آن زاده اصفهان در فصلی که فقط سبز ماندن درخت کاج، آن مدیر مسئولیِ روزنامه جهان فوتبال برایش آسان تر از پختن نان بر روی ساج، آن عناوین مدیریتی اش در فوتبال از این جا رفته تا ساحل عاج، آن به شنیدن نام “ویلموتس“ شده آتشی مزاج، آن طرفدار حضور بانوان در ورزشگاه بدون اختلاط و امتزاج، آن هت تریک کرده در رسیدن به کرسی ریاست فدراسون فوتبال در میان رقبایِ رد صلاحیت شده و هاج و واج، آن رئیسِ سابقِ کمیته فدراسیونِ فوتبال مرتبط با امور داوری و جاج، آن پاسخ دهنده به نامه رئیس فدراسیون فوتبال آمریکا پس از صعود ایران به جام جهانی بدون دیلماج، مولانا “مهدی تاج“.
علی زراندوز
آن زاده اصفهان در فصلی که فقط سبز ماندن درخت کاج، آن مدیر مسئولیِ روزنامه جهان فوتبال برایش آسان تر از پختن نان بر روی ساج، آن عناوین مدیریتی اش در فوتبال از این جا رفته تا ساحل عاج، آن به شنیدن نام “ویلموتس“ شده آتشی مزاج، آن طرفدار حضور بانوان در ورزشگاه بدون اختلاط و امتزاج، آن هت تریک کرده در رسیدن به کرسی ریاست فدراسون فوتبال در میان رقبایِ رد صلاحیت شده و هاج و واج، آن رئیسِ سابقِ کمیته فدراسیونِ فوتبال مرتبط با امور داوری و جاج، آن پاسخ دهنده به نامه رئیس فدراسیون فوتبال آمریکا پس از صعود ایران به جام جهانی بدون دیلماج، مولانا “مهدی تاج“.
رئیس فیفا در صفحه اینستاگرامش مجیز گوی او، و مولانا “هاشمی طبا“ از مخالفان سر سختش بود و او را نبود آرزویی از برای تاج، جز اخراج!
ابتدای کار وی چنان بود که چون در عنفوان کودکی به مکتب همی رفت، روزی اوستاد او را امر کرد به خواندن بوستان سعدی، تا به آن جا رسید که: «… یکی را به سر بر نهد “تاج“ بخت / یکی را به خاک اندر آرد ز تخت / کلاهِ سعادت یکی بر سرش / گلیمِ شقاوت یکی در برش / گلستان کند آتشی بر خلیل / گروهی به آتش بَرَد ز آب نیل…». پس چون این ابیات بخواند و در نامِ فامیلِ خویش نظر همی کرد، به قصد ترکِ مکتب از جای برخاست. اوستاد او را پرسید: «یا تاج (!) به کجای همی روی؟». گفت: «به فدراسیون فوتبال، که تاجِ ریاستش بر سر نَهم که مرا نام فامیل “تاج“ باشد و کلاهِ سعادت بر سرم است و رأی اعضای مجمع فدراسیون در جیبم و صلاحیت رقبا، عنقریب است که رد شود و اگر شما اجازت فرمایید، ما برویم به کرسی ریاست مان برسیم!».
پس چون سخن تاج به این جا رسید، اوستاد که گمان می کرد شاگرد خردسالش جوگیر اشعار سعدی شده، سال ها او را یک لنگه پا، اندر گوشه مکتب نگه داشت و نادانسته، ریاست مولانا تاج بر فدراسیون فوتبال را چندیدن دهه به تاخیر همی انداخت!
نقل است پس از جدایی “کی روش“ از تیم ملی فوتبال، روزی مولانا “تاج“، مولانا “مارک ویلموتس“ را پیغام همی فرستاد به جهت سرمربی گری تیم ملی فوتبال ایران. پس مولانا ویلموتس قراردادی دو میلیون و ۲۵۰ هزار یورویی طلب همی کرد و چون مولانا تاج را این مبلغ قرار داد خبر دادند، پذیرفت و ویلموتس را پیغام داد که: «تو به قیمت ورای دو جهانی / چه کنم قدر خود نمی دانی!».
پس چون مولانا ویلموتس در 6 ماه؛ 6 بار بر روی نیمکت تیم ملی بنشست و پس از آن برفت و چندین برابر این پول از فدراسیون فوتبال بستاند. مولانا تاج را پرسیدند از حکمتِ این همه پول بی زبان دادن به ویلموتس، از برای 6 ماه سرمربیگری؛ پس مولانا تاج به پول دستی گرفتن هایش از “شستا“ (شرکت سرمایه گذاری تامین اجتماعی) برای پرداخت طلبِ ویلموتس و فراوانی منابع مالیِ در دسترس، اشارتی کرد و همی گفت: «مرغی که بر آن کوه نشست و برخاست / بنگر که در آن کوه چه افزود و چه کاست؟». پس چون چندی بگذشت و اخباری مبنی بر مصادره ساختمان فدراسیون فوتبال توسط شرکت “شستا“ به دلیل عدم باز پرداخت پول دستی داده شده به مولانا ویلموتس منتشر همی شد، باز جمله مریدان از مولانا تاج طلبِ راهکار نمودند که این “نقد“ چگونه باید بازپرداخت همی کرد؟ پس مولانا تاج همی گفت: «عاشقِ مفلس اگر “قلبِ“ دلش کرد نثار / مَکُنَش عیب که بر “نقدِ“ شستا (!) قادر نیست!». آن گاه با انتشار چند عکس از بستری شدنش به دلیل عارضه قلبی اندر بیمارستان، استعفا بداد و برفت!
گویند بازرگانی که صد و پنجاه شتر، بار داشت و چهل بنده خدمتکار، در سفر بود که یکی مربی فوتبال بلژیکی را به حجره خویش درآورد و او را گفت: «سفری دیگرم در پیش است. اگر آن کرده شود، بقیّتِ عمرِ خویش به گوشه بنشینم». آن مربی فوتبال بلژیکی گفت: «آن کدام سفر است؟». بازرگان بگفت: «گوگردِ پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد و از آن جا کاسه چینی به روم آرم و دیبای رومی به هند و فولادِ هندی به حَلَب و آبگینه حلبی به یَمَن و بُرْدِ یمانی به پارس و زآن پس ترکِ تجارت کنم و به دکّانی بنشینم». پس مربی فوتبال بلژیکی، بازرگان را همی گفت: «همین جا بنشین که من بی دردسر، یک تُکِ پا تا تهران همی روم و قراردادی ببندم و چند صباحی زیر باد کولر بر نیمکتی بنشینم و آن گاه میلیون ها دلار بستانم و برگردم به خانه، بی دردسر و دغدغه سفر و تجارت و راهزن و حوادث غیر مترقبه و غرق شدن کشتی و حمله قطاع الطریق و غیره!». پس بازرگان، دست بر دامان مربی فوتبال بلژیکی همی زد که: «نامت بازگو ای “راکفلر“ زمانه!». پس مربی فوتبال بلژیکی همی گفت: «نامم را از هر ایرانی فوتبال دوستی بپرسی، همی داند که تا ابد، داغی از نامم بر دل شان نهاده شده، نهاده شدنی!».
پس مولانا تاج را پرسیدند از تمایلش بر تکیه زدن های پیاپی بر کرسی ریاست فدراسون فوتبال، پس گفت: «هر کسی را بهر کاری ساختند / میل آن را در دلش انداختند!».
پس مولانا تاج روزی تفالی بزد بر دیوان “حافظ“، این بیت همی آمد که: «تویی که بر سرِ خوبانِ کشوری چون “تاج“ / سِزَد اگر همه دلبران دَهَندَت باج!». پس گفت: «ما را نیاز به تاج و ماج و باج نیست… همین صندلی فکستنی ریاست فدراسیون فوتبال تا روزی که در کره خاکی هستیم، ما را بس!».
گویند چون مولانا مهدی تاج، باز بر کرسی ریاست فدرسون فوتبال تکیه همی زد، رئیس فیفا به سرعت او را پیام تبریک همی فرستاد. پس برخی مریدان، رئیس فیفا سبب پرسیدند، مولانا “اینفانتینو“ گفت: «باشد که مولانا تاج به همان کرسی ریاست فدراسیون فوتبال ایران قناعت همی کند که اگر روزی او را طمع به تصاحب کرسی ما افتد، اینفانتینو را در هیچ انتخاباتی توان پیروز شدن بر او نباشد!».
او را سخنان نغز و پر مغز بسیار است. و (در مجمع آنلاین عمومی عادی فدراسیون فوتبال) گفت: «4 بار مردم را خنداندیم!». و گفت: «در حال تشکیل ستاد جام جهانی هستیم!». و (پس از انتخاب به عنوان رئیس فدراسیون فوتبال) گفت: «۹۰ درصد رأی دادن مجمع، یعنی برنامه قبلی ما را پسندیدهاند!». و (در پاسخ به انتقادهای “جواد خیابانی“ از وضعیت تیم ملی فوتبال) گفت: «نمیدانم چرا صدا و سیما افرادی مانند جواد خیابانی را میآورد که فقط دروغ بگویند!». و گفت: «فوتبال ایران در عرصه ملی از عربستان جلوتر است!». و (در پخش زنده برنامه ۹۰، درباره دستبند قابل انعطافی که از کارلوس کی روش گرفته بود) گفت: «گِردش کنی میخ میشه، پهنش کنی سیخ میشه!».
پس چون مولانا تاج سال ها پس از کلنگ زنی ساختمان جدید فدراسیون فوتبال در سال 1396، تازه از ماکتِ کاغذیِ آن رونمایی همی کرد، مریدان او را همی پرسیدند: «یا تاج(!) وقتی ساختِ ماکتِ ساختمان آینده فدراسیون فوتبال این همه سال وقتی همی بَرَد، ساخت خودش چقدر طول می کشد؟». پس مولانا تاج گفت: «همه کارها را که یک نفر نمی تواند بر دوش کشد؛ ما کارهای اصلی که زدن کلنگ بر زمین و ساختن ماکت باشد را انجام دادیم، باشد که ساختنِ ساختمان منطبق بر این ماکت، که اَقلِ این پروژه باشد را دیگران به سرانجام همی رسانند!».
نقل است چون سرانجام از دیار فانی، رخت بر دیار باقی همی کشید، دو هزار و دویست و سی و سه سال طول کشید که منکر و نکیر، او را توجیه کردند که: «اولاً به جان خودمان که این جا اصلاً فدراسیون فوتبال نداریم که شما بخواهی کاندیدای ریاستش شوی و ما را هم به عنوان نواب رئیس انتخاب کنی، ثانیاً هم تا بوده، این جا ما از همه سؤال می پرسیدیم و طلبکار بودیم والا!».