی در روزهای اول مدیریتش در تلویزیون، “علیرضا افخمی” و “بهروز افخمی” را اشتباه میگرفت!». پس چون این خبر نزد مولانا ضرغامی همی بردند، مریدان را بگفت: «این که چیزی نیست؛ ما از “رامبد جوان” اندر برنامه خندوانه شنیدیم که همی گفت: خود “ابوالفضل پورعرب” به جای این که برود خانه خودشان، چندین بار اشتباهی به خانه “فریبرز عرب نیا” رفته است!».
نقل است در زمان تصدی کرسی وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی؛ از دو چیز ابراز شگفتی همی کرد. یکی از نظام اداری پیشرفته هخامنشیان و دیگری از سرویس های بهداشتی یک مسجد در شهر دوشنبه، پایتخت تاجیکستان! پس مریدان او را ندا دادند که: «یا عزت ا…؛ حالا ما هیچی! معاندان و بد خواهان به شنیدن این اخبار، نگویند این اصولگرایان چه کردند، آن گاه که زمام امور به دست داشتند که همه چیز (حتی سرویس های بهداشتی) برای خودشان حسرت است و آرزو و عامل شگفتی؟». پس مولانا ضرغامی سر از جیب مکاشفت برداشت و همی گفت: «ما آرزوی هر چه داشته باشیم، در نهایت خود، آرزوی شنیدنِ این چیزها را بر دل مخالفان خواهیم گذاشت!». «بیت: کهن سرویسِ خویش پیراستن / به از سرویسِ عاریت خواستن!».
پس گفت: «اگر رونالدو به ایران بیاید، باید سکوی بله و ایتا را نصب کند تا بتواند با خانواده و دوستان خود تماس بگیرد و به آنها نیز بگوید این سکوها را نصب کنند!».
جمله مریدان او را پرسیدند: «یا عزت ا…! این مسأله را چه اشکالی باشد؟». پس مولانا ضرغامی همی گفت: «برای رونالدو و بستگان و دوستانش هیچ، ولی اختلافی عظیم می افتد در میان تیکِ سوم زنندگانِ پیام ها، که چه کسی را باید نظارت باشد بر عکس های ارسالی خانواده رونالدو، از نیمه شب به بعد!». پس همان دم، در میان مریدانِ دنیا دیده و سرد و گرم چشیده، اختلافی عظیم بر سر این موضوع اوفتاد، تا چه رسد به بقیه!
نقل است در زمان تصدی وزارت میراث فرهنگی و گردشگری، در بازار وكيل شيراز به سراغ یک نوازنده هنگ درام رفت و آهنگ سلطان قلبهای “عارف” را از وی درخواست همی کرد! پس برخی معاندان بر طریق طعنت او را پرسیدند: «چگونه باشد که در زمان تصدی ریاست صدا و سیما، این آهنگ را حتی از شبکه 4 هم پخش نکردی که شاید 4 نفر مخاطب داشت و همان 4 نفر را دل، از صدا و سیما خوش می شد؟». پس مولانا ضرغامی به آهنگ درام اشارت همی کرد و بگفت: «خندهٔ جامِ می و زلفِ گرهگیرِ نگار / ای بسا توبه که چون توبه «عزت» بشکست!». و گفت: «اساسِ توبه که در محکمی چو سنگ نُمود / ببین که “هنگ درامی” چه طُرفهاش بشکست!».
نقل است چون توییت همی کرد که: «دیروز اطلاعات مهمی درباره هوش مصنوعی دریافت کردم…؛ ولی مسأله ما هنوز فیلترینگ است!». آن گاه تفالی بر دیوان اشعار “سعدی” بزد، این بیت همی آمد: «روی بنمای که صبر از دل صوفی ببری / پرده بردار که “هوش” از تن عاقل برود!». و این بیت: «چون دل ببردی دین مبر “هوش” از من مسکین مبر / با مهربانان کین مبر لاتقتلوا صید الحرم!». و این بیت: «تا بود بار غمت بر دل “بیهوش” مرا / سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا!». پس جمله مریدان را گفت: «اطلاعاتی که اکنون از هوش و بی هوشیِ طبیعی گرفتیم، بس گران بهاتر بود از آن چه از هوش مصنوعی دریافت همی کرده بودیم؛ پس با خبر باشید که هر چیز، طبیعی اش بهتر باشد از مصنوعی اش؛ از جمله همین هوش و بی هوشی!».
نقل است چون از عالمِ خاکی به دیار باقی پَرکشید، جمله مریدان او را به خواب دیدند که در هودجی از نور بود و او را مقامات بسیار بود. پس او را پرسیدند: «یا عزت ا…؛ این مقام به چه یافتی؟». گفت: «به آن که در سال های ریاست بر صدا و سیما، رنجِ دیدن صحنه های خلافِ عُرف در فیلم ها و سریال های خارجی از “آنجلینا جولی” و “نیکول کیدمن” و “شارلیز ترون” و “مونیکا بلوچی” و “کامرون دیاز” و غیره، به تن هموار نمودم و صحنه های مسأله دار، قیچی همی کردم و جلویِ نقاطِ مشکل دار، آباژور و کاناپه و دسته گل همی نهادم و خود، دیده آلودم به دیدن این صحنه ها که میلیون ها ایرانی نبینند؛ پس این مقام به آن گذشت و ایثار بر من عرضه کردند؛ عرضه کردنی!».