شاید در مورد هیچ شاعری در تاریخ ادب ایران تا این حد افسانه بافی و اغراقگویی صورت نگرفته باشد و اگر بخواهیم همه آنها را کنار هم گردآوریم به جای مقالهای کوتاه باید رمانی چندصد صفحهای را رج بزنیم. کوتاه این که بر اساس منابع موجود، منطقیترین تاریخ تولدعطار بازهای بین سالهای 530 تا 537 هجری را در بر میگیرد و تاریخ مرگ او هم 627 به نظر میرسد که بیش از تاریخهای دیگر ذکر آن رفته است. با این تفاصیل تمام افسانههایی که مرگ عطار را به یورش چنگیزخان یا هلاکو خان به نیشابور ربط میدهند، رنگ میبازد
اگر شعرکهن را از منظر مفاهیم عرفانی به یک مثلث تشبیه کنیم، اضلاع آن بی شک در انحصار سه غول وادی صوفی گری یعنی سنایی، عطار و مولوی قرار دارد. در این بین هر قدر اضلاع اول و سوم به لحاظ سیاق زیست و سبک معیشت، روشنایی واضح و ملموسی دارند، سرگذشت و ماجراهای زندگی ضلع دوم که همان عطار باشد به همان نسبت در حصار محو و پرابهامی از افسانه های شگرف و قول های پراغراق احاطه شده است. با وجود اشاره های فراوان در آثار مریدان و دوست داران عطار، هیچ تاریخ دقیقی از تولد و مرگ این شاعر توانمند در دست نیست و هر کس به فراخور حال خود روایتی از شرح حال او داده است. روایاتی که گاه از حیث غیر واقعی بودن، حتی به قصه های پر طمطراق هزار و یک شب هم طعنه می زنند و هیچ منطق و عقلانیتی در آنها مشاهده نمی شود. البته تناقضات تاریخی و افسانه های موجود، بیشتر در مرگ عطار مشاهده می شود و اعدادی که راویان از تاریخ این رویداد در آثار خود آورده اند، گاه بازه ای صد و چهل ساله را در بر می گیرد که به هیچ وجه منطقی نیست. شاید در مورد هیچ شاعری در تاریخ ادب ایران تا این حد افسانه بافی و اغراق گویی صورت نگرفته باشد و اگر بخواهیم همۀ آنها را کنار هم گردآوریم به جای مقاله ای کوتاه باید رمانی چندصد صفحه ای را رج بزنیم. کوتاه این که بر اساس منابع موجود، منطقی ترین تاریخ تولدعطار بازه ای بین سال های 530 تا 537 هجری را در بر می گیرد و تاریخ مرگ او هم 627 به نظر می رسد که بیش از تاریخ های دیگر ذکر آن رفته است. با این تفاصیل تمام افسانه هایی که مرگ عطار را به یورش چنگیزخان یا هلاکو خان به نیشابور ربط می دهند، رنگ می بازد؛ اما همچنان این منابع اطلاع دقیقی از طول عمر قطعی یا چگونگی مرگ او به دست نمی دهند.
آغاز عطار
آنچه مسلم است عطار در نیشابور چشم به جهان گشود. در محله ای به نام شادیاخ که از جمله بخش های مرفه نشین شهر محسوب می شد. به نظر می رسد او و خاندانش در زمان خود اسم و رسمی در نیشابور داشته اند و نام عطار از زمان نیای او یعنی ابویعقوب اسحق بن ابراهیم عطار و حتی پیش از آن زینت بخش نام این خاندان بوده است. دست کم از زمان ابویعقوب به بعد، پیشۀ عطاری که در آن روزگار با فوت و فن پزشکی نیز پیوند داشت، پیشۀ اصلی این خاندان محسوب می شد و به همین مناسبت همگی با عنوان عطار شناخته می شدند. از قرار معلوم محمدبن ابراهیم که با لقب فریدالدین و کنیۀ ابوحامد شناخته می شد و همچون نیاکانش از دانش و خرد بهره ای کافی داشت، در ابتدا زندگی بی دغدغه ای را سپری می کرد و فردی توانگر در دیارش نیشابور بود. اما در میانه های عمر به دلایلی خرقۀ عرفان پوشید و قناعت را پیشۀ خود ساخت. افسانه ها از درویشی حکایت می کنند که روزی در برابر دم و دستگاه عطاری او آفتابی شد و مددی طلبید. اما عطار درخواست او را واگذاشت و در پاسخ پرسش او که «ای شیخ تو چگونه خواهی مُرد؟» پاسخ «درست همانند تو» را بر زبان آورد. و درویش، گفتۀ عطار را انکار کرد و همانجا ذکری گفت و از دنیا رفت. عمدۀ این افسانه ها که اغلبشان از قرن نهم به بعد رواج یافته و اکثراً از گفته های تذکرۃ الشعرای دولتشاه سمرقندی وام گرفته اند، هدفی جز ترسیم تحول درونی عطار و صحه گذاری بر مراتب بالای او در شعر و عرفان ندارند؛ اما مسلماً تحولی این چنینی در شخصیت آدمی با مشاهدۀ حادثه ای خلق الساعه نظیر مرگ آرام و خودخواستۀ یک درویش خرقه پوش حاصل نمی شود و محتاج سال ها تحقیق، مطالعه و همچنین بهره گیری از تجربیات شخصی در وادی عشق وعرفان است. تحقیق و تفحصی که مسلماً ثمرۀ آن در تذکرۃ الاولیا به شکل واضحی تجلی یافته و روایت های متنوعش در باب کرامات اهل عرفان، مهر تاییدی است بر این حقیقت غیرقابل انکار.
آثار به جا مانده از قلندر نیشابور
اگر از لاف و شایعه گذر کنیم و ارقام بی پشتوانه را کنار بگذاریم، تعداد کتاب هایی که راویان در آثار متعدد خود به عطار نسبت داده اند چیزی حدود شصت و شش عنوان است. با این حال تنها دوازده جلد از آثار مذکور نوشته هایی هستند که واقعاً به دست قلندر نیشابور قلم زده شده اند و مابقی، یا آثار ناشناخته ای هستند که در واقعیت هیچ نشانی از آنها وجود ندارد (نظیر سیاه نامه که دولتشاه در تذکرۃ الشعرا به آن اشاره کرده) یا جعلیاتی هستند که به دروغ به عطار نسبت داده شده اند (مانند منصورنامه و جواهرالذات) و یا مجموعه های کوچک تری هستند که توسط دیگران از آثار مشهور عطار استخراج شده و با نامی دیگر نشر یافته اند. از آن جمله می توان به ولی نامه اشاره کرد که در واقع شکل منظوم تذکرۃ الاولیاست و در قرن نهم هجری توسط شخصی به نام حافظ علاف برای پسر شاهرخ، پادشاه تیموری به صورت شعر درآمد. از میان 12 یادگار عطار، تنها 9 عنوان باقی مانده و کتاب های جواهرنامه، شرح القلب و مظهرالصفات متاسفانه از میان رفته اند. عطار در مقدمۀ خسرونامه و مختارنامه شخصاً به دو کتاب اول اشاره داشته و از مظهرالصفات هم در کتاب ینابیع المودۃ به قلم باباخواجۀ حسینی قندوزی مطلبی نقل شده که به خاطره ای از عطار و مرشدش نجم الدین کبری اشاره دارد و با وقایع زندگی قلندر نیشابور کاملاً مطابقت می کند. البته عطار در آثار موخر خود به پندنامه و تذکرۃ الاولیا هم اشاره ای نداشته، با این حال اولی معروف ترین مثنوی های عطار را در دل خود جای داده و دومی هم یگانه اثر منثور عارف نیشابور محسوب می شود و در منسوب بودنشان به عطار کسی شک و شبهه ای ندارد. عطار در ابتدای تنها اثر منثور خود، به سیاق رایج آن زمان، نخست زبانی مسجع و پیچیده اختیار می کند تا ثابت کند در بازی با کلمات چیزی از هم عصران خود کم ندارد؛ اما در ادامه رویه ای دیگر پیش می گیرد و با جملاتی ساده و فصیح به استقبال مخاطب خود می آید تا او را از نثری شیوا و بی اطناب سیراب کند. به این ترتیب تذکرۃ الاولیا را می توان در زمرۀ روان ترین و بی پیرایه ترین متون نوشتاری زبان فارسی طبقه بندی کرد که با واژگانی ساده و بسیار رسا، معجونی جادویی پدید می آورد از کرامات هفتاد و دو تن از بزرگان اهل نظر که نام برخی از آنها تنها در این اثر به چشم می خورد و این نشان از اشراف کاملی دارد که عطار بر دنیای عارفان زمان خود و حتی پیش از خود داشت. متاسفانه به دلیل تنگی مجال و محدودیت سطور، نمی توان به صورت موردی بر سایر آثار عطار هم نظری افکند. به همین دلیل شاید در ادامۀ متن تنها به ذکر نام تعداد دیگری از کتاب های او در قالب توصیف سبک و تکنیکش بسنده کنیم.
کرامات و سیاق شعری عطار
عطار را ادامه دهندۀ راه سنایی در شعر عرفانی دانسته اند و تاثیر پذیری او از سلفش، در کتاب منطق الطیر تا حدی قابل رویت است؛ درست در معانی نهفته در پوستۀ زیرین آن که مفهوم سیر و سلوک روح برای رسیدن به کمال را تجلی می دهد. با این حال عطار به نسبت سنایی از مفاهیم تمثیلی بیشتری در اشعار خود بهره جسته و تلفیق علم و معرفت را در آثار او به شکل ملموس تری می توان به نظاره نشست. یکی از خصوصیات بارز آثار او این است که اشعارش معمولاً فاقد شاه بیت هستند و از همین رو در مشاعره ها، ابیات عطار را در قیاس با شاعرانی نظیر سعدی، حافظ و مولوی کمتر می شنویم. در عوض کمتر شاعری را می توان سراغ گرفت که شعرهایش تا این حد از انسجام معنایی برخوردار باشد و کلاژ عبارات ساده و همه فهمش کلیتی غنی و یکپارچه را تشکیل دهد. خصلتی که کاملاً با نگاه عرفانی شاعر همسو است و کل واحد را خلاصه شده در اجزای کوچک تری می بیند که تنها در هنگام تجمیع کنار یکدیگر می توانند مفهومی ازلی ابدی را شکل دهند و هیچ کدامشان فارغ از یکدیگر معنی و مفهومی ندارند. دقیقاً همان معنایی که در منطق الطیر و داستان سفر پرندگان برای یافتن سیمرغ نهفته است. اگر آثار عطار نبود شاید مخمل عرفانی و سرشار از تمثیل مولوی هیچگاه دوخته نمی شد و تاثیر کتاب اسرار نامه را در شکل گیری اشعار مولانا نباید نادیده گرفت. طبق روایات دولتشاه و جامی، هنگامی که جلال الدین مولوی چهارده ساله بود و به همراه پدرش بهاالدین از خراسان هجرت می کرد، هنگام عبور از نیشابور خدمت عطار رسید و او خود نسخه ای از اسرار نامه را به مولوی تقدیم کرد. در متن پیش رو فرصت نشد تا از ابداعات عطار در بحث واژه سازی سخنی به میان آوریم یا به خلأ ژرفی که در تفکر عرفان گرایان جوان جامعۀ امروز مشاهده می شود و ناشی از عدم شناخت سردمداران وادی صوفی گری در ایران است اشارهای کنیم. امید که در فرصت های بعدی بتوان مفهوم این بیت را مفصل تر شکافت که: هفت شهر عشق را عطار گشت/ ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم.
این متن ملهم از اطلاعات آماری منابع زیر است:
زندگینامه شیخ فریدالدین عطار نیشابوری تالیف سعید نفیسی
منطق الطیر عطار با مقدمه، تصحیح و تعلیقات دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
چهار گزارش از تذکرۃ الاولیا تالیف بابک احمدی