اجتماعی 03 بهمن 1403 - 6 ماه پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0
تذکرة المقامات

تذکره مولانا کیم جونگ اون

کاریکاتور کیم جونگ اون

علی زراندوز

آن کشورهای همسایه از ترس بمب های اتمش زده پاپیون، آن مردمش از برای تهیه مواد غذایی هنوز درگیرِ با کوپن، آن دهنده یک خانه مجلل به اخبارگوی تلویزیون، آن القابش را نتوان کشید حتی با کامیون، آن با خاکِ کوچه یکی کننده اپوزیسیون، آن سمبل مردانگی و تستوسترون، آن در ایام کرونا دهنده لقب “معجون جاودانه عشق” به واکسیناسیون، آن دبیر اول حزب کارگران کره از گذشته تا کنون، آن ریز بیننده دشمنان در حد حلزون، آن به موهایش زیاد مالیده روغن زیتون، آن خودکفا کننده کره شمالی در تولید سوزن گرامافون، آن عاشقِ خوردنِ آب معدنی تگری با ژامبون، آن بالاتر از قانون، آن از هر اشتباه و تصمیم غلطی مصون، مولانا “کیم جونگ اون”. پس از پدر و پدربزرگش وارث قدرت بود و عاشق بسکتبال و موشک قاره پیما بود!

نقل است چون برادر ناتنی بزرگ ترش (کیم جونگ نام) در سال ۲۰۰۱ قصد کرد با پاسپورت جعلی وارد توکیو شده و به دیزنی‌لند همی رود، بازداشت همی شد و به همین دلیل از جانشینی پدر، محروم همی گشت. بیت: «هر آن که دیزنی لند به گنج دنیا داد / فروخت یوسف مصری به کمترین ثمنی!».

پس، پدر را عزم برای جانشینی “کیم جونگ اون” جزم شد که پی برده بود متأسفانه مقامات دنیوی اگر ماندنی بود، بر او نمی رسیدی. بیت: «چنان که دست‌ به‌ دست آمده‌ست مُلک به ما / به دست هایِ دگر هم چنین بخواهد رفت!».

پس، فرزند را پند همی داد که: «یا کیم! فراموش مکن که قدمای ما گفته اند: حاصل نشود رضایِ سلطان / تا خاطرِ بندگان نجویی / خواهی که خدای بر تو بخشد؟ / با خلقِ خدای کن نکویی!». پس کیمِ جوان، پدر را همی گفت: «تو خود این ابیات را آویزه گوش همی کردی؟». پس پدر گفت: «تلاش که بکردیم! بیت: «تا که از جانب معشوق نباشد کششی / کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد!».

کیمِ جوان چون این بشنید، زیر لب گفن: «پس ما نیز بدین پند بکوشیم و اگر نشد، پندش را به جانشین مان رَد همی کنیم! مصرع:… دور چون با کیم جونگان (!) اُفتد تَسَلسُل بایدش!».

نقل است در دیدار “ترامپ” و “کیم جونگ اون” در سال 2018 و در هتل کاپلای سنگاپور، ترامپ از کیم دعوت همی کرد کنارش بنشیند و عکاسان را گفت: «تصاویری از ما ثبت همی کنید که در آن، این دو رهبر، قشنگ، خوش‌ تیپ و لاغر به نظر همی رسند». پس کیم جونگ اون زیر لب همی گفت: «یادم همی باشد ترامپ را خبر دهم به ابداعِ نرم افزاری فتوشاپ نام، که جملگی آرزوهایش برآورده کند با چند کلیک!».

نقل است در ایام کرونا در کره شمالی قحطی بیامد و غذا کمیاب شد. بیت: «چنان قَحط سالی شد اندر کُره / که یاران فراموش کردند عشق / نه در کوه سبزی نه در باغ شَخ / ملخ بوستان خورده، ممروم ملخ!». پس مولانا کیم جونگ اون مردم را ترغیب همی کرد به پرورش قو! برخی مریدانِ پُر دل و جرأت، او را پرسیدند: «حالا چرا قو؟» پس گفت: «از آن جهت که شنیدیم گویا “ملکه ماری آنتوانت” در واکنش به این خبر که مردم فرانسه نان ندارند، بخورند؛ همی گفته بود که: خب کیک بخورند! شیرینی بخورند! پس ما مردم را فرمان دادیم به خوردن قو که هم با کلاس تر و هم خوشمزه تر از نان و شیرینی است و هم گوشتش تنظیم کننده اوره و کلسترول خونِ رعیت باشد، نه چون کیک و شیرینی، بالا برنده اش!».   برخی مریدان او را پرسیدند از قدرتی که خواهرش در کشور همی داشت و این قدرت را هیچ مردی نداشت؛ پس سری تکان داد و همی گفت: «کسی را که بینی گرفتار زن / مکن سعدیا طعنه بر وی مزن!».

پس چون کیم جونگ اون در مراسم هفتاد و پنجمین سالگرد تأسیس حزب کارگران به دلیل ناتوانی در بهبود وضع معیشتی مردم کشورش گریه همی کرد، صاحبدلی او را همی گفت که: «چرا به جای گریه، مردم را نانی ندهی؟». پس کیم بی درنگ گفت: «دست ناید بی‌درم در راه نان / لیک هست آب دو دیده رایگان!».

او را جملات عالی بسیار است، لیک هیچ کدام عالی تر این نبود که همی گفت: «ساخت بهشت برای ملت، مأموریت ماست!» بیت: «حورانِ بهشتی را دوزخ بود اَعراف / از دوزخیان پُرس که اَعراف بهشت است!».

پس روزی تصمیم گرفت با برگزاری دوره آموزشی و گرفتن آزمون کتبی، مشغول “بازآموزی ایدئولوژیک” به وزرا و سیاستمداران ارشد کشورش همی شود. پس چون شب در منزل، برگه های امتحانی وزرا و امرا و سیاستمداران را تصحیح همی کرد، او را تنها از پاسخ یکی از ایشان، وقت خوش گشت و الباقی را رد همی کرد، رد کردنی! پس این مقامِ ابن الوقت، در برگه خویش بنوشته بود: «بشوی اوراق اگر هم‌درسِ مایی / که عشقِ کیم در دفتر نباشد /… من از جان بندهٔ سلطان کیم جونگم / اگر چه یادش از چاکر نباشد!».

نقل است چون کاربرانی از مردم عادی بخواهند در کره شمالی پس از طی هفت خوان رستم، از اینترنت استفاده همی کنند؛ یک مسئول، بین دو کاربر اینترنت همی‌ نشیند و بررسی کند آن چه در اینترنت جست و جو کنند.

گویند روزی یکی از این مسئولانِ وسط نشین را پرسیدند: «شرم نکنی به تجسسِ آشکار در کار خلایق؟». پس مسئولِ وسط نشین با حاضر جوابی گفت: «این کار را شرم نباشد که نانِ زحمت کشی از برای زن و بچه همی برم و مردمان را از گناه و لغزش نگاه همی دارم که در برخی ممالک این کار، هم حقوق بهتری دارد و هم نامی باکلاس تر!». او را گفتند: «ما را خبر ده به آن نام باکلاس تر». پس گفت: «تیکِ سومش گویند!».

روزی برخی معاندان او را بر طریق طعنت گفتند: «چگونه باشد که گویند پدرت مرحوم کیم جونگ ایل، در بازی گلف ١١ بار، تنها با یک ضربه، توپ را داخل سوراخ انداخته است؟». پس کیمِ جوان همی گفت: «البته احترامِ پدر، بر پسر واجب باشد و از این رو، ما هیچ گاه زَهره نداشتیم که بگوییم اگر پدر 11 بار تنها با یک پرتاب، توپ را به سوراخ انداخت، پس ما 11 توپ به یک ضربه بر سوراخ لایه ازن بینداختیم، انداختنی!».

نقل است او را پرسیدند از بانو “چوی ایون هی” بازیگر سرشناس اهل کره‌ جنوبی که در اواخر دهه ۷۰ میلادی ربوده و به کره شمالی برده همی شد تا در فیلم‌های آن دیار بازی همی کند و “یانگوم” و “الناز شاکر دوستِ” مردمانِ کره شمالی گردد؛ پس گفت: «ما چند بار امر کردیم به آمدنش به کره شمالی لیک نیامد. پس ما را غرور و کبر و خود پسندی و منم گفتن نباشد و چون کسی را بخوانیم و اجابت نکند و نیاید، ما با روی و درِ گونیِ گشاده، نزدش همی رویم و او را با احترام نزد خود بیاوریم!».

نقل است جمله مریدان او را یک پیام ۵۵۰ متری در مدح فضایلش روی یک تپه حکاکی کرده و نوشتند: «زنده باد ژنرال، خورشید درخشان!» پس او را از دیدنِ این جمله بر سرِ تپه، وقت خوش گشت و دستور داد بر سایر تپه ها هم چیزی بنویسند که او را خبر دادند که در سراسر آن دیار، هیچ تپه حکاکی نشده باقی نمانده و آخرینش همین بوده که آن هم به فضایلش مُنقش شده است، مُنقش شدنی!».

نقل است چون خودرویی گران قیمت از “ولادیمیر پوتین” هدیه همی گرفت، پشتِ فرمانش بنشست و در خیابان های “پیونگ‌یانگ” ویراژ همی داد و زیر لب هی می گفت: «این همه با ولادیمیر درباره مسائل مختلف گرم صحبت شدیم که فراموش کردیم همی پرسیم بوق این لاکردار کجاست؟». پس این بگفت و رعیتِ بیست و چهارم را هم زیر همی گرفت!

پس او را پرسیدند از احوال عمه اش که گویا در سیاست خارجی به وی مشاوره همی دهد و یک بار هم جای او با دیپلمات های چینی ملاقات همی کرده است؛ پس گفت: «دست از عمه ام بشویید که اگر به او گیر همی دهید، شما را عضو گروه واتس آپی کنم که شوهر عمه ام اَدمین آن همی باشد، تا هر صبح و هر ظهر و هر شام، به پیام هایِ صبح به خیر و ظهر به خیر و شب به خیرهای پیاپی، هم چو من، عمه تان را در نظرتان آورد، پِی در پی!».

نویسنده
سحر شمخانی
مطالب مرتبط
  • نظراتی که حاوی حرف های رکیک و افترا باشد به هیچ عنوان پذیرفته نمیشوند
  • حتما با کیبورد فارسی اقدام به ارسال دیدگاه کنید فینگلیش به هیچ هنوان پذیرفته نمیشوند
  • ادب و احترام را در برخورد با دیگران رعایت فرمایید.
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *