یک ماه پس از ضربه ”۲۳ خرداد”، و آغاز جنگ تحمیلی ۱۲ روزه اسرائیل و آمریکا و همه هم پیمانان شان علیه جمهوری اسلامی ایران، به نظر میرسد غبارها اندکی فرو نشسته و همانند اظهارات اخیر آقای قالیباف رئیس مجلس شورای اسلامی، میتوان اندکی عاقلانهتر، غیر احساسی تر و – با رعایت همه ملاحظات – انتقادیتر، در باره ریشهها، عوامل، آثار و پیامدهای این ضربه بزرگ به ویژه از نظر انسانی، سخن گفت. یادآوری این زیانها هم معادل نادیده انگاشتن همه قهرمانیها و جان فشانیهای جانانه نیروهای مسلح، سازمان های غیر نظامی و از همه درخشانتر، همه ملت ایران در برخورد با این واقعه بزرگ نیست و همه آن بزرگیها در جای خود محفوظ است.
یک ماه پس از ضربه ”۲۳ خرداد”، و آغاز جنگ تحمیلی ۱۲ روزه اسرائیل و آمریکا و همه هم پیمانان شان علیه جمهوری اسلامی ایران، به نظر میرسد غبارها اندکی فرو نشسته و همانند اظهارات اخیر آقای قالیباف رئیس مجلس شورای اسلامی، میتوان اندکی عاقلانهتر، غیر احساسی تر و – با رعایت همه ملاحظات – انتقادیتر، در باره ریشهها، عوامل، آثار و پیامدهای این ضربه بزرگ به ویژه از نظر انسانی، سخن گفت. یادآوری این زیانها هم معادل نادیده انگاشتن همه قهرمانیها و جان فشانیهای جانانه نیروهای مسلح، سازمان های غیر نظامی و از همه درخشانتر، همه ملت ایران در برخورد با این واقعه بزرگ نیست و همه آن بزرگیها در جای خود محفوظ است.
ما، در اینجا به عنوان دلسوزانی که از بسیار پیش تر اغلب این بحرانها را همراه با پیامدهایش دائماً یادآوری و گوشزد میکردیم، صرفاً به کاستیها و کژیهایی میپردازیم که همین امروز و هنگام خواندن این سطور توسط خواننده فرهیخته، امکان اصلاح و بازگشت دارد و آب رفته را به جوی باز میگرداند و قوت و قوام نیروهای رزمنده در برابر دشمن خبیث را ده چندان میکند.
اصلاح رابطه بین دولت و حکومت از یک سو و مردم از سوی دیگر، یکی از این کاستی هایی است که فوریت آن از نان شب بیش تر است و درمان اغلب دردهای ظاهراً بی درمان جامعه امروز ماست. به آن چه در گذشته رخ داده، نمیپردازیم و گورگشایی نمیکنیم. همچنین، عبارت “مردم” را هم به عنوان تودههای انسانی در هم و برهم با علایق، خاستگاهها و پایگاههای طبقاتی یکسان قبول نداریم؛ اما بعضاً اکنون و در گذشته با اغلب این طبقات اجتماعی در ایران چنان رفتار شده که گویی میلیونها انسان شریف و زحمتکش، به ویژه در طبقه متوسط شهرنشین در این کشور وجود نداشتهاند. از نظر اقتصادی، دست کم و مطابق آمارهای رسمی جهانی، حدود ۲۰ میلیون نفر از آنان را با اِعمال سیاستهای اقتصادی نابود کننده رشد و بهرهوری، به زیر خط فقر رسمی راندهایم.
از نظر اجتماعی و فرهنگی نیز هیچ یک از علایق آن ها را ندیدیم و نشنیدیم و به حساب نگرفتیم. نتیجه آن، مثلاً همین صدا و سیمایی است که شمار و نسبت بینندگان و از آن بدتر باور مندان آن به کم ترین شماره ممکن رسیده است. این رابطه و کاستیهایی برخاسته از آن، همین حالا اصلاح شدنی است و فوراً هم باید در اولویت اقدام قرار گیرد. ارائه خبرها با واقع نمایی بیش تر و اغراق و یک سو نگری کم تر، دعوت از چهرههای مردمی رانده شده در سالهای اخیر که در جنگ ۱۲ روزه شرافت و میهن دوستی خود را به چشم جهانیان نشاندند، پرهیز از چزاندن و متلک پرانی به اقشار مختلف مردم و مراجع اجتماعی، آن هم بدون حق پاسخگویی به آنان، ارائه برنامههای جذاب و مردم پسند و… بخشی از وظایف بر حقی است که همین امروز میتوان اجرای شان را در پیش گرفت و از همان ساعت آغازین، آثار اجتماعی مثبت آن را به نظاره نشست. در یک کلام، نظام جمهوری اسلامی باید رسانه ملی را از انحصار یک اقلیت حداکثر ۱۰ درصدی فرقه گرا وحدت کُش بیرون بیاورد و به آغوش ملت بازگرداند.
به اندازه و فوریت همان مورد صدا و سیما، و از عوامل اصلی نارضایتی عمومی در چند دهه اخیر – که بهبودهای نسبی سالهای اخیر در آن ناکافی مینماید – رویدادهای قضایی جاری است. به وضوح میدانیم که همه تصمیمات قضایی الزاماً در مرجع قضایی ممکن است گرفته نشوند. مثلاً در جریان بمباران وحشیانه و رذیلانه زندان اوین با دهها شهید و چند صد زخمی، آیا واقعاً به لحاظ امنیتی و ایمنی لازم بود که در میان آن همه خون و جسد و دود و آتش و ویرانی زندان اوین، زنان بند سیاسی با هماهنگی کامل و اعمال شدیدترین مقررات و تدابیر امنیتی به زندان دیگر در چند ده کیلومتر آن طرفتر منتقل شوند؟ مثلاً آیا ممکن نبود به این چند بانو – و تازه نه آقا– یک هفته مرخصی اضطراری اعطا شود و ولو موقتاً به آغوش خانوادههای شان بازگردند و اتفاقاً مسئولیت تأمین امنیت شان هم بر عهده خود و خانوادههای شان بیفتد و چهرهای آشتی طلبانهتر از نظام به داخل و خارج ارسال شود؟ این چند بانوی زندانی سیاسی، چه قدر خطرناک و زیان آفرین هستند که همه زندانیان جرایم دیگر را می توان کاملاً بخشید و آزاد کرد، اما این موجودات خطرناک را حتی پس از بمباران و ویرانی زندان هم نمیتوان و نباید به مرخصی – آزادی کامل پیش کش – فرستاد؟ این پرسش آمیخته با گلهمندی عمیق از وقت نشناسی و خشک اندیشی، درمورد زندانیان دیگر نیز اکنون مطرح است که با توجه به مواضع وطن پرستانه اغلب آنان در آزمون بزرگ جنگ ۱۲ روزه، کدام مصلحت اندیشی یا کینه توزی چه کسانی مانع آزادی آنان برای نمایش اراده حکومت به آشتی ملی شده است و میشود؟
شاید بزرگترین و خطرناکترین زیان جنگ تحمیلی ۱۲ روزه که چارهاندیشی نکردن برای آن به تداوم حمله نظامی دشمن به شکلی دیگر میانجامد، آن است که در اثر این جنگ و پیامدهای برخاسته از آن، اصلاحات ژرف اقتصادی پیش روی دولت و نظام اجرا نشده از دستور اقدام خارج شود و به آینده ای نامعلوم موکول گردد. این جنگ، ناترازیهای بزرگ اقتصاد ایران را تشدید کرد و بیش از پیش ضرورت حل و فصل آن ها را نمایان کرده است؛ اما شواهد نشان میدهند که نه تنها اصلاحات بنیادین، بلکه حتی اصلاحات جزئی و دم دستی نیز در دولت از دستور کار کنار گذاشته شده است. جنگ ۱۲ روزه نشان داد که کشور باید مصرف روزانه بنزین و گازوئیل خود را از رقم ۲۵۰ میلیون لیتر به ۱۵۰ میلیون لیتر کاهش دهد، سرمایه گذاری در صنعت برق و حدالامکان با اولویت برق خورشیدی چند برابر شود، نظام در آستانه فروپاشی حمل و نقل عمومی شهری و بین شهری به فوریت سامان بیابد، تولید صنعتی و کشاورزی در اولویت قرار بگیرد، بروکراسی خفه کننده اداری تسهیل شود، با فساد اداری نابود کننده کشور و نظام برخورد شود و… .
برادران مسئول! فردای پس از جنگ ۱۲ روزه، اگر با روز قبل از آن کاملاً یکسان آغاز شود، نشانه آن است که دشمن به اصلیترین هدف خود یعنی فروپاشی کشور و نظام از درون، کاملاً دست یافته است. مسئولان محترم دولتی و کشوری، البته با نیت خیر دائما میکوشند به مردم نشان دهند که در روال های جاری اداری و اقتصادی دولت هیچ تغییری صورت نگرفته و همه چیز کما فی السابق در جریان اجراست. اصلیترین خطر برای کشور، پس از جنگ، همین است!