اجتماعی 25 اسفند 1403 - 5 ساعت پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0
تذکره المایه داران

ذکر مولانا مارک زاکربرگ

ابتدای کار وی چنان بود که در نوجوانی، از غفلت والدین استفاده همی کرده و جایِ مخفیِ دیوان “ایرج میرزا“ اندر کتابخانه کشف همی کرده و آن را برداشته و در کُنجی نشسته و شعر کاروانسرا را بخواند که این گونه شروع همی شود: “بر سردر کاروان سرایی / تصویر زنی به گچ کشیدند... “ پس چون این شعر بخواند، دانست که اگر سرویسی اندر اینترنت از برای اشتراک عکس های مردم راه اندازد، درهای نعمت به رویش باز همی شود و کاروانسرا، کاروانسرا آدم در آن عضو شوند و عکس به اشتراک همی گذارند و هر چه اظهار نظر درباره این عکس ها بالا گیرد، کار او رونق بیشتری گیرد و چنین بود که به کشف و شهودِ اشعار “ایرج میرزا“، شد آن‌چه باید بشود!

زاکربرگ

علی زراندوز
آن در خوابگاه دانشگاه “هاروارد“ خورنده ته دیگ، آن در رشته علوم کامپیوتر دانشجویِ سترگ، آن توسعه دهنده ایده “فیس بوک“ به کمکِ دوستانِ با فرهنگ، آن “اعجوبه برنامه‌نویسی“ او را لقبِ خوش آهنگ، آن به نوابغِ “سیلیکون ولی“ داده اعلان جنگ، آن بنیان گذار “فیس بوک“ اندر شهر فرنگ، آن خیّرِ در مناطقِ محروم به سرعت فشنگ، آن “متاورس“ را عاشق شش دانگ، آن پوشنده تی شرت های تک رنگ، آن خریدار اینستاگرام و واتس اپ با سند تک برگ، “مارک الیوت زاکربرگ“، از جمله مایه دارانِ جهان بود و گویند فیس بوکش در انتخاب “دونالد ترامپ“ در سال 2016 سنگ تمام همی گذاشت و چاق کننده چُپُقِ حریم خصوصیِ کاربرانش بود در همه حال!
ابتدای کار وی چنان بود که در نوجوانی، از غفلت والدین استفاده همی کرده و جایِ مخفیِ دیوان “ایرج میرزا“ اندر کتابخانه کشف همی کرده و آن را برداشته و در کُنجی نشسته و شعر کاروانسرا را بخواند که این گونه شروع همی شود: “بر سردر کاروان سرایی / تصویر زنی به گچ کشیدند… “ پس چون این شعر بخواند، دانست که اگر سرویسی اندر اینترنت از برای اشتراک عکس های مردم راه اندازد، درهای نعمت به رویش باز همی شود و کاروانسرا، کاروانسرا آدم در آن عضو شوند و عکس به اشتراک همی گذارند و هر چه اظهار نظر درباره این عکس ها بالا گیرد، کار او رونق بیشتری گیرد و چنین بود که به کشف و شهودِ اشعار “ایرج میرزا“، شد آن‌چه باید بشود!
گویند چون سال ها بعد بر مَرکبِ شهرت و ثروت سوار همی شد، به یاد دوران نوجوانی، تفالی بزد به دیوان “ایرج میرزا“، این ابیات آمد: «…بعد چون رخت ز دنیا بستم / باز در راه شما بنشستم / گرچه امروز به خاکم مأواست / چشم من باز به دنبال شماست!» پس مولانا “زاکربرگ“ دستور بداد بر شمارِ مراقبان و نگهبانان و دوربین های امنیتی و سنسورهای حرکتی بیفزایند؛ که از کرامات “ایرج میرزا“ خاطره ها داشت اندر دوران نوجوانی و بزرگوار، مختصری هم به تناسخ اعتقاد داشت!
نقل است که شام عروسی “زاکربرگ“ و همسرش که مراسمش، اندر حیاط خانه شان برگزار همی شد، غذاهای مکزیکی و چینی 7 دلاری و دسرهای شکلاتی 3 دلاری بود! پس چون مریدان، او را خبر دادند که برخی زوجینِ اَدایی اندر ایران، عروسی همی گیرند در باغ تالارهای آن چنانی با فیلمبرداری هالیوودی و منوی شام با لابستر و سوشی و گل آرایی و فینگرفودهای دریایی و خاویار و آتش بازی لاکچری و ارائه غذاهای ایرانی، فرنگی، کبابی، دریایی، سنتی و گیاهی؛ پس مولانا “زاکربرگ“، انگشت حیرت بر دهان گزید و گفت: «ما را با این همه ثروت، زَهره برگزاری چنین مراسمی نباشد؛ پس جوانانِ ایرانی به قوّتِ کدام عضوِ بدن، این چنین مراسم لاکچری و پر خرج برگزار همی کنند؟». و مریدان او را خبر دادند: «به قوتِ عضوی به نام “کُلیه“ که اگر از گروه خونی او مثبت همی باشد، فروشش بسیار گره گشای هزینه های عروسی گردد!».
او را گفت و گو و مصاحبه و اظهار نظر، اندک است و جملات نغز و پُرمغز بسیار اندک تر! پس گفت:‌ «جای هکرها در زندان ها نیست. بلکه در شرکت های کامپیوتری بزرگ است!». و گفت: «بزرگترین ریسک، ریسک نکردن است!». و گفت: «اگر به حد کافی اوضاع را به هم نریزید، به حد کافی سریع حرکت نمی کنید!». و گفت: «تفکر هکرها به این صورت است که هیچ چیز، بی نقص نیست و همواره راه حلی برای بهتر شدن وجود دارد!» و گفت: « بعضی از مردم فقط خواب موفقیت را می بینند. بعضی دیگر از خواب بیدار می شوند و برای آن سخت تلاش می کنند!». و گفت: «بهترین راهِ پیش‌بینی آینده، خلقِ آن است!». و گفت: «فکر می‌کنم مردم بیشتر به رقبای شان فکر می‌کنند، تا به نحوه اجرایِ کارشان!».
نقل است چون خبر رسید که مولانا “زاکربزگ“ قصد دارد 99 درصد از ثروتش را صرف امور خیریه همی کند، مریدان او را سبب پرسیدند، پس گفت: «مال از بهر آسایش عمر است نه عمر از بهر گِرد کردن مال!». پس مریدان او را پرسیدند: «نیک‌بخت کیست و بدبختی چیست؟». گفت: «نیک‌بخت آن که خورد و کِشت و بدبخت آن که مُرد و هِشت!» بیت: «مکن نماز بر آن هیچ کس که هیچ نکرد / که عمر در سرِ تحصیلِ مال کرد و نخورد!». پس این بگفت و اطلاعاتِ خصوصی جمله مریدانِ حاضر را اندر شبکه های اجتماعی اش، به طرفه العینی به مشتریان اطلاعات خصوصی مردم بفروخت و هر آنچه کسب کرده بود را صرف امور خیریه همی کرد!
نقل است چون گزارش هایی در باب افشای اطلاعات شخصی کاربران فیس‌بوک در سراسر جهان منتشر همی شد و معلوم گشت که در سالیان متمادی، این اطلاعات در اختیار حدود ۶۰ شرکت فناوری قرار گرفته است، برخی معاندان بر طریق طعنت، مولانا “زاکربرگ“ را پرسیدند: «این چه معنی دارد که اطلاعات خصوصی ملت بفروختی و پولش را بدادی از برای امور بشردوستانه؟». پس او سر از جیب مکاشفت برداشت و همی گفت: «ما را در این کار، اقتدا بر دزدی است که گوسفند مردم همی دزدید و گوشتش صدقه همی داد! او را علت پرسیدند، گفت: ثواب صدقه با گناه دزدی برابر گردد و در میانه، پیه و دنبه اش اضافی باشد!». پس مریدانِ فَربه، جملگی پیه و دنبه خویش دریدند و سر به بیابان نهادند!
نقل است چون نزدیک انتخابات آمریکا همی شد، مولانا “زاکربرگ“ بر بامِ شرکت “متا“ برفت و نوکِ انگشتِ اشاره، به آب دهان خیس همی کرد و بالا گرفت و چون دانست باد از سمتِ موافق از برای حزب جمهوری خواه همی وزد و “ترامپ“ در راه کاخ سفید است و دموکرات ها در راه خانه، پس از بام پایین آمد و اعلام کرد که دولت “بایدن“، فیس بوک و اینستاگرام را تحت فشار می‌گذاشت تا حرف‌هایی که دولت دموکرات دوست ندارد در اینترنت وایرال شود را سانسور کند! پس چون مریدان او را پرسیدند که: «یعنی “ترامپ“ فشاری بر تو در این راستا ندارد؟». گفت: «ما را در این کار از برای “ترامپ“ دیگر نیازی به فشار نیست؛ اشارتی کافی است!».
نقل است او را پرسیدند از وضعیت ایرانیان اندر اینستاگرام، پس گفت: «ما که “زاکربرگ“ باشیم و در زمره ثروتمندان عالم، روزی نیست که از لایف استایل تبلیغ شده اندر اینستاگرام توسط برخی بلاگرهای ایرانی، از عیال مان سرکوفت نشنویم؛ طفلکی مردان ایرانی که جای خود دارند!».
نقل است چون رخت (ظنّ: تی شرت خاکستری!) از جهان خاکی بر دیار باقی بربست، خود را حاضر بدید اندر مقابل منکر و نکیر که او را سخت بر طریق غضب می نگریستند. پس مولانا “زاکربرگ“ قافیه را نباخت و بگفت: «شما که هنوز مرا سوال و جواب نکردید که بدانید در زمینه زندگی شخصی، چه کرده و چه نکرده ام که این گونه بر من خشم گرفته اید!». پس، یکی از آن دو تن بگفت: «باشد که تو هنوز سر بر تابوت نگذاشته بودی که کارمندانِ فیس بوک و اینستاگرام و واتس اپت، هر چه اطلاعات شخصی بداشتی به دو سکه فروختند و ما را علم بر کرده و نکرده ات اکنون بیش از خودِ تو است، همچنان که هنوز زبان نگشوده باشی!».
شعر: «آن “متا“ که “مارک“ در او جام گرفت / آهو بچه کرد و روبَه آرام گرفت / “زاک“ که “آمار“ می‌گرفتی همه عمر / دیدی که چگونه “آمار“،“زاک“ گرفت؟».

نویسنده
سحر شمخانی
مطالب مرتبط
  • نظراتی که حاوی حرف های رکیک و افترا باشد به هیچ عنوان پذیرفته نمیشوند
  • حتما با کیبورد فارسی اقدام به ارسال دیدگاه کنید فینگلیش به هیچ هنوان پذیرفته نمیشوند
  • ادب و احترام را در برخورد با دیگران رعایت فرمایید.
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *