زندگی نامه (سیاسی) محمد عزه دروزه (1887-1984م.) درشهر نابلس در فلسطین به دنیا آمد. به دلیل شرایط نامساعد مالی تحصیلات رسمی را فقط تا دیپلم ادامه داد و تا سال 1918 مشغول کار در ادارات پست شد. سپس خدمت دولتی را ترک گفته به عرصۀ تعلیم و تربیت روی آورد و تا سال 1937 که مبارزات عربی / فلسطینی اوج گرفت، به مدت 8 سال مدیریت مدرسهای در نابلس و سپس اداره کل اوقاف فلسطین را بر عهده گرفت. در این سال او ناگزیر استعفا داد و خود را وقف مبارزه در راه آرمان فلسطین کرد. این سالها که مصادف بود با تلاش انگلیس برای اجرای معاهدۀ “بالفور”، فعالیتهایش را در قالب مبارزات مدنی و ایجاد تشکلهای سیاسی و اعتصابات مردمی با هدف مقابله با طرحهای استعماری / صهیونیستی در فلسطین ادامه داد. این روند تا مرحلۀ مبارزات مسلحانه پیش رفت. نهایتاً در سال 1939 پس از یک دوره طولانی از مبارزات سیاسی برای استقلال فلسطین و وحدت عربی و بر اثر فشار دولت انگلیس بر فرانسویان، دروزه به همراه یارانش که در سوریه به سر میبردند، دستگیر و روانه زندان شدند؛ ولی یک سال بعد در پی شکست فرانسه از آلمان، از زندان آزاد شدند.
مهرنوش جعفری
*زندگی نامه (سیاسی)
محمد عزه دروزه (1887-1984م.) درشهر نابلس در فلسطین به دنیا آمد. به دلیل شرایط نامساعد مالی تحصیلات رسمی را فقط تا دیپلم ادامه داد و تا سال 1918 مشغول کار در ادارات پست شد. سپس خدمت دولتی را ترک گفته به عرصۀ تعلیم و تربیت روی آورد و تا سال 1937 که مبارزات عربی / فلسطینی اوج گرفت، به مدت 8 سال مدیریت مدرسهای در نابلس و سپس اداره کل اوقاف فلسطین را بر عهده گرفت. در این سال او ناگزیر استعفا داد و خود را وقف مبارزه در راه آرمان فلسطین کرد.
این سالها که مصادف بود با تلاش انگلیس برای اجرای معاهدۀ “بالفور”، فعالیتهایش را در قالب مبارزات مدنی و ایجاد تشکلهای سیاسی و اعتصابات مردمی با هدف مقابله با طرحهای استعماری / صهیونیستی در فلسطین ادامه داد. این روند تا مرحلۀ مبارزات مسلحانه پیش رفت. نهایتاً در سال 1939 پس از یک دوره طولانی از مبارزات سیاسی برای استقلال فلسطین و وحدت عربی و بر اثر فشار دولت انگلیس بر فرانسویان، دروزه به همراه یارانش که در سوریه به سر میبردند، دستگیر و روانه زندان شدند؛ ولی یک سال بعد در پی شکست فرانسه از آلمان، از زندان آزاد شدند.
در سال 1942 که سوریه مجدداً به کنترل نیروهای انگلیس و فرانسه درآمد، مبارزان سیاسی عرب تحت تعقیب قرار گرفتند و دروزه ناگزیر به ترکیه گریخت و پس از اتمام جنگ دوم جهانی به سوریه بازگشت؛ اما اجازۀ فعالیت گذشته را نیافت. او در سال 1947با کنارهگیری از جامعۀ عرب، و با شدت گرفتن بیماریاش از ادامۀ فعالیت سیاسی بازماند و از سال 1948 تا پایان عمر به مدت 36 سال، وقت خود را صرف مطالعه و نشر اندیشههای دینی و سیاسیاش کرد.
*فعالیتهای علمی
اگر چه وضع نامساعد مالی مانع ادامۀ تحصیل دروزه شد؛ اما از دوران نوجوانی این نقص را به واسطۀ استعداد خدادادی، روح تشنۀ آگاهی و با تلاش خستگی ناپذیرش در تحقیق و مطالعۀ آثار متفکران قدیم و جدید اعم از مسلمان و غیر مسلمان و فراگیری زبانهای ترکی و فرانسوی جبران کرد. با چنین پشتوانهای توانست نام خود را به مثابۀ عالمی فلسطینی و صاحب نظر در تاریخ عرب و تاریخ اسلام و نیز مفسری صاحب سبک به ثبت برساند.
دوران خدمت در اداره پست فرصتی بود تا از طریق نشریات مختلف با اندیشههای بزرگانی چون محمد عبده، رشید رضا و جرجی زیدان و… آشنا شود. او فعالیت قلمی خود را با نوشتن مقالات سیاسی و اجتماعی در نشریات لبنانی و عثمانی آغاز کرد. در سال 1927 کتاب “رافائل” اثر “لامارتین” را از فرانسه به عربی ترجمه کرد. کتابهای او در زمینۀ تاریخ جهت آموزش در مدارس بارها در اردن و عراق و دمشق و قاهره به چاپ رسید.
دوران زندان در سوریه (1939) فرصتی برای دروزه بود تا در بارۀ قرآن و تاریخ بیندیشد. او ضمن حفظ یک سوم قرآن، کتابهایی در زمینۀ اندیشۀ دینی تألیف کرد. دوران چهار سالۀ تبعید در ترکیه نیز فرصت دیگری بود تا به مطالعه در کتابخانهها بپردازد. مقدمۀ کتاب تفسیر او با نام “التفسیر الحدیث” در این دوره تدوین شد. او در تفسیر خود شیوۀ جدیدی را بنیان گذارد و سورههای قرآن را بر حسب سال نزول تفسیر کرد و با استناد و تأکید بر واقعیات و حوادث عصر نزول در تبیین معنای آیات و کشف حقایق قرآن کوشید. این شیوۀ و آرای تفسیری وی موجب شهرت کتاب التفسیر الحدیث شد.
دروزه از آن دسته از ناسیونالیستهای عربی است که هویت عربی خود را مدیون اسلام میدانند. آثار متعدد او که به 39 کتاب مطبوع در 70 جلد و نیز ۱۰ جلد کتاب چاپ نشده میرسد، در کنار موضوع عرب و فلسطین، به مسائل مختلف اندیشۀ اسلامی اختصاص دارد.
با این آشنایی کوتاه از زیست جهان دروزه، به بیان دیدگاه تفسیری او در بارۀ آزادی میپردازیم.
*آزادی و دعوت انبیاء
دروزه در زمرۀ مفسران اصلاح اندیشۀ دینی و ادامه دهندۀ جریان فکری محمد عبده بوده و همچون او انسان را موجودی مختار، برخوردار از آگاهی و قدرت تشخیص نیک و بد و خلیفۀ خدا در زمین میداند. او از ماجرای گفت و گوی فرشتگان با خداوند در داستان خلافت آدم نتیجه میگیرد که پرسش انسان از امور پنهان و اسرار آفرینش، از جمله از طریق بحث علمی، استدلال عقلی و الهام الهی مورد رضای خداوند است. او میگوید: «انبیاء باید در تعلیم و آگاهی آدمیان همانگونه رفتار کنند که خداوند با ملائکۀ مقرب خویش کرد» (1).
دروزه ایمان مبتنی بر جبر و اکراه را مقبول خدا نمیداند و معتقد است اگر خدا میخواست آدمیان را مفطور به ایمان و هدایت میآفرید اما مشیت او چنان است که انسانها بر اساس عقل و وجدان خود در امر دعوت بیندیشند و با اختیار آن را بپذیرند یا از آن روی بگردانند؛ ولی پذیرای نتایج انتخاب خویش در روز واپسین باشند.
او با استناد به آیاتی همچون [انعام:35] تصریح میکند که انتظار پذیرش دعوت توسط همۀ انسانها ناشی از عدم آگاهی به حکمت آفرینش الهی است. لازمه حکمت و مشیت الهی نیز این است که پیامبران فارغ از هرگونه اجبار و اکراه تنها ملزم به ابلاغ پیام وحی و دعوت و ارشاد و بشارت و انذار مردمان باشند.
دروزه به خلاف بسیاری از مفسران گذشته که آیات ناظر بر انحصار وظیفۀ پیامبران در ابلاغ وحی و عدم اجبار مردمان به پذیرش دعوت را مربوط به دوران مکی و یا منسوخ می دانند، و نیز به خلاف برخی مستشرقان که این آیات را مربوط به دوران ضعف پیامبر در مکه میدانند، معتقد است این آیات نه منسوخاند و نه مختص به قرآن مکی، بلکه بیانگر مبادی و اصول نسخ ناپذیر و استثنا ناپذیریاند که در هر دو بخش مکی و مدنی به تعابیر مختلف و به منظور قوت قلب و اطمینان پیامبر در ایفای مسئولیت خویش تکرار شدهاند. او میگوید: «این آیات حاوی این تأکید اطمینان بخش است که نهایت وظیفۀ پیامبر تذکر و انذار بوده و او مسئول کفر و انکار مردمان یا مکلف به سیطره بر ایشان و اجبار آنان به هدایت و ایمان نیست» (2).
او در تفسیر آیۀ نفی اکراه [بقره:256)]، قول آن دسته از مفسرانی را که این آیه را مخصوص اهل کتاب و یا مشرکان غیر عرب و یا منسوخ به آیات جهاد میدانند، مردود شمرده و تأکید میکند پس از آشکار شدن راه رشد از طغیان و تمایز مسیر هدایت از ضلالت، دیگر ضرورتی برای اجبار و اکراه مردمان به پذیرش حق وجود ندارد.
دروزه اشارات هشدار دهنده در آیات ناظر بر آزادی انسان در برابر دعوت انبیا و تهدید ضمنی علیه منکران را مربوط به عذاب تکوینی یا عذاب اُخروی و نتیجۀ جحود مشرکان در روز واپسین میداند و این که هشدارها هیچ دلالتی بر مسئولیت پیامبران در عقوبت و مجازات منکران ندارند. این آیات تنها مبین این حقیقتاند که مرجع محاسبه بازخواست منکران خداوند بوده و عذاب الهی در انتظارشان است.
*جهاد و دعوت
پرسش از شکل و شیوۀ ایفای دو وظیفۀ اصلی انبیا یعنی ابلاغ وحی و دعوت به پذیرش آن، سؤال دیگری را پیش میکشد؛ میپرسیم آیا پیامبران در انجام مسئولیت خود مجاز به توسل به جهاد به عنوان یکی از راههای دعوت بودهاند؟ بسیاری از مفسران گذشته و برخی از معاصران به این سؤال پاسخ مثبت دادهاند. برخی همچون سید قطب جهاد را نوعی مبارزۀ انقلابی با هدف نابودی نظامهای بشری و استقرار حاکمیت الله بر روی زمین دانسته و به جهاد ابتدایی که میتوان آن را “جهاد دعوت” نامید، معتقدند. یکی از عواملی که دروزه را به چنین نظری متقاعد ساخته، تعارض ظاهری آیات جهاد و روایات مربوطه، با آیات ناظر بر آزادی مردمان در برابر پیام وحی است. این دسته از مفسران برای رفع این تعارض به نفع آیات جهاد، چاره جویی کردهاند؛ قدما عموماً به نسخ کامل آیات ناظر بر آزادی انسانها در برابر دعوت انبیا تمسک جستهاند، و یا مشرکان و اهل کتاب عرب را از شمول این آیات خارج ساخته و آنان را مشمول آیات جهاد دانستهاند. برخی از معاصران نظیر سید قطب با تفکیک میان استراتژی و تاکتیک و مرحلهای دانستن آیات قرآن، در رفع این تعارض کوشیدهاند. از نظر این مفسران آیات ناظر بر صبر در برابر جحد مشرکان و آیاتی که در آن ها به تهدید منکران به عذاب اُخروی اکتفا شده، نوعی تاکتیک مرحلهای مربوط به شرایطی است که معادلۀ قدرت به نفع مشرکان بوده است. در واقع استراتژی وحی از نظر اینان مبارزۀ سازش ناپذیر با شرک و ادیان تحریف شده و تحقق پیروزی دین حق بر سایر ادیان است و طبعاً با تغییر موازنۀ قوا به نفع مسلمانان، آیات جهاد با هدف نابودی شرک و خضوع حقارت بار پیروان ادیان در برابر حاکمیت اسلامی راه گشای تحقق استراتژی وحی خواهد بود.
دروزه با پیروی از مفسران اصلاحگری چون محمد عبده راهی متفاوت از دیگران رفته است. او معتقد است که آیات جهاد را باید در چارچوب مبانی و اصول موجود در قرآن مکی و مدنی فهمید و روایات مربوط به جهاد را نیز با این اصول سنجید. او این اصول را در آیات متعددی بیان کرده است که روش مواجهه مسلمانان در برابر پیروان دیگر ادیان اعم از مشرکان و اهل کتاب را روشن کرده است (3).
دروزه تأکید دارد اگر آیات جهاد ازجمله [بقره190-195] را در پرتو آیات ناظر بر اصول مذکور بررسی کنیم متوجه خواهیم شد جهاد از نظر قرآن بر مبادی خاصی استوار است که جوهرهاش جهاد دفاعی علیه دشمن متجاوز با هدف بازداشتن او از تجاوز به عنوان تنها نوعِ مشروعِ جهاد در اسلام است. به این معنا که: مسلمانان صرفاً ملزماند با کسانی که علیه ایشان مبادرت به جنگ می کنند پیکار کنند و به هیچ وجه نباید آغاز به جنگ کنند و به محض آن که دشمن به تجاوز خود پایان داد، باید دست از جنگ بکشند. او فتنه کفار در دین مسلمانان و آزار ایشان و سلب آزادی دعوت را، علت و توجیه منطقی برای جنگ با آنان میداند.
او سخن برخی از مفسران را که با استناد به روایات واژۀ فتنه را در [بقره:193] شرک معنا میکنند، مردود میشمارد و این برداشت را با روح و مضمون آیه و با ادامۀ آن سازگار نمیداند.
دروزه تأکید میکند که واژۀ فتنه و مشتقات آن به رغم بسامد قابل توجه و معانی مختلفی که در قرآن به کار رفته، هیچ گاه به معنای شرک استعمال نشده است و در آیه مورد بحث[بقره:193] نیز فتنه به معنای تلاش مشرکان در اجبار مسلمانان به بازگشتن از اسلام است. او بر اساس چنین تفسیری از واژۀ فتنه همچون عبده نتیجه میگیرد عبارت «و یکون الدین لله» در آیۀ مذکور به معنای تضمین آزادی دعوت به دین خدا و آزادی بندگان خدا در پذیرش دین حق است. از نظر او تنها با چنین تفسیری از [بقره:190–191] است که میتوان از واژۀ “انتهاء” در آیۀ بعد به قرینۀ «فان الله غفور رحیم» [بقره:192]، معنایی سازگار با آیات قبل به دست داد و آن را دست کشیدن مشرکان از موضع خصومت و سرکشی و خودداری از سلب آزادی دعوت و آزادی مسلمانان در عقاید خود و نه به معنای دست کشیدن مشرکان از شرک و پذیرش اسلام معنا کرد. دروزه در تأیید نظر خود در معنای عبارت “فان انتهوا” که در سورۀ انفال نیز تکرار شده، میافزاید سورههای بقره و انفال به ظن قوی پیش از صلح حدیبیه نازل شدهاند. در نتیجه اگر این عبارت به معنای ادامۀ جنگ با مشرکان تا دست کشیدن ایشان از شرک باشد، لازمۀ چنین نظری آن است که عمل پیامبر را در صلح حدیبیه در سال ششم هجری مغایر با حکم قرآنی مذکور بدانیم (4).
از جمله آیاتی که برخی مفسران در اثبات جهاد با مشرکان با هدف نابودی دین شرک و مخیر کردن ایشان میان دست کشیدن از شرک و یا تن دادن به قتل به آن استناد کردهاند، آیات آغازین سورۀ توبه است. این مفسران با استناد به آیات اول و دوم، معتقد به فسخ معاهدات با مشرکان و جهاد با ایشاناند. همچنین آیه چهار را ناسخ کلیۀ آیاتی میدانند که به صلح و عفو و تسامح و تساهل در قبال مشرکان فرمان میدهد. برخی از این مفسران این آیات را عام و شامل تمامی مشرکان و برخی دیگر مختص مشرکان عرب دانستهاند. دروزه اما آرای این مفسران را مردود دانسته و معتقد است موضوع احکام این آیات صرفاً شامل آن دسته از مشرکانی است که نقض عهد کرده و در شرایطی که پیامبر درگیر جنگ تبوک بود، در صدد توطئه علیه مسلمانان برآمدند. لذا اطلاق و عمومیت دادن این آیات در بارۀ تمامی مشرکان، تحمیل معنایی است که سیاق و فحوای آیات آن را بر نمیتابد. همچنین او وقوع هر گونه نسخی را در این آیات رد میکند و آن را سازگار با مبانی و اصولی میداند که پیشتر آوردیم. دروزه در گامی فراتر معتقد است آیات آغازین سورۀ توبه و آیات دیگر نه تنها تجدید یا تمدید پیمان با مشرکان را منع نکرده، بلکه مسلمانان با آن دسته از مشرکانی نیز که به صلح تن داده و نقض پیمان نکردهاند، مجاز به جنگ نیستند.
با فرض پذیرش استدلالهای دروزه روشن است که آیۀ 5 سورۀ توبه که به ادامۀ جنگ با مشرکانِ ناقضِ پیمان تا اسلامآوردنشان فرمان میدهد، با نظر وی مبنی بر عدم جواز اکراه مشرکان به پذیرش اسلام سازگار نیست. دروزه در این خصوص توضیح میدهد: «این دسته از مشرکان پس از آنکه مجدداً پیمان شکستند و مسلمانان به جنگ با ایشان برخاستند، از حق پیمان مجدد محروم شدند و مسلمانان حق داشتند برای پایان جنگ شرطی را قایل شوند که امنیت و سلامت ایشان را کاملاً تضمین کند و این شرط همانا توبۀ مشرکان از شرک و بت پرستی و ورود ایشان به اسلام و انجام واجبات تعبدی و مالی بود و این شرط به هیچ رو مصداق اکراه در دین نیست» (5).
در نوبت بعد به بیان دیدگاه دروزه در بارۀ حکومت و سیاست در اسلام میپردازیم.
——————————
پاورقی:
۱) جریانهای تفسیری معاصر و مسألۀ آزادی. آرمین، محسن. ص: 388.
۲) همان. ص: 389.
۳) دروزه به مضمون این آیات اشاره میکند: [نمل:91– 92] «بگو جز این نیست که فرمان یافتهام خداوند این شهر را… بپرستم و قرآن را بر شما بخوانم پس هر که راه یابد به سود خویش راه یافته و هر که گمراه شود بگو جز این نیست که من از بیم کنندگانم»؛ [انبیا:108-111] «… پس اگر روی بگردانند بگو: من همۀ شما را یکسان آگاه کردم و هشدار دادم و نمیدانم که آن چه وعده داده میشوید – از عذاب و رستاخیز– نزدیک است یا دور»؛ [بقره:256] «هیچ اکراهی در دین نیست»؛ [آلعمران 64] «پس اگر پشت کنند و برگردند، بگویید گواه باشید که ما مسلمانیم»؛ [آل عمران:20] «و اگر روی بگردانند، بر تو رساندن پیام است و بس»؛ [نساء:90] «پس اگر به شما پیشنهاد صلح دادند دیگر خداوند شما را بر آنان راهی برای پیکار قرار نداده است»؛ [مائده:19] «همانا بیم کنندهای سوی شما آمد و خدا بر هر چیزی تواناست»؛ [توبه:4] «مگر آن کسانی از مشرکان که با آن ها پیمان بستهاید…
پس پیمان آنان را تا سرآمد مدتشان به پایان رسانید»؛ [توبه:7] «مگر آنان که نزدیک نمازگاه شکوهمند با آنان پیمان بستید پس تا هنگامی که شما را بر پیمان استوار ماندند، شما نیز آن ها را بر پیمان استوار و پایدار بمانید… .» و [ممتحنه:8] «خداوند شما را از نیکی کردن و دادگری با کسانی که در دین با شما کارزار نکردند و شما را از خانمانتان بیرون نراندند، بازنمیدارد».
۴) جریانهای تفسیری معاصر و مسألۀ آزادی. آرمین، محسن. ص:
۳۹۴.
۵) جریانهای تفسیری معاصر و مسألۀ آزادی. آرمین، محسن. ص: ۳۹۶.