آن فرزند آیتالله “محمدصادق کرباسچی“، آن دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی، آن استاندار اصفهان در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، آن پس از مدتی تحصیلات حوزوی؛ درس خوانده در رشته ریاضی کاربردی، آن دستگیر شده توسط ساواک به دلیل فعالیت های سیاسی، آن در سال ۱۳۷۷ محاکمه شده به اتهام اختلاس و فساد مالی، آن روزنامه هم میهنش توقیف شده توسط قاضی “مرتضوی“، آن در انتخابات 88 معرفی شده به عنوان معاون اول توسط “مهدی کروبی“، آن کاریکاتورش روی جلد هفته نامه طنز گل آقا نقش بسته در دوران تصدی پست شهرداری، «آن مرد خدا، آن افتاده از ديگران جدا، آن محافظ حريم گلدان» ذکر شده اندر تذکره ای به قلم “ابوالفضل زرویی“، مولانا “غلامحسین کرباسچی“.
علی زراندوز
آن فرزند آیتالله “محمدصادق کرباسچی“، آن دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی، آن استاندار اصفهان در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، آن پس از مدتی تحصیلات حوزوی؛ درس خوانده در رشته ریاضی کاربردی، آن دستگیر شده توسط ساواک به دلیل فعالیت های سیاسی، آن در سال ۱۳۷۷ محاکمه شده به اتهام اختلاس و فساد مالی، آن روزنامه هم میهنش توقیف شده توسط قاضی “مرتضوی“، آن در انتخابات 88 معرفی شده به عنوان معاون اول توسط “مهدی کروبی“، آن کاریکاتورش روی جلد هفته نامه طنز گل آقا نقش بسته در دوران تصدی پست شهرداری، «آن مرد خدا، آن افتاده از ديگران جدا، آن محافظ حريم گلدان» ذکر شده اندر تذکره ای به قلم “ابوالفضل زرویی“، مولانا “غلامحسین کرباسچی“.
صریح الهجه بود و گزارش های روزنامه اش از محاکمه خودش هم بیش تر جنجالی!
ابتدای کار وی چنان بود که شبی را به بوستان با یکی از دوستان اتفاق مبیت افتاد، موضعی خوش و خرّم و درختان درهم. گفتی که خرده مینا بر خاکش ریخته و عِقد ثریا از تارکش آویخته. بامدادان که خاطر باز آمدن بر رأی نشستن غالب آمد، دوستش را بدید که دامنی گل و ریحان و سنبل و ضَیْمران فراهم آورده و رغبت شهر کرده. پس مولانا کرباسچی او را گفت: «گلِ بُستان را چنان که دانی بقایی و عهدِ گلستان را وفایی نباشد و حکما گفتهاند: هر چه نپاید دلبستگی را نشاید». پس گفتا: «طریق چیست؟». مولانا کرباسچی گفت: «چون حکم بلدیه تهران به نامم زنند، از برای نُزهت ناظران و فُسحت حاضران، چنان بر هر تپه ای و دره ای اندر تهران گل بِکارم و کرکره های مغازه هایش را چون گل ها رنگارنگ، الوان همی کنم که باد خزان را بر ورق او دست تطاول نباشد و گردش زمان، عَیش ربیعش را به طَیش خریف مبدل نکند!». پس چون از گلستان بازگشتند، چند روزی نگذشته بود که حکم بلدیه تهران برایش صادر همی شد و تهران شد شهرِ گل و بلبل و عوارض و خودیاری!
نقل است چون اندر بلدیه بشد، دستور همی داد این ابیات بر سر در بلدیه بنویسند: «به چه کار آیدت ز گل طبقی؟ / از بلدیه من ببر ورقی (ظن: ورق = رسید پرداخت پول به عناوین مختلف به شهرداری!) / گل همین پنج روز و شش باشد / وین عوارض و خودیاری همیشه خوش باشد!».
در دوران شهرداری، روزی مولانا غلامحسین کرباسچی تفالی بزد به دیوان شمس، این بیت آمد که با صدای بلند بخواند: «والله که شهر بی تو مرا “حبس“ میشود / آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست!». پس غلامحسینی دیگر (ظن؛ مولانا “محسنی اژه ای“!) این بشنید و او را به حبس انداخت، به جرم های بسیار از جمله برداشت ها و ریخت و پاش ها و دادن سکه ها و هدایا و خوردن دو پرس جوجه کباب که از قدیم گفته اند: «تعارف و شعر خواندن با صدای بلند، آمد و نیامد دارد!».
پس گفت: «در ۲۹ سالگی استاندار شدم و در ۳۶ سالگی شهردار، اما الان (برای مسئولیت دادن) دنبال پیر مردهای ۶۰ ساله میگردند!». ناگاه برخی مریدان او را خبر دادند که: «دوش از مسجد سویِ میخانه آمد پیرِ ما / چیست یارانِ طریقت بعد از این تدبیرِ ما؟». پس مولانا “کرباسچی“ گفت: «این هم از عاقبت سپردن مسئولیت ها به برخی پیر مردان پر حاشیه و آلزایمری!».
پس چون وزیر ارتباطات دولت “مسعود“، گفت: «شاید فیلترینگ به صورت گام به گام برداشته شود!»، مولانا کرباسچی بگفت: «شاید هم نشود؟ ممنون از اطلاع رسانی و شفافیت!». پس مریدان در حضورش تفالی زدند بر دیوان حافظ، این بیت آمد: «اگر به باده “فیلتر“ دلم کشد، شاید / که بویِ خیر ز “رفع فیلتر“ نمیآید!».
نقل است چون مولانا کرباسچی همی گفت: «اگر مذاکرات واقعاً جدی باشد و دو طرف بعد از سالها تنش، دشمنی و درگیری به این نتیجه رسیده باشند که فضای مناسبات دو کشور تغییر کند، جزئیات آن مهم نیست و این حساسیتها مبنی بر اینکه آیا مذاکرات در یک اتاق برگزار شده یا در دو اتاق، مستقیم بوده یا غیر مستقیم، نباید آن را تحت تأثیر قرار دهد!». برخی مریدانِ مستاجر، او را پیغام همی دادند که: «یا غلامحسین (!) پس بدان شاید این چیزها در مذاکرات با آمریکا بی تأثیر باشد، لیک فرق اجاره آپارتمان یک خوابه با دو خوابه اندر جنوب تهران، سی صد میلیون پیش و ماهی 5 میلیون اجاره بیش تر است!».
و باز، روزی در جمع مریدان در باره مذاکرات ایران و آمریکا همی گفت: «تیمی که قبلاً زمان آقای “جلیلی“ و زمان آقای“ رئیسی“ بود، مدام میرفتند و برمیگشتند و هیچ اتفاقی نمیافتاد؛ فقط میرفتند آن جا و وقت جلسه بعدی را تعیین میکردند!».
پس چون سخن بدین جا رسید، برخی منشیان و وقت تعیین کنندگانِ اطبای شهر او را پیغام بدادند که: «یا کرباسچی (!) حال که این چنین کارِ ما وقت دهندگانِ اطبا را در انظار عمومی بی کلاس جلوه بدادی و تباه بکردی، از خداوند سلامتی بخواه که اگر روزی گذرت به طبیبان شهر افتد، به شیوه همان مذاکره کنندگانی که مثال بزدی وقت بعدی ات را تعیین همی کنیم، تعیین کردنی!».
نقل است ادعای نمایشگاه شهر آفتاب در خصوص استفاده از خودرو ضد گلوله در دوران شهرداری تهران را تکذیب بکرد و جمله مریدان خاص را بگفت: «این قدر که ما را در این سال ها ترس از اتهام مالی و متهم کردن به بخور بخور بود، ترس از گلوله نبود و ای کاش دانشمندان همت بکردند و خودرو ضد اتهام می ساختند، که اول مشتری اش من بودم!».
روزی او را پرسیدند: «چگونه بود که در اندر دوران ریاست جمهوری مولانا “هاشمی رفسنجانی“، برای اولین بار شهردار تهران در هیأت دولت و در کنار وزرا و معاونان رئیس جمهور حضور پیدا همی کرد؟». گفت: «مرحوم هاشمی مرتب مرا می گفت: یا غلامحسین… در خواب دیدم که مردی از شهرداری تهران به مقامی بزرگ همی رسد… باشد که آن شخص تو باشی و آن مقام بزرگ، کرسی ای که اندر هیأت دولت برایت می گذاریم!». لیک چون چند سالی بگذشت، هم من و هم مولانا هاشمی رفسنجانی دانستیم تعبیر آن خواب، از برای شخص دیگری بودی، چنان که افتاد و دانی!».
او را پرسیدند از فلسفه انتشار اولین روزنامه رنگی در ایران که روزنامه همشهری بودی و در دوران شهرداری او به زیور طبع آراسته همی گشتی؛ بگفت: «در آن دوران، ملت یکدیگر را چون روزگار امروز چنین رنگ نمی کردند؛ وگرنه با وجود این همه رنگ کردنِ ملت چون امروز، روزنامه رنگی به چه کار می آمد؟». بیت: «ز بی رنگی تو را چون نیست رنگی / از آن در آرزوی رنگ و بویی!».
او را جملات نقض و پر مغز بسیار است. و گفت: «وضعیت اینترنت برای مردم زجر دهنده است!». و گفت: «20 سال پیش، بحرانهای زندگی مردم مثل امروز نبود!». و گفت: «بعضی چیزهایی که میشنویم مثل این که خانمی قوری چینی خانهاش را برده تا در ازای آن نان بگیرد، اگر حقیقت داشته باشد فاجعه است!». و گفت: «به نظر میرسد مدیران سالخورده توان جوانها را ندارند و برای رفع مشکلات مردم هم خیلی عجلهای ندارند!». و گفت: «رئیس جمهور و وزرا هر روز صبح وعدههایی که دادند را مرور کنند!». و گفت: «(هاشمی رفسنجانی) صادق و بی شیله پیله بود، اما دستش نمک نداشت!». و در واکنش به تعدد ثبت نام کنندگان انتخابات ریاست جمهوری در شبکه ایکس نوشت: «وای از این همه رئیسجمهور!». و گفت: «هم “تاجزاده“ تفاوت کرده، هم “خاتمی“، هم “محسنی اژه ای“!». و گفت: «به آیت الله “یزدی“ گفتم همین که روی میز شما گلدان هست یعنی کار من در شهرداری تأثیر داشته!». و گفت: «“خاتمی“ به ترديد نجيبانه رسيد و ما به عمل ايشان نقد داريم!». و گفت: «نميشود که اگر رفيق شما تأئيد شد در انتخابات حاضر باشيد و اگر رد شد، شرکت نکنيد!». و گفت: «آن ها که گفتند “احمدی نژاد“ را خدا برای این مملکت نازل کرده، الان کجایند؟».
نقل است بیننده ای با شبکه “آی فیلم“ تماس همی گرفت و چون مجری شبکه او را پرسید، از پخش مجدد سریال “آینه“ یا “پدر سالار“ یا “در قلب من“ یا “خانه سبز“ یا “هزار دستان“، بیننده تماس گیرنده بگفت: «همه این سریال ها که بگفتید تا کنون هزار بار پخش بکردید، الا سریال جذاب و دیدنی محاکمه مولانا غلامحسین کرباسچی که تکیه می زند بر آثار بزرگانی همچون “کوروساوا“ و “کوبریک“ و “دسیکا“ و “فلینی“ و “روسلینی“ و “کیارستمی“ و “تارکوفسکی“! پس لطفاً آن را دو باره پخش همی کنید که هم فال است و هم تماشا و هم سبب عبرت حاضران و حیرت غایبان!».
نقل است چون پس از 120 سال از دیار خاکی بر عالم باقی رهسپار همی شد، دید منکر و نکیر را از او سؤال و جوابی نیست، پس در حیرت شد از این حادثه و پرسید: «نخواهید پرسید از من که در زندگی چه خبط و خطایی بکردم؟». آن دو همی گفتند: «قبل از ما، اندر انفرادی و در جلسات محاکمه، از تو بپرسیدند و عقوبتش را هم بر تو چشانیدند و زحمت ما را کم کردند و اگر همچنان باز تنت همی خارد و میل داری به سؤال و جواب و انفرادی و محاکمه و حبس، بازگو تا چنین کنیم و نگذاریم کلامت حتی در این جهان نیز منعقد همی شود!».