نگاهی به سیاهه ادله موافقان و مخالفان شرکت در انتخابات گذشته و احتمال ضعیف پیروزی آقای پزشکیان نشان میداد که دلایل هر دو طرف چنان مینمود که فرد بی طرف ممکن بود در رد یا قبول هر دسته از دلایل طرفین با چالش مواجه شود و درنتیجه نوعی حس حیرت /سر در گمی فضای ذهن او را در حالت تعلیق فرو میبرد.
شهریور امسال دو مناسبت را پشت سرگذاشتیم که از منظر متفاوت و به نوعی با هم ارتباط دارند.
اول) قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته این پرسش مطرح بود که آیا شرکت در انتخابات امری صواب و بلکه لازم و اخلاقی است؟ یا به عکس به دلیل روند اوضاعی که منجر به انتخابات کم رونق مجلس در پیش از آن شد، نه تنها واجد خیری نیست که نوعی خود فریبی و حاصل آن موجب تداوم مشکلات بوده و نباید در آن شرکت جست؟
پرسش بعدی در آن زمان این بود که پیروزی آقای پزشکیان چقدر محتمل است؟ اینها در واقع توأمان یک مسأله بود که برخی فعالان سیاسی و اجتماعی و افراد و گروه های مرجع بسیار با آن دست به گریبان بودند. حتی در خانوادهها نیز این مباحث رواج داشت و هر یک از اعضای خانواده ادله خاص خود را داشتند و جملگی در وضعیتی مشابه قرار داشتند و کمتر کسی قادر به قانع کردن دیگری بود!
اگر بی طرفانه نظر کنیم هر دسته از دلایل طرفین پر بی راه نبودند. نگاهی به سیاهه ادله موافقان و مخالفان شرکت در انتخابات گذشته و احتمال ضعیف پیروزی آقای پزشکیان نشان میداد که دلایل هر دو طرف چنان مینمود که فرد بی طرف ممکن بود در رد یا قبول هر دسته از دلایل طرفین با چالش مواجه شود و درنتیجه نوعی حس حیرت /سر در گمی فضای ذهن او را در حالت تعلیق فرو میبرد. کما این که نگارنده که در آن موقع با مطالعه اجمالی دیدگاههای اهل نظر از هر دو سو آن ها را احصا و دسته بندی میکرد، اگر چه تصمیم گرفت در انتخابات شرکت و به آقای پزشکیان رأی داد، اما بی تأثیر از این فضا نیز نبود.
چیزی که در این تصمیم مؤثر بود و انگیزۀ طرح آن است، “فرآیند تصمیمگیری” است.
در واقع این نوشتار، از منظری متفاوت به موضوع نگاه میکند: برخی مواقع چیزی که در اتخاذ یک تصمیم حائز اهمیت است، صرفاً تمرکز بر هر یک از شقوق “درست” یا “نادرست” بودن تصمیم اولیه به لحاظ نتیجهای که از انتخاب فرد حاصل میشود و یا احتمال موفقیت در آن امر نیست. به بیان دیگر، رد یا قبول این که مثلاً در انتخابات باید شرکت کرد یا نه، لزوماً به این معنا نیست که اگر نتیجه خاصی حاصل شود میتوان بر درستی یا نادرستی تصمیم اولیه صحه گذاشت. بلکه توجه به عامل دیگر اهمیت دارد و آن “فرآیند” امر تصمیمگیری است. به عبارت دیگر، تصمیمگیری ما مستند و مبتنی بر چه فرآیندی است؟ آیا در تصمصیم گیریها طبق شهودات فردی یا ارجاع به تجربیات قبلی و مشابه سازی آن با وضع فعلی عمل میکنیم؟
۱) گاهی اوقات نتایج یک تصمیم، خوب از آب در میآید، در حالی که خود تصمیم لزوماً خوب نبوده است. مثلاً اگر پول زیادی در شرطبندی بردیم به این معنا نیست که خود شرطبندی تصمیمی عاقلانه بوده است.
۲) مديری را تصور کنيد که بايد تصميمی مهم بگيرد. دادهها و تیماش همه میگویند تصمیم “الف” درست است؛ اما او به دلش افتاده که تصمیم “ب” بهتر است و همان را انجام میدهد و اتفاقاً نتیحه خوب از آب در میآید. از این جا به بعد آقای مدیر ممکن است به راحتی در دام نوعی سوگیری شناختی موسوم به “نتیجه نگری” بیفتد و فقط به حس خودش اعتماد کند تا آمار و مشورتهای کارشناسان. در نتیجه بیشتر تصمیماتش در دراز مدت همراه با شکست خواهد شد.
نتیجه نگری(Outcome bias) نوعی سوگیری شناختی است که ذهن هنگام داوری دربارۀ تصمیمگیری به جای آن که کل فرآیند تصمیمگیری را مد نظر قرار دهد، فقط به نتایج تصمیم اهمیت میدهد.
بنابراین در مثال فوق اگر در فردای انتخابات درصد آنان که همچنان مقید به عدم شرکت در انتخابات بودند، آن قدر زیاد میبود تا نامزد اصلاح طلبان شکست بخورد، نباید نتیجه میگرفتیم که اساساً تصمیم به شرکت در انتخابات نادرست بوده است. بلکه داوری درباره تصمیم به حمایت از نامزدی آقای پزشکیان را باید در چارچوب فرآیند تصمیمسازی ارزیابی نمود (در این مورد میدانیم که در جبهه اصلاحات چنین تصمیمی اتخاذ شد). اکنون میپرسیم منطق و فایده این کار چیست؟ جواب روشن است: فرصت پاسخگویی و درس آموزی در صورت طی کردن چنین فرآیندی ممکن است. در واقع طی بررسی “فرآیند” تصمیم سازی است که چنین امکانی فراهم میشود و زمینه عملی رشد فکری / عقل جمعی و توسعه کار جمعی و صد البته تجدید نظر در فرآیند تصمیم سازی شکل میگیرد. در حالی که در آن سو اصحاب تحریم با مشاهده نتیجه کار یعنی شکست اصلاح طلبان درستی تصمیم قبلی خود را نتیجه میگرفتند، بدون آن که در قبال نتایج حاصله پاسخگو باشند و مسئولیتی بپذیرند.
اکنون که بیش از یک سال از انتخابات ریاست جمهوری سپری شده است، بهتر می توان به اهمیت اصل “فرآیند” تصمیم گیری در عمل فردی و اجتماعی پی برد. در این مورد، به خصوص وجود پشتوانه معتبر و در بر گیرندهای یعنی جبهۀ اصلاحات پشتوانۀ مؤثری برای موجه ساختن چنین تصمیمی است.
دوم) صرف نظر از اهمیت فرآیند تصمیم گیری در تجربۀ سال گذشته یعنی انتخابات ریاست جمهوری، نگاهی به نتیجه نیز جای دقت و تأمل دارد. برای نمونه تلاش دولت آقای دکتر پزشکیان برای اجرایی نشدن قانون حجاب آثار مثبت خود را بعدها و در جریان شرارت و حملۀ وحشیانه اسرائیل به میهنمان نشان داد. کافی است تصور کنیم در فضای پر التهاب این جنگ، قانون فوق که در پس زمینه وضعیت اجتماعی کشور قرار داشت، اجرا میشد. آیا اوضاع به شکلی که سپری شد، میتوانست همدلی کلیۀ اقشار را به دنبال داشته باشد؟ روشن است که در این بحران همۀ اقشار مردم به خلاف انتظار طراحان این حمله، در کنار هم در مقابل حملۀ غافلگیرانۀ رژیم متجاوز و نژاد پرست اسرائیل ایستادند و نقشۀ این رژیم و حامیان آن را برای فروپاشی اجتماعی و سازمان سیاسی و کلاً نظامات کشور ناکام گذاشتند. همین تصمیم دولت و شخص آقای پزشکیان در عدم اجرای قانون حجاب که خوشبختانه موافقت کلی ارکان حکومت را به همراه داشت، و در نتیجه به حفظ قوام نظامات جامعه کمک کرد، مرهون تصمیمِ مبتنی بر فرآیند فوق بود که دو ویژگی منطقی بودن و پاسخگویی آن را به اجمال بیان کردیم.
اکنون که این روزها با اندوه و تأسف سومین سال مرگ مهسا امینی را پشت سر می گذاریم، شاهد آن هستیم که تغییرات محسوسی در نوع نگاه رسمی به مسائل اجتماعی از قبیل پوشش بانوان شکل گرفته است. این تغییر هم حاصل نوع انتخابی است که مردم در سال گذشته انجام دادند و یکی از آثار ثانویه آن نیز در بحران ناشی از شرارت اسرائیل خود را نشان داد. این پارادایم در تغییر نگاه به مسائل اجتماعی به نوبۀ خود حاصل فرآیندی بود که عقل جمعی پشتوانۀ آن قرار گرفت و مانع از این شد که احساسات و هیجانات بر قوۀ تفکر و تعقل غلبه کند. بی شک انتظارات مردم و جامعه بیش از آن چیزی است که در نمونه فوق یادآوری گردید، و حق نیز این است که دولت در برنامههای فرهنگی و اجتماعی خود بر رضایت بیشتر مردم و ایفای حقوق آنان به نتایج ملموسی به نفع انتظارات مردم برسد و اساساً گفتمان وفاق را با هدف کم کردن شکاف با جامعه تعقیب نماید.