فرهنگی 16 اسفند 1403 - 1 هفته پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0
نقدی بر «احتمالاً یک رخداد»، زندگی‌نامه ژاک دریدا نوشته پیتر سالمون

من مرگ خود را در نوشتن زندگی می‌کنم

نوشتن زندگی نامه، تجربة طنز آمیز امری ناممکن است. زیرا اگر کسی در حالِ زندگی، زندگی نامة خود را بنویسد، با این پرسش روبروست که چگونه می‌توان زندگیِ خود را نوشت در حالی که زندگی‌اش هنوز به پایان نرسیده؟ و اگر پس از مرگِ او، زندگی‌نامه‌اش نوشته شود با این ایراد مواجه است که چگونه می¬توان زندگی نامة کسی را نوشت در حالی که دیگر هیچ دسترسی به او وجود ندارد؟

نوشتن زندگی نامه

حسین رسول‌زاده (منتقد ادبی)

نوشتن زندگی نامه، تجربة طنز آمیز امری ناممکن است. زیرا اگر کسی در حالِ زندگی، زندگی نامة خود را بنویسد، با این پرسش روبروست که چگونه می‌توان زندگیِ خود را نوشت در حالی که زندگی‌اش هنوز به پایان نرسیده؟ و اگر پس از مرگِ او، زندگی‌نامه‌اش نوشته شود با این ایراد مواجه است که چگونه می¬توان زندگی نامة کسی را نوشت در حالی که دیگر هیچ دسترسی به او وجود ندارد؟
خود ژاک دریدا هیچگاه به نوشتن زندگی خود، تن در نداد. زیرا اساساً چنین کاری را ناممکن می‌دانست. چگونه می‌توان بر «ویرانی حافظه» چیره شد و همه چیز را به یاد آورد حال آن که آنچه به یاد آورده می‌شود، صرفاً آن چیزی‌ست که در یاد مانده است؟ هیچ کس از «ویرانی حافظه» در امان نیست. از آنچه بر ما گذشته، ویرانه‌ای باقی می‌ماند که نمی‌تواند به یاد بیاورد.
می‌توان بر این «ناممکنی» افزود که چگونه می‌توان زندگی‌نامه‌ای نوشت در حالی که تنها می‌توان از دریچة اکنون به آن نگریست؟ از جایی که در آن ایستاده‌ایم؛ از تنها زاویة نگاهی که برایمان باقی مانده است؟ ژان ژاک روسو می‌تواند در حالی که هنوز هشت سال از زندگی‌اش باقی مانده، زندگی‌اش را همچون اعترافاتی تمام شده بنویسد و ادعا کند این تمام زندگیِ اوست اما چنین خطایی از ژاک دریدا او را در آنچه که او پیش‌تر در هم شکسته بود غرق می‌ساخت: متافیزیک حضور.
نمی‌توان در حالِ زندگی، زندگیِ خود را نوشت زیرا این «حضور» قادر نیست تمام آنچه را که «غایب» است، پدیدار سازد و با این حال چگونه می‌توان زندگیِ فرد را پس از مرگِ او تصور کرد؟ این پرسشی‌ست که نویسنده کتابِ «احتمالاً یک رخداد» خود را با آن درگیر ساخته و بنابراین از همان ابتدا زندگیِ ژاک دریدا را به «اندیشه‌های» او پیوند زده و کتاب را از جایی در آغاز اندیشه‌های کنش‌وار او آغاز کرده است:
«در 21 اکتبر 1966، یک مدرس فلسفه اهل فرانسه با سی‌وشش سال سن که معروفیت چندانی نداشت در باب ساختارگرایی در دانشگاه جان هاپکینز بالتیمور، پشت تریبون رفت تا مقاله‌ای با عنوان «ساختار، نشانه و بازی در گفتمان علوم انسانی» را ارائه کند … دریدا آخرین سخن‌رانِ آخرین روز بود.»
پیش از او بزرگانی مثل رولان بارت، ژان هیپولیت، گادامر، نورتراپ فرای، تزوتان تودوروف، ژان لکان و مانند آنها سخنرانی کرده بودند.
دریدا در آن «آخرین روز» کم‌تر از نیم ساعت سخن گفت، اما وقتی سخنانش پایان گرفت پروژة ساختارگرایی به طور کلی قطعیت- بلکه حیاتِ- خود را از دست داد. رخدادی روی داده بود: تولد ساخت گشایی.»
پیتر سالمون نیک دانسته است زندگی دریدا اندیشه‌ها و آوردهای اوست. بنابراین از همان ابتدا میثاقی می‌بندد :
«هر زندگی نامه‌ای که از دریدا نوشته شود باید به عنوان تعهدی قراردادگون به اندیشه او، اخطارهایش را پررنگ کند.»
سالمون در سراسر کتابش به این میثاق، متعهد و پایبند باقی می‌ماند و بنابراین زندگی‌نامه دریدا را چنان پیش می‌برد که خواننده، گاهی گمان می‌کند با کتابی در «تفسیر» اندیشه‌های دریدا روبروست تا دفتری از زندگیِ شخصیِ او. پس بیابید توافق کنیم که ژاک دریدا- به مثابه ژاک دریدا- در آن آخرین روز سیمینار ساختارگرایی متولد شد : در 21 اکتبر 1966.
خوش بختانه مقالة «ساخت، نشانه و بازی در گفتمان علوم انسانی» در کتاب «نوشتار و تفاوت» توسط عبدالکریم رشیدیان ترجمه و از سوی انتشارات «نی» منتشر شده است.
با همین مقاله بود که دریدا در آن آخرین روز، پایان ساختارگرایی را اعلام کرد :
«شاید چیزی در تاریخ مفهوم ساخت، اتفاق افتاده که می‌توان آن را یک «رویداد» نامید …»
اما این «رویداد»- که دریدا آن را داخل گیومه قرار می‌دهد- چیست؟
-یک «گسست»
چنان که پیتر سالمون توضیح می‌دهد، حوزه فکری ساختارگرایی از اندیشه‌های فردینان دو سوسور و کلود لوی استروس آغاز شد.
سوسور در زبان شناسی عمومی و استروس در مردم شناسی. نظرات سوسور و استروس تأثیر مستقیمی بر مطالعات ادبی گذارده و اندیشه‌های ادبی را به سمت «ساختارگرایی» پیش برد.
تصور می‌شد به اسلوبی همه شمول از اندیشه رسیده شده و در همین اوج‌گاه بود که دریدا به «واسازی» ساختار و ساخت‌گرایی پرداخت و وجود «مرکز» در «ساختیتِ» ساخت را برملا کرد :
«نقش این مرکز نه تنها جهت‌بخشی، تعادل‌بخشی و سازمان‌دهیِ ساخت بوده- در واقع نمی‌توان ساختی سازمان‌نیافته را تصور کرد – بلکه به ویژه این بوده است که اصل سازماندهیِ ساخت، چیزی را که می‌توانیم بازیِ ساخت بنامیم محدود کند …
مرکز به مثابه مرکز، نقطه‌ای‌ست که در آن جایگزینی محتواها، عناصر و فقره‌ها دیگر ممکن نیست.»
مفهوم ساختار همواره بر متافیزیک «مرکزیت» بنا شده است. مرکزیتی چنان همواره و حتمی و بدیهی که در تفکر ساختارگرایی از دیده برون می‌شود! به قول رابرت اسکولز «در کُنه ایدة ساختارگرایی، ایدة نظام جای دارد. » و به این ترتیب است که ساختارگرایی در تحلیل ادبیات و هنر به دنبال دسته‌بندیِ آفرینش‌های هنری بر نظامی از الگوها و شباهت‌هاست. به گفتة تزوتان دوروف در «بوطیقای ساختارگرایی» ، ساختارگرایی به جای تحلیل اثر به مثابه آفرینشی یکّه و تنها، به جستجوی قوانین عامی که اثر، متعینِ آن است می‌پردازد.
«هر اثر فقط همچون نمودی از یک ساختار مجرد و عام نگریسته می‌شود و این نمود فقط یکی از صورت‌های ممکن تحقق آن ساختار است.»
دریدا بر این «مرکز-ساختار» می‌شورد. «ساختار همواره با فرآیند تعریفِ مرکز برای آن یا ارجاعش به نقطة حضور، به یک منشا ثابت، خنثی شده تقلیل یافته است.
دریدا کم‌کم وارد قلمرو «درک ناپذیری» می‌شود و طولی نمی‌کشد صف‌آرایی در برابر او آغاز می‌گردد. دریدا میان آنان که او را دانستند و انکارش کردند (در سال 1992 جمعی از اساتید دانشگاه‌ها از مانهایم تا فلورانس و از لس‌آنجلس تا کراکف، از این که از سوی دانشگاه کمبریج به دریدا دکترای افتخاری داده می‌شد، سخت به خشم آمده رسماً به این امر اعتراض کردند) و آنان که او را ندانستند و به او گرویدند (آنگاه که از گزارة «همه چیز متن است و هیچ چیز خارج از متن وجود ندارد» دریافتی ساختارگرایانه به دست دادند) گرفتار آمده بود.
دریدا در آخرین مصاحبه‌اش- که به هنگام بیماری با جان برنباوم انجام داده بود- دربارة درکی که از آثارش شده و خواهد شد، گفت :
«من به طور همزمان حسی دوگانه دارم. از یک طرف- با کمی شوخی و گستاخی- باید بگویم هنوز کسی شروع به خواندن نوشته‌هایم نکرده است. حتی با وجود مخاطبان خوب بسیار زیاد (شاید چند ده‌تایی در دنیا- همچنین متفکرانِ نویسنده و شاعر) در نهایت، بعدها تمام این نوشته‌ها شانس ظهور پیدا می‌کنند؛ اما همچنین از طرفی دیگر و به طور همزمان، حس می‌کنم که دو هفته یا یک ماه پس از مرگم هیچ چیزی از من به جای نماند. هیچ چیز به جز آنچه کپی‌رایت شده و به کتابخانه‌ها سپرده شده است. من سوگند می‌خورم و با خلوص نیت و به طور همزمان به این دو فرضیه اعتقاد دارم و در این سن و سالی که هستم حاضرم تا متناقض‌ترین فرضیه را در این ارتباط به چالش بگیرم.»
دریدا در 16 اوت 2004 به برزیل رفت و سخنرانی سه ساعته نفس‌گیری با عنوان «بخشش، آشتی، حقیقت، چه ژانری» ارائه داد. در 19 اوت آخرین مصاحبه‌اش را انجام داد و چند روز بعد راهی بیمارستان شد و در حالی که «صدای موسیقی عربی می‌شنید و رایحه غذاهای غریب به مشامش می‌رسید» به کما رفت و درگذشت. او در طول زندگی کنش‌وارانه‌اش همچون سقراط به بیراهه کشاندن افکار جوانان و مانند آن متهم شد و چنان که در همان آخرین مصاحبه‌اش گفت «هیچ‌گاه زیستن را نیاموختم زیرا آموختن زیستن باید به معنی آموختنِ مردن باشد.»
خواندن کتاب «احتمالاً یک رخداد» با ترجمه بسیار خوب هانیه یاسری را توصیه می‌کنم.

منابع :
1-نوشتار و تفاوت/ژاک دریدا/ عبدالکریم رشیدیان/نشر نی
2-فلسفه دریدا/ مارک دولی و لیام کاوانا/ نادر خسروی/نشرنی
3-بوطیقای ساختارگرا/ تزوتان تودوروف/ محمد نبوی/ آگاه
4-آخرین مصاحبه و سایر گفتارها/ جان بربناوم/ شاهین/آفتابکاراناحتمالاً یک رخداد/ هانیه یاسری/ نیماژ

نویسنده
سحر شمخانی
مطالب مرتبط
  • نظراتی که حاوی حرف های رکیک و افترا باشد به هیچ عنوان پذیرفته نمیشوند
  • حتما با کیبورد فارسی اقدام به ارسال دیدگاه کنید فینگلیش به هیچ هنوان پذیرفته نمیشوند
  • ادب و احترام را در برخورد با دیگران رعایت فرمایید.
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *