تا کنون دوبار به موضوع خستگی اجتماعی در ایران اشاره کردهام. تحمل تبعات گستره حوادث از سال ۵۶ تا کنون یعنی ۴۶ سال از توان هر جامعهای خارج است بویژه در ۸ سال (از سال ۹۶ به این سو). اخیراً نیز یک دوره سخت را گذرانده، و طی این چند سال کوتاه با مسایل گوناگون و حادی مواجه بوده که تبعات شدیدی داشته است. این حد از تحولات سیاسی و رویدادهای گوناگون به نحوی اثرات اجتماعی مهمی دارند که شاید در بهترین حالت بتوان آن را "خستگی اجتماعی" نامید، که علل و نشانههای ویژه خود را دارد.
تا کنون دوبار به موضوع خستگی اجتماعی در ایران اشاره کردهام. تحمل تبعات گستره حوادث از سال ۵۶ تا کنون یعنی ۴۶ سال از توان هر جامعهای خارج است بویژه در ۸ سال (از سال ۹۶ به این سو). اخیراً نیز یک دوره سخت را گذرانده، و طی این چند سال کوتاه با مسایل گوناگون و حادی مواجه بوده که تبعات شدیدی داشته است. این حد از تحولات سیاسی و رویدادهای گوناگون به نحوی اثرات اجتماعی مهمی دارند که شاید در بهترین حالت بتوان آن را “خستگی اجتماعی” نامید، که علل و نشانههای ویژه خود را دارد.
خستگی اجتماعی میتواند پیامد انباشت فشارهای روانی، شکستهای مکرر در اقدام برای تغییر اجتماعی، یا احساس بیتأثیری در جامعه باشد، و حالتی است که در آن: انگیزه افراد برای مشارکت اجتماعی، اعتراض، مطالبهگری یا اصلاح امور کم میشود؛ گویی احساس میکنند تغییر ممکن نیست و “تلاش فایدهای ندارد”؛ به همین دلیل احتمالا در برابر نابرابری، فساد، خشونت یا بیعدالتیها دچار سکوت، بیتفاوتی یا کنارهگیری میشوند. این پدیده معمولاً پس از دورههای طولانی تنشهای اجتماعی (مانند جنگ، همهگیری، بیثباتی سیاسی یا اقتصادی) رخ میدهد و منجر به بیحوصلگی عمومی، کاهش مشارکت اجتماعی و تمایل به انزوا میشود. خستگی اجتماعی اثرات خود را در مشکلات و بیماریهای روانی نیز نشان میدهد که طبق آخرین برآوردها و آمار رسمی؛ بیش از ۲۵ درصد تا یک سوم از جمعیت کشور به درجاتی از بیماریهای روانی مبتلا هستند. این مشکل پس از همهگیری کوید نیز افزایش جدی یافت. این اختلالات در میان زنان بیش از مردان است، میزان افسردگی در ایران بسیار بالاست، و به ۱۰ تا ۱۵ درصد تخمین زده میشود.
علل خستگی اجتماعی در سطح جامعه شامل:
۱– بحرانهای طولانیمدت: همچون همهگیریها (مثل کرونا)، جنگ و تحریم مداوم، تورم شدید و مزمن، یا ناامنی.
۲– تغییرات سریع اجتماعی و فرهنگی: از جمله تحولات ناگهانی در سبک زندگی، ارزشها یا هنجارها، تنوع وسایل و فضای ارتباط جمعی (مثل گسترش فضای مجازی).
۳– سیاستزدگی و کاهش اعتماد نهادی: زمانی که مردم احساس کنند صدایشان شنیده نمیشود یا تغییر مثبتی رخ نمیدهد احساس ناامیدی جمعی از جمله اعتراضات مکرر بدون نتیجهٔ ملموس.
۴– بمباران اطلاعاتی: بمباران اخبار منفی، شایعات، و تحلیلهایی که ذهن جامعه را خسته میکند. مثل اخبار دائمی درباره فساد، بحرانها، یا تهدیدهای زیست محیطی و… .
۵– فشارهای اقتصادی: چون تورم، فقر، بیکاری، و نابرابری باعث میشوند مردم انرژی روانی کمتری برای مشارکت اجتماعی داشته باشند.
۶– شکاف میان نسلی: اختلاف دیدگاهها میان نسل قدیم و جدید میتواند به بیعلاقگی جوانان به تعاملات جمعی منجر شود. همانطور که مشاهده میشود اغلب عوامل ایجاد کننده خستگی اجتماعی در بازه زمانی مورد بررسی و حتی پیش از آن هم وجود داشته است.
آثار خستگی اجتماعی در سطح جامعه نیز قابل شناسایی است:
– کاهش مشارکت عمومی؛ در قالب بیمیلی به رأی دادن و نیز حضور در اعتراضات، یا عدم همکاری در پروژههای جمعی.
– افزایش فردگرایی؛ به این صورت که مردم ترجیح دهند به جای حل مشکلات جمعی، فقط به زندگی شخصی خود بپردازند. همچنین افزایش میل به مهاجرت یکی از آثار مشهود این خستگی اجتماعی است.
– رشد بیاعتمادی؛ در قالب بدبینی نسبت به نهادهای حکومتی، رسانهها، و حتی یکدیگر.
– تضعیف سرمایه اجتماعی؛ به صورت کمرنگ شدن روابط همسایگی، دوستیها، و فعالیتهای داوطلبانه.
– فرسودگی هیجانی جمعی؛ جامعه به جای امیدواری، دچار احساس درماندگی میشود. رواج گزارههایی کلیشهای همچون؛ “هیچی درست نمیشه!”
همه اینها خود را در ناامیدی به آینده متجلی میکند، میتوان تصور کرد که همه این موارد اثرات تشدید کننده در عینیت اجتماعی از قبیل فقر و نابرابری و فساد و نیز ذهنیت اجتماعی همچون انسجام و همبستگی و سرمایه اجتماعی دارد.
تنها راه حل گشودن افقهایی پیش روی جامعه است که نسبت به آینده امیدوار شود. قرار نیست این اقدام خیلی بزرگ و ناگهانی باشد، اگر فقط ارادهای برای گشودن این چشمانداز دیده شود کافی است.