پیش از پرداختن به آرای مفسران معاصر، مرور اجمالی تفاسیر قدیمی یا “سلف” از این جهت مفید است که معلوم شود آیا ایدۀ دموکراسی و آزادیهای سیاسی اجتماعی در آثار تفسیری قدما موضوعیت داشته است یا خیر.
مهرنوش جعفری
پیش از پرداختن به آرای مفسران معاصر، مرور اجمالی تفاسیر قدیمی یا “سلف” از این جهت مفید است که معلوم شود آیا ایدۀ دموکراسی و آزادیهای سیاسی اجتماعی در آثار تفسیری قدما موضوعیت داشته است یا خیر.
مؤلف کتاب تحقیقی “جریانهای تفسیری و مسأله آزادی”، از میان تفاسیر گوناگون قدیمی دو تفسیر “مجمع البیان” اثر “شیخ الاسلام طبرسیِ شیعی” [۵۴۸ – ۴۶۸ ه.ق.] و تفسیر “کشاف” اثر “جارالله زَمَخشَریِ معتزلی” [۵۳۸ – ۴۶۷ ه. ق.] را انتخاب کرده است.
این دو نمونه تفسیری را با هم مرور کنیم.
اول) تفسیر مجمع البیان:
لازم است بدانیم که گسترۀ مفهومی واژههای حُر و عبد در قرآن به تنهایی گویای دیدگاه قرآن دربارۀ مفهوم جدید آزادی، یعنی آزادی “سیاسی –
اجتماعی” نیست؛ لذا مؤلف سراغ مفاهیم دیگری نیز رفته و آیاتی را مد نظر قرار داده که ناظر بر مضامین مرتبط با مفهوم آزادی باشد. همچون آیات مربوط به: «کرامت ذاتی انسان و حق حیات آدمی، اراده تکوینی خداوند مبنی بر آزاد بودن انسان و مشخصاً آزادی فکر و عقیده و مسأله ارتداد، هدف از بعثت پیامبران و خلقت انسان، جواز یا عدم جواز اجبار مردم به پذیرش دعوت پیامبران، آزادیهای اجتماعی و نسبت آن با مسأله امر به معروف و نهی از منکر، نحوۀ تعامل با اهل کتاب و مشرکان، و همچنین دو مضمون دیگرِ مرتبط با مقولۀ دموکراسی یعنی مسأله شوری و اولیالامر».
۱) کرامت انسان:
کرامت انسان در اندیشۀ مدرن امری ذاتی است، به طوری که ارزش و کرامت و حریم مستقل انسان، مبنای برخورداری او از حقوق و آزادیهای ثابت، برابر و غیر قابل سلب است. میپرسیم آیا مفسران قدیم هم همانند مفسران معاصر در تفسیر آیات مربوط به خلقت انسان و ویژگیهای نوع انسان به این موضوع پرداختهاند و آیا معتقد بودند که انسان صاحب چنین حقوقی است؟
در جهان شناسی صاحب تفسیر مجمع البیان، انسان موجودی مختار؛ اما مکلّف است. به عنوان نمونه از سخن مرحوم طبرسی در تفسیر [اسراء:۷۰] (۱) چنین بر میآید که ذاتی بودن یا عرضی بودن ارزش و کرامت انسان که با بحث حقوق و آزادی انسان مرتبط است، از اساس مطرح نبوده و نگاه تکلیفگرا به انسان به او امکان چنین دقت اندیشیهایی را نمیداده است. طبرسی همچنین در تفسیر [مائده:۳۲] (۲) در پاسخ این سؤال که چرا کشتن یک انسان مانند کشتن تمامی مردمان است، آرایی از گذشتگان را بدون هر گونه داوری نقل میکند که در هیچ یک نشانی از ارزش ذاتی نفس انسانی و محترم بودن حق حیات برای انسان نیست. البته ایشان نهایتاً میگوید: «در حقیقت حیات دهنده، خداوند متعال است». این عبارت نشان میدهد وی به معنایی فراتر از آرای گذشتگان دست یافته و این گونه فهمیده است که جان انسان از آن جهت که موهبت الهی است، محترم است. اما وقتی در ادامه میگوید: «نسبت احیا به دیگری دادن، مجاز است. چنانکه نمرود گفت من زنده میکنم و میمیرانم» [بقره:۲۵۸]، معلوم میشود که وی در صدد تذکر نکتهای کلامی در بارۀ قدرت خدا و توحید افعالی باری تعالی است و نه اثبات ارزش و کرامت ذاتی نفس انسانی.
۲) آزادی انسان و دعوت انبیاء: طبرسی در تفسیر آیات ناظر بر مشیت خداوند مبنی بر اختیار و آزادی انسان در پذیرش یا انکار انبیاء ازجمله [یونس:۹۹] (۳) و [انسان:۳] (۴) مخالفتی با مفسران معاصر ندارد و به تعبیر امروزی به آزادی انسان در انتخاب دین و مذهب به طور کلی صحه میگذارد. او همچنین در تفسیر آیات مربوط به ارتداد، هیچ اشارهای به مجازات دنیوی مرتد ندارد. از نظر او تمامی آیاتی که انسانها را در پذیرش دعوت انبیا مختار و آزاد اعلام میکند، متضمن نوعی تهدید و هشدار به آنان نسبت به نتایج انتخاب سوء ایشان و در نتیجه گرفتار آمدن به عذاب اُخروی – و نه دنیایی – است. با این وجود به تعبیر مؤلف کتاب، آراء طبرسی در این زمینه به سامان و همآهنگ نیست (۵). طبرسی که در تفسیر آیه اخیر [انسان:۳] نتیجه میگیرد که انسان پس از روشن بودن دلایل حق، آزاد است که ایمان بیاورد یا کفر ورزد. در آیه دیگر [زمر:۱۸] (۶) واژه “القول” را به رغم اطلاق آن، یعنی “هر سخن”؛ شنیدن سخنهای درست (قول حُسن) تفسیر میکند.
در نمونه دیگر در تفسیر آیه نفی اکراه [بقره:۲۵۶] ابهام و عدم انسجام نظر مرحوم طبرسی آشکارتر شده و صراحت او مبنی بر آزادی بندگان در پذیرش دعوت انبیاء، به ابهام میگراید. او اقوالی را بیان میکند که یکی از آن ها احتمالاً قول خودش بوده و با مبنای ایشان در بارۀ آزادی در پذیرش دعوت انبیا کاملاً سازگار است. اما طبرسی این قول را بر هیچ یک از اقوال دیگر ترجیح نمیدهد و به این ترتیب، ابهامی را که مؤلف پیش از این متذکر شد، برای مخاطب باقی میگذارد.
در نمونههای دیگر [غاشیه:۲۲–۲۱] (۷) صاحب مجمع البیان به آزادی عقیده و مذهب به مفهوم جدید نزدیک شده و تصریح میکند که پیامبر سلطهای بر انسانها ندارد تا بتواند ایمان را در دلهای آن ها بنشاند. فراتر از این، طبرسی نظر برخی مفسران مبنی بر نسخ این قبیل آیات توسط آیات جهاد را نمیپذیرد و در تفسیر آیات [ق:۴۵] (۸) و [تغابن:۱۲] (۹) بر این نظر خود پای میفشارد.
در کل طبرسی از یک سو بر آزادی انسان در مواجهه با دعوت انبیا و به تعبیر امروز به آزادی انسان در انتخاب دین و مذهب صحه میگذارد که شایان توجه است. از سوی دیگر اما در مواردی همچون [بقره:۲۵۸ و ۲۵۶] و [زمر:۱۸]، این صراحت او به ابهام میگراید (۱۰).
۳) تعامل با اهل کتاب:
طبرسی در تعامل با اهل کتاب در تفسیر [عنکبوت:۴۶] (۱۱) با آن که ملتزم به منطق اختیار انسان در انتخاب عقیده و مذهب است، در بارۀ آن دسته از اهل کتاب که در گفت و گو با پیامبر مرتکب امری شوند که مقتضی اعمال خشونت است، توسل به خشونت را روا میداند. مؤلف توضیح میدهد که این ابهام دلیلی جز این ندارد که مفسر اساساً در تفسیر این قبیل آیات عنایتی به مسأله آزادی عقیده و مذهب نداشته و این مقوله ذهن او را به خود مشغول نداشته است (۱۲).
۴) جهاد و دعوت انبیاء:
تفسیر طبرسی از آیات قتال تصور روشنتری در این زمینه به دست میدهد، آن جا که در تفسیر [بقره:۱۹۳] (۱۳) “فتنه” را “شرک” معنی میکند. در نتیجه هدف از جهاد طبق برداشت ایشان از میان رفتن شرک است و این که جنگ باید تا دست کشیدن آنان از کفر و اذعان به اسلام ادامه یابد.
روشن است که این سخن به معنای مشروعیت اعمال زور و اکراه دیگران بر پذیرش اسلام است و این خود با تأکیدهای صاحب مجمع البیان مبنی بر عدم مأموریت انبیا در اجبار مشرکان به پذیرش وحی تعارض دارد.
البته طبرسی ضمن تفسیر آیات [توبه:۴–۳]، به خلاف توضیحات ایشان در تفسیر [انفال:۳۹] که از نظر لفظ و مفهوم مشابه [بقره:۱۹۳] است، دست کم برای مشرکانی که به پیمان خود با مسلمانان پایبند هستند، حق حیات قایل است و مسلمانان را ملزم به جنگ با ایشان تا دست کشیدن از شرک و پذیرش اسلام نمیداند. برای توجیه این تعارض میتوان چنین تصور کرد که از نظر طبرسی [بقره:۱۹۳] و [انفال:۳۹]، در بارۀ آن دسته از مشرکانی است که با نقض پیمان به مسلمانان خیانت کرده و تهدید محسوب میشدند.
به هر حال اگر سخنان طبرسی دربارۀ مشرکان متعارض و نیازمند توضیح است، نظر او در بارۀ اهل کتاب روشن و بی ابهام است. او [انفال:۶۱] را در باره اهل کتاب دانسته و تصریح میکند در صورت تمایل اهل کتاب به صلح، مسمانان ملزم به پذیرش آن هستند (۱۴).
جمعبندی:
از دیدگاه صاحب مجمع البیان، موضوع اختیار و آزادی انسان در پذیرش دعوت انبیا و نحوۀ تعامل با پیروان ادیان دیگر تنها مباحث مرتبط با آزادی هستند که در این تفسیر و به مناسبت برخی آیات میتوان از آن ها نشانی یافت. در مقابل آیات مربوط به شوری و اولیالامر – که مفسران معاصر دستمایه بحث از آزادی قرار دادهاند – یا به اجمال رها شده، یا موضوع استنباطهای دیگری در حوزههای کلامی و فقهی قرار گرفتهاند. واژههای حُر و حُریت نیز عموماً در معنای فقهی و حقوقی شایع و کلاسیک آن، یعنی ضد برده و بردهداری به کار رفتهاند. این نکته و هم چنین ابهام و عدم سازگاری پیش گفته در باره برخورد با شرک و معادل دانستن فتنه با شرک [بقره:۱۹۳] به این علت است که مفسر اساساً به مسأله آزادی عقیده و مذهب عنایتی نداشته و این مسأله ذهن او را به خود مشغول نمیداشته است و آزادی سیاسی و مدنی که موضوعی جدید و مربوط به دورۀ مدرن است، در دوران صاحب مجمع البیان مطرح نبوده است تا نفیاً یا اثباتاً به مناسبت آیات مربوطه در بارۀ آن به بحث و نظر بپردازد (۱۵).
————————
پاورقی:
۱) وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً. / و هرآینه فرزندان آدم را گرامی داشتیم و در خشکی و دریا (بر مرکب ها و کشتی) بر نشاندیم و از چیزهای پاکیزه روزیشان دادیم و آنان را بر بسیاری از آفریدگان خویش برتری کامل بخشیدیم [اسراء:۷۰] .
۲) مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاء تْهُمْ رُسُلُنَا بِالبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِكَ فِي الأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ. / هر که کسی را بکشد بی آن که کسی را کشته یا تباهی در زمین کرده باشد، چنان است که همۀ مردم را کشته باشد. و هر که کسی را زنده کند – از مرگ برهاند یا به حق راه نماید – چنان است که همۀ مردم را زنده کرده است.
و هرآینه فرستادگان ما با نشانههای روشن سوی آنان آمدند، سپس بسیاری از آنان پس از آن در زمین گزاف کار و زیاده رو شدند [مائده:۳۲].
۳) وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لآمَنَ مَن فِي الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ. / و اگر پروردگار تو میخواست هر آینه هر که در زمین است همگیشان یک سره ایمان میآوردند، پس تو مردم را به ناخواه وا میداری تا مؤمن شوند؟ [یونس:۹۹].
۴) إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا. / ما راه را به او بنمودیم، یا سپاسگزار باشد و یا ناسپاس [انسان:۳].
۵) آرمین، جریانهای تفسیری و مسأله آزادی. ص: ۱۰۹.
۶) الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ. / آنان که سخن را میشنوند و بهترین آن را پیروی میکنند، ایناناند کسانی که خداوند راهشان نموده و ایشاناند خردمندان [زمر:۱۸].
۷) فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ. لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ. / پس یادآوری کن و پند ده که تو یادآور و پند دهندهای و بس. بر آنان گماشته و چیره نیستی. [غاشیه:۲۲–۲۱].
۸) نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَن يَخَافُ وَعِيدِ. /و تو بر آنها (گماشتهای) چیره نیستی، پس آن را که از وعدۀ عذاب من میترسد به دین قرآن پند ده [ق:۴۵].
۹) وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ. / و خدای را فرمان برید و پیامبر را فرمان برید پس اگر روی بگردانید (بدانید که) بر پیامبر ما رساندن آشکار پیام است و بس [تغابن:۱۲].
۱۰) همان. ص:۱۱۱.
۱۱) وَ لَا تجَدِلُواْ أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتىِ هِىَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنْهُمْ. / و با اهل کتاب جز به شیوهای که نیکوتر است مجادله مکنید مگر با کسانی از آنان که ستم کردند [عنکبوت:۴۶].
۱۲) همان:۱۱۳.
۱۳) وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَتَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِينَ. / با آنان کارزار کنید تا آشوبی نماند و دین از آنِ خدای باشد، پس اگر باز ایستادند تجاوز روا نیست مگر بر ستمکاران [بقره:۱۹۳].
۱۴) همان. ص: ۱۱۴.
۱۵) همان: ص: ۱۱۵.