اجتماعی 05 اسفند 1403 - 5 ماه پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0
قسمت سیزدهم بخش سوم – سید قطب

جریان‌های تفسیری و مسألۀ آزادی

پس از اصلِ اعتقاد به جاهلی‌ بودنِ تمامی جوامع، یکی دیگر از اصول بنیادین در اندیشۀ سیاسی سید قطب، “جهاد” است.

مهرنوش جعفری

مهرنوش جعفری

اصل بنیادیِ جهاد:

پس از اصلِ اعتقاد به جاهلی‌ بودنِ تمامی جوامع، یکی دیگر از اصول بنیادین در اندیشۀ سیاسی سید قطب، “جهاد” است.
مودودی که هم چنان الهام‌ بخش او در این موضوع است، در باب جهاد می‌گوید: «اسلام اندیشه و روشی انقلابی است که هدف آن انهدام کامل نظام‌های اجتماعی عالم و تأسیس نظامی با بنیادهای جدید فکری و شیوه‌های عملی است. از این‌ جا واژۀ مسلمان به‌ عنوان وصفی برای یک حزب انقلابی جهانی، شناخته می‌شود تا وسیله‌ای باشد برای ایجاد برنامۀ انقلابی مورد نظر اسلام، و جهاد عبارت است از مبارزۀ انقلابی برای آن حرکت ذاتاً مستمر که برای نیل به این هدف بر پا می‌شود. کسی که به عقیده و نظام فردی و یا اجتماعی معینی ایمان دارد، بنا به طبیعت فکر خود، خویشتن را ناگزیر از تلاش برای نابودی نظام موجود و کوشش برای ایجاد نظام مناسب با اندیشه‌ای می‌داند که به باور او متضمن سعادت بشر است. از این ‌رو، هدف جهاد هم نابودی بنیان‌های نظام‌های مخالف اسلام و اقامۀ حکومت مبتنی بر قواعد اسلامی به‌ جای آن‌هاست. آن ‌چه اسلام می‌خواهد، ایجاد انقلاب فراگیر در تمامی سرزمین‌ها و مناطق مسکونی روی زمین است» (۱).
سید قطب با الهام از این ایده‌ها و بر اساس پارادایم “جامعۀ اسلامی / جامعۀ جاهلی” و یا “حاکمیت الله / حاکمیت طاغوت” جهاد را تلاش برای تثبیت “الوهیت الله” در زمین و طرد طاغوت‌های غاصبِ قدرت خدا و رهایی انسان از عبودیت غیر خدا و از فتنه و اجبار قهرآمیز آن در دست‌ شستن از اطاعت خداوند برای بر پایی “مملکت الله در تمامی زمین” تعریف می‌کند (۲).
روشن است که سید قطب ضرورت جهاد با نظام‌های غیر اسلامی را از اصل سیطرۀ الوهیت و حاکمیت الله بر جامعۀ بشری نتیجه گرفته است. از نظر او، اسلام مبنا و روش یا همان ایدئولوژیِ عام زندگی برای بشریت است.
او چنین نتیجه می‌گیرد که:
اولاً) این حق بشریت است که دعوت به این روش الهی به او برسد و هیچ قدرتی نباید مانع این دعوت شود.
ثانیاً) حق بشر است که در پذیرش دعوت آزاد باشد.
ثالثاً) حق بشر است که در صورت پذیرش دعوت با هیچ‌ یک از اشکال فتنه مواجه نشود.
در این میان وظیفۀ گروه مسلمان انقلابی (الجماعة المسلمة) حمایت از بشریت در تثبیت روش خدا در حیات انسان‌ها و تضمین امنیتِ هدایت‌ یافتگان و دفع آزار و فتنه از ایشان با استفاده از قدرت است. جهاد در این معنا یعنی در هم‌ کوبیدن هر قدرتی که متعرض دعوت و ابلاغ آزادانۀ آن می‌شود، تا آن‌ جا ادامه دارد که فتنه علیه مؤمنان برای هیچ قدرتی ممکن نباشد.
قبلاً دانستیم که مفسران برای واژۀ فتنه در آیاتی هم چون (بقره:193) به‌ عنوان هدف جهاد، دو معنا ذکر کرده‌اند.
گروه‌ اول): برخی فتنه را شرک معنا کرده‌اند و هدف جهاد را نابودی شرک دانسته‌اند.
گروه دوم): برخی فتنه را آزار و شکنجه و تبعید تفسیر کرده‌ و نتیجه گرفته‌اند که هدف جهاد ایجاد امنیت مسلمانان و تضمین آزادی آن‌ها در پرستش دین خداست.
اما سید قطب فتنه را شرک نمی‌داند ولی آن را به آزار و شکنجه نیز محدود نمی‌کند. او از فتنه تفسیری موسع ارائه می‌دهد و آن را شامل کلیۀ اشکال باز دارنده علیه عقیده و ایمان می‌داند. از نظر او وجود فضای فساد انگیز و گمراه‌ کننده در نظام‌های سیاسی غیر مسلمان که مردمان را از روش خدا دور می‌کند و تمایل به کفر را در نظر آنان مطلوب جلوه می‌دهد، مصداق فتنه است.
بنابراین، هدف جهاد از دیگاه سید قطب در سه اصل خلاصه می‌شود:
۱) اعلای کلمۀ خدا در زمین.
۲) تثبیت منهج یا روش (ایدئولوژی) خداوند در زندگی انسان‌ها.
۳) حمایت از ایمان‌ آورندگان به اسلام در برابر فتنه و آزار که جز با در هم‌ کوبیدن قدرت‌های غیر مستند به خدا و نابودی آن‌ها میسر نمی‌شود.
آن‌ چه از دیدگاه سید قطب آوردیم، می‌توان دریافت که او به‌ خلاف مفسرانی که نمایندۀ جریان اصلاح و اعتدال دینی‌اند، قائل به جهاد ابتدایی است و برای سرنگونی حکومت‌های بشری که بنا به نظر او غاصب الوهیت خداوند هستند، نیازی به توجیهاتی نظیر سد کردن راه دعوت و یا تهدید و تجاوز به کیان جامعه و نظام اسلامی نمی‌بیند.
او می‌گوید: «جهاد جزو ذات و طبیعت اسلام است. این دین آمده است تا با شعار الوهیت خداوند آزادی انسان را از عبودیت بشر اعلان کند و الوهیت خداوند چیزی جز انقلاب فراگیر علیه صور مختلف حاکمیت بشر نیست» (۳).
مشاهده می‌شود که طبق دیدگاه سید قطب نظام‌های بشری بنا به ذات خود، غاصب و نافی استقرار پادشاهی خداوند بر زمین‌اند و حق بودن دین، تمسک به اِعمال زور و توسل به جهاد را به منظور حاکم‌ ساختن آن بر جوامع بشری و در نتیجه تثبیت اولوهیت خدا در زمین، مجاز می‌سازد.
او در کتاب “الجهاد فی سبیل الله”، طرفداران اندیشۀ اصلاح و اعتدال دینی را به دلیل نفی جهاد ابتدایی و به رسمیت شناختن حکومت‌ها و عقاید جوامع بشری، شکست خوردگان روحی و به تعبیر امروزی خود باخته و شرمنده می‌نامد.
او جهاد ابتدایی را مسبوق به جهاد دفاعی می‌داند و این‌ که مسئولیت اصلی در حمایت از بشریت در تثبیت روش خدا در حیات انسان‌ها و تضمین امنیتِ هدایت‌ یافتگان و دفع آزار و فتنه از ایشان با استفاده از قدرت بر عهدۀ طلایه‌داران جنبش اسلامی و به تعبیر او “نواه” یا “جماعة المسلمة” است.
روشن است که شعار آزاد سازی انسان‌ها از یوغ نظام‌های بشری و استقرار الوهیت خداوند، ماهیت مکرهانۀ توسل به زور را تغییر نمی‌دهد. در این‌ جا سخن از توسل به زور برای سرنگونی نظام‌های سیاسی صرف‌ نظر از اراده و عقیدۀ مردمان آن جوامع است. از این‌ روست که جهاد با تفسیر سید قطب با اصل اکراه آشکارا در تعارض است.
اگر چه او این تعارض را منکر می‌شود و می‌گوید: «پس از ابلاغ این عقیدۀ مترقی به انسان‌ها، هر که خواست ایمان آورد، چرا که اکراهی در دین نیست. اما پیش از آن باید تمامی موانع فرارو در ابلاغ این عقیده به مردم، از بین برود. از جملۀ این موانع نظام‌های طاغوتی هستند که مانع مردم برای استماع هدایت شده، هدایت‌ یافتگان را مورد آزار و شکنجه قرار می‌دهند».
به تعبیر مؤلف کتاب، این دست توجیهات سید قطب در ماهیت مسأله تغییری ایجاد نمی‌کند و روشن است که او حق حاکمیت ملت‌ها بر سرنوشت خود را به رسمیت نمی‌شناسد.

اهداف جهاد و جایگاه “قدرت” در اندیشۀ سید قطب

نکتۀ مهم دیگر در بارۀ اهداف جهاد، نقش تعیین‌ کنندۀ عنصر قدرت در اندیشۀ سیاسی سید قطب است. مطلوب او از جهاد اسقرار حاکمیت خداوند در زمین است و اولوهیت و حاکمیت الله نیز چیزی نیست جز اجرای شریعت خدا به‌ دست نظامی مؤمن به این شریعت، و تحقق همین امر، به مراتب ضروری‌تر از فراگیر شدن عقیدۀ توحید و ایمان و ارزش‌های الهی است. در واقع سید قطب اِعمال قدرت سیاسی و نظامی و استقرار نظام سیاسی مسلمان و اجرای شریعت را مهم‌ترین و اصلی‌ترین شرط و مقدمۀ فراگیری توحید و ایمان و ارزش‌های الهی می‌داند. این باور، عنصر کانونی و اساس رادیکالیسم در اندیشۀ سیاسی سید قطب است. او در این باور تحت تأثیر مودودی است (۴).

تعارض اهداف جهاد با قرآن

آیاتی از قرآنً(۵) ازجمله (انفال:61)، با دیدگاه سید قطب در بارۀ اهداف جهاد ناسازگار است؛ اما سید قطب با استناد به مرحله‌ای‌ بودن آیات، این موارد را منافی نظر خود نمی‌داند و معتقد است آیاتی که مسلمانان را به پذیرش پیشنهاد صلح و آرامش با جوامع غیر اسلامی فرا می‌خواند، آیاتی مرحله‌ای و مربوط به دورانی هستند که جنبش اسلامی هنوز در شرایط پیروزی کامل بر حریف نیست، زیرا چنا‌ن‌ که می‌دانیم سورۀ انفال در سال دوم هجرت نازل شده است. اما با پذیرش منطق مرحله‌ای‌ بودن نزول آیات نیز، اشکال هم چنان وارد است. از جمله در سورۀ انفال، که آیات آن ناظر به مراحل میانی و نه نهایی نهضت اسلامی است، سخن از جهاد و مبارزه با هدف رفع فتنه و بودن دین برای خدا به میان آمده است و بلافاصله نتیجه‌گیری شده که اگر مشرکان از آزار و تهدید دست کشیدند، مسلمانان صلح و آرامش را بپذیرند.
بدون شک معنای واژۀ فتنه در این‌ جا (۶) به‌ منزلۀ اهداف جهاد، آن معنایی نیست که لازمه‌اش نابودی نظام‌های ستمگر بشری و استقرار اولوهیت و حاکمیت الله به‌ جای آن از طریق جنگ و جهاد باشد، در حالی که حکومت نو پای مدینه هنوز در شرایط ضعف به‌ سر می‌برد. به‌ علاوه این آیات از نظر سیاق و حتی لفظ تفاوتی با آیات (سورۀ بقره:۱۹۱تا ۱۹۳) ندارد و هر دو دسته مضمونی واحد دارند و دست‌ کشیدن مشرکان از دسیسه و تجاوز شرط پایان جنگ اعلام شده است. اما سید قطب در تفسیر آیات (انفال:۳۹–۳۸) بی ‌اعتنا به همان منطق مرحله‌ای‌ بودن نزول آیات، تفسیری یکسان با آیات (بقره:۱۹۳–۱۹۱) به‌ دست می‌دهد.
نمونه دیگری که دیدگاه سید قطب در بارۀ اهداف جهاد را متعارض با قرآن نشان می‌دهد، آیات (ممتحنه:۹–۸) است. طبق این آیات، مسلمانان به نیکی‌ کردن و رفتار عادلانه با جوامع و نظام‌های غیر مسلمانی که موضعی خصمانه و ستیزه‌ جویانه با آن‌ ها ندارند و به آزار و تبعید مسلمانان اقدام نکرده و نمی‌کنند، ملزم شده‌اند.
بی‌ تردید دیدگاه سید قطب در بارۀ اهداف جهاد با مفاد این آیات سازگار نیست. این ناسازگاری چنان آشکار است که او به‌ خلاف مشی فکری‌اش این آیات را به‌ گونه دیگر تفسیر می‌کند و مفاد آن را به منزلۀ قانونی ثابت در تعامل با جوامع غیر اسلامی می‌پذیرد.
ولی این سؤال بی‌ پاسخ می‌ماند که اگر آیات (ممتحنه:۹–۸)، (۷) قاعدۀ ثابت اسلام در روابط بین‌المللی میان مسلمانان و غیر مسلمانان و بیانگر صلح‌ طلبی اسلام است، چگونه می‌توانند آیات مرحله‌ای باشند و با آیات آغازین سورۀ توبه ضابطه‌ای دیگر جانشین آن شود؟ مگر آن‌ که بپذیریم مشرکان مکه و عربستان در عصر نزول به علت نقض عهد مکرر از شمول این قاعدۀ ثابت خارج بوده و مشمول آیات سورۀ توبه شده‌اند.
ادامه مطلب را در نوبت بعد پی می‌گیریم.

——————————
پاورقی:
۱) ص: 197.
۲) ص: 200.
۳) ص: 202.
۴) مودودی در مقدمۀ کتاب “اسس الاخلاقیة للحرکة الاسلامیة” می‌گوید: «تحقق هیچ‌ یک از اهداف اسلام مادام که رهبری بشر به دست ائمۀ کفر و گمراهی باشد، ممکن نیست. انسان اگر از این فریضه بازماند ممکن نیست به رضایت خدا دست یابد. آیا نمی‌بینید آن‌ چه را در کتاب و سنت در بارۀ ضرورت جماعت و اطاعت از آن آمده، تا آن‌ جا که جزای خروج از جماعت، حتی به اندازۀ سر مویی، اگر چه خارج‌ شونده روزه بگیرد و نماز به پا دارد و خود را مسلمان بداند، قتل است؟ آیا چنین حکمی دلیل آن نیست که هدف حقیقی دین اقامۀ نظام حق و امامت هدایت‌گر و محکم‌ ساختن بنیان آن در زمین است؟». رک: ص: 204.
۵) «وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ». ترجمه: «اگر به صلح و آشتی گراییدند – تمایل نشان دادند – تو نیز به آن بگرای و بر خدا توکل کن، که اوست شنوا و دانا» (انفال:61).
۶) «قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ وَإِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِينَ. وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ». ترجمه: «به کسان که کافر شدند بگو: اگر باز ایستند، آنان را آن‌ چه گذشته بخشوده و آمرزیده می‌شود و اگر (به روش خود و جنگ و فتنه‌ انگیزی) باز گردند، پس همان روش و نهاد است که بر پیشینیان گذشت. و با آنان کارزار کنید تا آن‌ گاه که فتنه‌ای – کفر و شرک و فتنه‌انگیزی – نماند و دین یک سره خدای را باشد. پس اگر باز ایستند همانا خدا به آن‌ چه می‌کنند، بیناست» (انفال:۳۹–۳۸).
۷) «لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَىٰ إِخْرَاجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ ۚ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ». ترجمه / «خداوند شما را از نیکی کردن و دادگری با کسانی که در دین با شما کارزار نکردند و شما را از خانمان‌ تان بیرون نراندند، بازنمی‌دارد. همانا خدا دادگران را دوست دارد. جز این نیست که خدا شما را از دوستی‌ کردن با آنان که در دین با شما کارزار کردند و از خانمان‌ تان بیرون راندند و بر بیرون‌ کردن‌تان همپشتی نمودند باز می دارد و هر که با آنان دوستی بدارد، پس اینان‌اند ستمکاران» (ممتحنه:۹–۸).

نویسنده
سحر شمخانی
مطالب مرتبط
  • نظراتی که حاوی حرف های رکیک و افترا باشد به هیچ عنوان پذیرفته نمیشوند
  • حتما با کیبورد فارسی اقدام به ارسال دیدگاه کنید فینگلیش به هیچ هنوان پذیرفته نمیشوند
  • ادب و احترام را در برخورد با دیگران رعایت فرمایید.
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *