امروزه بسیاری از دانش آموزان مدارس عادی در مقطع یازدهم و دوازدهم، نه خواندن درست بلدند و نه توانایی نوشتن بدون غلط های املایی دارند. در نظام آموزشی کشور ما هیچ نهاد نظارتی در حیطه کاری معلمان وجود ندارد و در عمل هیچ تفاوتی میان معلم با سواد و کار بلدی که تمام توان و انرژی خود را صرف دانش آموزان می کند، با معلمی که کلاس درس را به حال خود رها کرده و اوقات کلاس را به بازی با گوشی موبایل و کار و معامله سپری می کند، وجود ندارد.
این میزان بی توجهی به مقوله آموزش و پرورش در کشور، نهایت دودش به چشم همه جامعه خواهد رفت. امروزه از والدین تا معلم و دانش آموز، هیچ کس از کیفیت و سطح آموزش کشور راضی نیست و هر کس انگشت اتهام را به سوی دیگری دراز کرده است.
امروزه به خاطر تورم شدید و فشار کمرشکن اقتصادی، بخشی از معلمان دو شغله و چند شغله هستند و عملاً مسأله آموزش را به حال خود رها کرده اند. امروزه بسیاری از دانش آموزان مدارس عادی در مقطع یازدهم و دوازدهم، نه خواندن درست بلدند و نه توانایی نوشتن بدون غلط های املایی دارند.
در نظام آموزشی کشور ما هیچ نهاد نظارتی در حیطه کاری معلمان وجود ندارد و در عمل هیچ تفاوتی میان معلم با سواد و کار بلدی که تمام توان و انرژی خود را صرف دانش آموزان می کند، با معلمی که کلاس درس را به حال خود رها کرده و اوقات کلاس را به بازی با گوشی موبایل و کار و معامله سپری می کند، وجود ندارد.
نظام “آموزش و پرورش” در بسیاری از دبیرستان های دولتی کشور (به ویژه هنرستان های کار و دانش) شبیه باشگاه مشت زنی است. نظامی که در آن نه آموزشی صورت می گیرد و نه پرورشی به چشم می خورد. در این سیستم معلم و دانش آموز نه به عنوان دوست و همراه، بلکه به عنوان دشمن مقابل هم تعریف میشوند. دانش آموز همیشه معلم را نماد زورگویی می داند که می خواهد عقدههایش را سر او خالی کند و معلم هم دانش آموز را موجود بی تربیت و رام نشده ای که باید تأدیب شود.
در حالی که تعداد معلمین کشور نسبت به دانش آموزان یک به پانزده است، در اغلب مدارس کشور به علت کمبود معلم، کلاس های ۴۰ تا ۵۰ نفره تشکیل می شود.
در حالی که کشور تورم بیش از ۴۰ درصدی را در سال های اخیر تجربه می کند، نهایت افزایش حقوق معلمان طی سال های گذشته ۲۰ درصد بوده است. کافی ست به افزایش اجاره بهای مسکن طی سال های اخیر نگاهی داشته باشیم تا سقوط آزاد و خالی شدن سفره معلمان را بهتر درک نماییم. معلمی که از قیمت کرایه تاکسی که با آن به مدرسه می آید تا نان خالی سفره و اجاره بهاء خانه اش در سه سال گذشته بیش از ۶ برابر شده است، در همین مدت چیزی حدود ۲ یا نهایت 2.5 برابر افزایش حقوق داشته است.
سیستم استخدام معلم در ایران از منطق غیر اخلاقی “شرایط اضطراری” بهره می برد. مسئولان دولتی به خوبی واقفند به علت بحران شدید بیکاری در کشور، عده ای با هر شرایطی حاضر به پذیرش شغل معلمی خواهند شد و به این دلیل تا می توانند مزایا و حقوق معلمی را در سطوح پایین قرار می دهند.
پایین بودن حقوق دریافتی معلمان باعث حذف نهاد نظارتی مربوطه شده و دیگر کسی انتظار چندانی از معلم و بازدهی کار او ندارد. نتیجه چنین نگاهی، طبقاتی شدن آموزش و پرورش است. طبقاتی شدن آموزش در کشور باعث شده است اکثر خانواده های طبقه متوسط به بالای شهری، فرزندان خود را به مدارس غیر انتفاعی بفرستند و در مدارس دولتی نیز دانش آموزان گزینش شده در تیزهوشان و نمونه و شاهد ثبت نام شوند و باقی دانش آموزان به مدارس عادی سرازیر شوند. مدارسی با دانش آموزان ضعیف از لحاظ هوشی و درسی و بیزار از درس و مدرسه که هم باعث از بین رفتن اندک انگیزه های معلمان می شوند و هم معلمی را در حد مبصری یا ایفای نقش پلیس عبوس مدرسه و کلاس تقلیل می دهد.
متون درسی ناکارآمد و حوصله بر که هم باعث خستگی و عصبانیت دانش آموزان می شود و هم معلمان را کلافه کرده و آزار میدهد، خود حدیثی آن چنان آشکار و بدیهی ست که نیاز به توضیح و تفسیر ندارد.
در حالی که تعداد کارمندان دولتی ایران چندین برابر نُرم جهانی است، تعداد معلمان در ایران از نرم های جهانی – به ویژه کشورهای توسعه یافته – بسیار کم تر است. در ایران این معلمان هستند که عموماً با متوسط مدرک تحصیلی بالاتر باید به حال سایر کارمندان دولتی و غیر دولتی غبطه بخورند. در برخی از ارگان ها و وزارتخانه ها فقط کارانه دریافتی کارمندان از حقوق ماهیانه بسیاری از معلمان بیش تر است.
بسیاری از مدارس کشور دچار فرسودگی بوده و از امکانات اولیه مانند وسایل سرمایشی و گرمایشی و بهداشتی و حتی ایمنی لازم برخوردار نیستند.