اجتماعی 23 تیر 1404 - 11 ساعت پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0
جریان‌های تفسیری معاصر و مسأله آزادی

قسمت بیست و نهم بررسی دیدگاه تفسیری علامه طباطبایی – بخش دوم

طباطبایی اگرچه پذیرش دین حق را که شامل تمامی عرصه‌های حیات بشری است بر انسان واجب می‌داند، اما معتقد است که چنین تکلیفی در چارچوب رابطۀ میان انسان و خدا متوجه اوست و انبیا وظیفه‌ای جز تذکر و ابلاغ دعوت ندارند. او آیات مرتبط با دعوت انبیا به دین حق را به دو گروه تقسیم می‌کند. گروه اول که وظیفۀ رسولان در قبال مشرکان را روشن می‌کند مثل [غاشیه:21-22] (۱). در متن آیات مربوط به روز حساب قرار داشته و متضن نوعی تهدید به عذاب اُخروی هستند و اساساً رسول تسلطی بر مردم ندارد تا آنان را بر اجرای خواسته‌ای خود مجبور سازد. علامه نظر برخی مفسران را نمی‌پذیرد که عذاب مشرکان روی‌گردان از دعوت را جنگ با آنان و نابودی ایشان معنی کرده‌اند.

مهرنوش جعفری

مهرنوش جعفری

*آزادی انسان و دعوت انبیا
طباطبایی اگرچه پذیرش دین حق را که شامل تمامی عرصه‌های حیات بشری است بر انسان واجب می‌داند، اما معتقد است که چنین تکلیفی در چارچوب رابطۀ میان انسان و خدا متوجه اوست و انبیا وظیفه‌ای جز تذکر و ابلاغ دعوت ندارند.
او آیات مرتبط با دعوت انبیا به دین حق را به دو گروه تقسیم می‌کند. گروه اول که وظیفۀ رسولان در قبال مشرکان را روشن می‌کند مثل [غاشیه:21-22] (۱). در متن آیات مربوط به روز حساب قرار داشته و متضن نوعی تهدید به عذاب اُخروی هستند و اساساً رسول تسلطی بر مردم ندارد تا آنان را بر اجرای خواسته‌ای خود مجبور سازد. علامه نظر برخی مفسران را نمی‌پذیرد که عذاب مشرکان روی‌گردان از دعوت را جنگ با آنان و نابودی ایشان معنی کرده‌اند.
مخاطب گروه دوم آیات که مسلمانان ضعیف الایمان‌اند، در متن آیات مربوط به روز جزا قرار ندارند و ماهیت تهدید دلالت بر محروم ماندن‌شان از نعمت سعادت و هدایت الهی و متضرر شدن خود آن هاست و نه رسول. علامه در تفسیر این آیات نیز وظیفۀ رسول را تنها ابلاغ دین می‌داند، مثل [نساء:80] (۲).
خلاصه آن‌ که از نظر علامه وظیفۀ رسول چه در برابر مشرکان و چه در قبال مؤمنان صرفا ابلاغ پیام است.

*نفی اکراه در پذیرش دین
انحصار وظیفۀ رسول به ابلاغ پیام وحی از نظر علامه امری سازگار با عالم تکوین است. او عدم اجبار بر پذیرش دین را یکی از احکام دین می‌داند که در همۀ شرایع حتی در شریعت نوح تشریع شده و تا امروز نیز به قوت خود باقی بوده و نسخ نشده است (۳).
علامه در خصوص صریح‌ترین آیه در نفی اکراه دین یعنی [بقره:256] (در دین هیچ اکراهی وجود ندارد) دو احتمال را پیش می‌کشد. یکی این‌ که آیه جمله‌ای اخباری باشد و مقصود بیان امری تکوینی است و دوم آن‌ که انشایی و امر در سیاق خبر باشد که در این‌ صورت معنای آن نهی از اجبار مردمان در پذیرش دین و مبتنی بر حقیقتی تکوینی خواهد بود. او خود احتمال دوم را ترجیح می‌دهد. او آیات جهاد را ناسخ آیه نفی اکراه نمی‌داند و تعلیل «قد تبین الرشد من الغی» را که در ادامۀ آیه آمده است، دلیل روشنی بر پایداری و نسخ‌ ناپذیری نهی از اکراه مردمان در پذیرش دین می‌داند. این‌ همه به آن معنا نیست که علامه آزادی مطلق مردمان را در انتخاب دین یا به‌ ‌طور کلی آزادی عقیده را پذیرفته باشد. در ادامه توضیح بیش‌تری آورده‌ایم.

*دین و آزادی
پیش از این با نظر علامه در بارۀ دین آشنا شدیم. او ضمن تفسیر [هود:88)] (۴) در بارۀ مبانی آزادی بحثی جامع ارائه داده است. او آزادی را لازمۀ حیات انسانی و مبنای آزادی اجتماعی می‌داند و این‌ که لازمۀ آزادی تکوینی، آزادی تشریعی و آزادی در زندگی اجتماعی است.
اما این آزادی تنها در برابر همنوعان خویش است و نه در برابر علل تکوینی که طبیعت و سرشت انسانی او را ساخته‌اند. در واقع انسان و تمایلاتش و حتی اعمال ارادی و عرصه های آزادی انسانی مقهور و تابع علل تکوینی هستند. این علل تکوینی منشأ تشریع قواعدی‌اند که رعایت آن برای انسان ضروری است. زیست اجتماعی که ناشی از علل مورد بحث است:
اولاً) انسان را ناگزیر از چشم‌پوشی از برخی حقوق خود می‌کند تا امکان زیست اجتماعی فراهم شود.
ثانیاً) تداوم حیات جامعه بدون وضع قوانین تضمین‌کنندۀ منافع عمومی پایدار نخواهد ماند.
روشن است که رعایت این قوانین، قطع نظر از واضع آن، به‌معنای سلب آزادی شهروندان است. خلاصه این‌ که انسان در مقایسه با همنوعانش آن‌هم در مواردی که تمایلات جمعی اقتضا کند، آزاد است؛ اما در مقایسه با مصالح ضروری فردی و اجتماعی ناشی از علل تکوینی، هیچ آزادی ای ندارد.
اکنون می‌توان نسبت میان دین و آزادی را از نظر علامه روشن کرد.
اولاً) از یک‌ سو انسان در برابر علل تکوینی و اقتضائات آن که متضمن مصالح و حرکت به سوی کمال و هدف خلقت اوست، هیچ آزادی ندارد.
ثانیاً) از سوی دیگر او دین حق را چنین معنی می‌کند: «سنت حیات اجتماعی و راه و روشی که انسان با پیمودن آن به سعادت واقعی خود می‌رسد».
از آن‌ جا که آفرینش این عالم و از جمله انسان و کمال او ارادۀ خداوند است، همو می‌تواند مرجع و حامل این دین فطری باشد و تنها حکم اوست که منطبق با آفرینش و لازم الاتباع است. در نتیجه هر حکمی جز حکم او باطل و پیروی از آن موجب تیره‌بختی و گمراهی انسان می‌شود.
بنابراین علامه آزادی انسان را تنها در برابر همنوعش می‌پذیرد و معتقد است هیچ‌ کس حق ندارد ارادۀ خود را به دیگری تحمیل کند؛ اما این سخن به آن معنا نیست که انسان‌ها خود با تشریک مساعی و با اتکا به عقل جمعی می‌توانند به وضع قوانین و ادارۀ امور خود بپردازند. او این حق را که همان تشریع در تمامی شئون فردی و اجتماعی است، مخصوص خداوند می‌داند و برای انسان در این زمینه هیچ آزادی قایل نیست.
او در برخی موارد تصریح کرده که عرصه‌هایی وجود دارد که از نظر شرع منطقة الفراغ است و انسان‌ها می‌توانند در این عرصه‌ها با عقل و تدبیر خود به تنظیم مناسبات و وضع قوانین بپردازند.
اما از آن‌ جا که دین حق و دین فطرت و متضمن سعادت باید در تمامی شئون فردی و اجتماعی انسان حکم داشته باشد، درنتیجه جایی و مجالی برای حریت به معنای امروزی وجود ندارد. (۵). با این نگاه دیگر عرصه‌ای به‌نام منطقة الفراغ باقی نمی‌ماند که انسان در آن به حال خود واگذاشته شده باشد. به این ترتیب می‌توان گفت در نظر طباطبایی آزادی به‌معنای انقیاد مطلق در برابر قانون برتر است و این قانون همان دین فطرت و آفرینش یعنی دین حداکثری است. در این مورد نیز قرابت زیادی میان دیدگاه‌های او و طالقانی و سید قطب به چشم می‌خورد. چنین تعریفی از آزادی و نسبت آن با دین اگرچه در اندیشۀ طباطبایی مبتنی بر استدلال‌های فلسفی است؛ اما ماهیتاً تعریفی فقیهانه و متشرعانه است و نه تعریفی فیلسوفانه. در واقع او در بحث از آزادی همچون سایر مباحث با اتخاذ رویکردی متکلمانه، فلسفه را در خدمت اثبات و بر مسند نشاندن فقه و شریعت حداکثری گرفته است. با این وجود نمی‌توان نتیجه گرفت که او خواهان سلب آزادی انسان‌هاست. پذیرش داوطلبانۀ یک آئین و اعتقاد به این ‌که راه سعادت منحصر به پذیرش نظریه و روشی خاص برای زندگی است، به معنای نفی آزادی انسان نیست، کما این‌ که پیامبران پذیرش دعوت خویش را موجب سعادت دنیا و آخرت انسان‌ها می‌دانستند؛ ولی خود را موظف به اجبار و اکراه ایشان در پذیرش دعوت خویش نمی‌دیدند. تنها در صورتی می‌توان یک متفکر را مخالف آزادی دانست که معتقد به الزام و همگان به اندیشه‌ای ویژه و شیوه‌ای خاص از زندگی باشد. در نوبت بعد به بررسی این نکته خواهیم پرداخت.
————————
پاورقی:
۱) فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ. لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ. ترجمه: «پس پند ده، که تو پند دهنده‌ای هستی. تو بر آنان فرمانروا نیستی».
۲) مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ وَمَن تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا. ترجمه: «هر که از پیامبر اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است و آنان که سر باز زنند، پس ما تو را به نگهبانی آن ها نفرستاده‌ایم». نساء:80
۳) جریان‌های تفسیری معاصر و مسألۀ آزادی. آرمین، محسن. ص: 263.
۴) قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَىَ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ. ترجمه: «گفت: ای قوم من، چه می‌گویید اگر با من از جانب پروردگارم حجتی باشد و او مرا حقایقی ناب روزی کرده باشد؟ باز باید از تبلیغ دین اش دست بردارم؟ نمی خواهم با ارتکاب آن چه شما را از آن باز می‌دارم، به‌عکس دعوتم عمل کنم. تا آن جا که بتوانم قصدی جز به صلاح آوردن تان ندارم توفیق من تنها با خداست. به او توکل کرده‌ام و به درگاه او روی می‌آورم».
۵) ۳) جریان‌های تفسیری معاصر و مسألۀ آزادی. آرمین، محسن. ص: 266.

نویسنده
سحر شمخانی
مطالب مرتبط
  • نظراتی که حاوی حرف های رکیک و افترا باشد به هیچ عنوان پذیرفته نمیشوند
  • حتما با کیبورد فارسی اقدام به ارسال دیدگاه کنید فینگلیش به هیچ هنوان پذیرفته نمیشوند
  • ادب و احترام را در برخورد با دیگران رعایت فرمایید.
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *