جنگ، صرفنظر از نتیجهاش، زخمی عمیق بر پیکره روان جمعی یک ملت میزند و فراتر از ویرانیهای فیزیکی و تلفات انسانی، پیامدهای روانی و اجتماعی آن، سالها ادامه مییابد. آن چه پس از جنگ باقی میماند، جامعهای ناامید است؛ جامعهای که برای ایستادن دوباره، نه فقط بازسازی فیزیکی، بلکه به ترمیم روانی، بازسازی امید و بازآفرینی اعتماد اجتماعی نیاز دارد.
پژوهشگر فرهنگ و رسانه
جنگ، صرفنظر از نتیجهاش، زخمی عمیق بر پیکره روان جمعی یک ملت میزند و فراتر از ویرانیهای فیزیکی و تلفات انسانی، پیامدهای روانی و اجتماعی آن، سالها ادامه مییابد.
آن چه پس از جنگ باقی میماند، جامعهای ناامید است؛ جامعهای که برای ایستادن دوباره، نه فقط بازسازی فیزیکی، بلکه به ترمیم روانی، بازسازی امید و بازآفرینی اعتماد اجتماعی نیاز دارد.
در این مسیر دشوار، رسانهها نهتنها نقش دارند، بلکه مسئولیت تاریخی و تمدنی بر دوش میکشند.
در واقع رسانه، بازیگر اصلی در صحنه رواندرمانی اجتماعی در دوران پساجنگ است.
اضطراب، ناامیدی و بیاعتمادی نسبت به آینده از جمله پیامدهای روانشناختی جنگ هستند. رسانهها در چنین فضایی باید بهجای بازتولید بحران، به بازسازی روان جمعی بپردازند. این همان جایی است که رسانهها از نقش اطلاعرسان صرف، به جایگاه “رواندرمانگر اجتماعی” ارتقا مییابند.
روایتهای رسانهای باید بهسوی ترمیم بروند، نه تفرقه. آن چه اکنون جامعه نیاز دارد، “روایتهای ترمیمی” است؛ روایتهایی که درد را به رسمیت بشناسند، اما در عین حال به امید پیوند بخورند. این کار تنها با بهرهگیری از زبان همدلانه، تصویرسازی مثبت و برجستهسازی ظرفیتهای بازسازی امکانپذیر است.
رسانهها باید مرهم باشند، نه تریبون تهاجم. یکی از خطاهای رایج رسانهها پس از پایان جنگها، تداوم روایتهای جنگی و تنشزا در قالب رسانهای است.
این روند، روان جمعی را در وضعیت هشدار دائمی نگه میدارد و اجازه نمیدهد که فرآیند بازسازی روانی بهدرستی طی شود.
رسانهها باید زبان خود را از لحن تقابل، به گفتمان گفتوگو، مشارکت، همزیستی و آشتی تغییر دهند.
در این مسیر، زبان رسانه باید مبتنی بر “مرهمسازی” باشد. سوژههای خبری نباید صرفاً بر ویرانیها و ناکامیها متمرکز شوند، بلکه باید انسانهایی را نشان دهند که برخاستهاند، جوامعی که دوباره ساختهاند و افرادی که با امید در حال ترمیم زندگی خود هستند. رسانهای که تنها روایتگر آسیب باشد، خود به بخشی از آسیب تبدیل خواهد شد.
یکی از قربانیان اصلی جنگها، “اعتماد عمومی” است. جنگ نهفقط زیرساختها را تخریب میکند، بلکه به اعتماد مردم نیز ضربه میزند. در چنین شرایطی، بازسازی اعتماد عمومی به یک اولویت راهبردی بدل میشود. رسانهها با شفافیت، صداقت، پرهیز از اغراق و انتشار اطلاعات معتبر، میتوانند پل ترمیم این اعتماد باشند.
درواقع رسانه باید به صدای واقعی مردم تبدیل شود. مخاطب باید احساس کند رسانه در کنار او ایستاده، نه در برابر او. وقتی مخاطب صداقت و همدلی ببیند، اعتماد میکند و اعتماد، نخستین آجر بازسازی اجتماعی است.
یکی از آسیبهای ساختاری رسانهها، «فعال بودن در زمان بحران» و «خاموش شدن در دوران صلح» است. رسانهای که تنها در لحظات بحران فعال است، نمیتواند در آرامش نقشی ایفا کند. این رفتار، منجر به نهادینهسازی “روان بحرانزده” در جامعه میشود. در مقابل، رسانهها باید یاد بگیرند که چگونه در دوران صلح نیز “فعالانه” به بازسازی هویت، امید و حافظه جمعی بپردازند.
دوران پساجنگ، زمان سیاستگذاری فرهنگی است نه صرفاً اطلاعرسانی. رسانهها باید نگاه خود را از “مصرف خبر”، به “تولید معنا” ارتقا دهند.
هر جامعهای برای بقای خود نیاز به حافظه تاریخی دارد. حافظهای که فقط روایت رنج نیست، بلکه روایت ایستادگی، بازسازی و شکوفایی است.
رسانهها با مستندسازی، روایتپردازی از زندگی مردمان پس از جنگ، حفظ خاطرات شفاهی و تصویری، میتوانند حافظه تاریخی ملت را تقویت کنند.
حافظه جمعی اگر به درستی ثبت و بازنمایی شود، به انسجام اجتماعی کمک میکند. رسانهها در این مسیر باید از تکهتکه کردن روایتها پرهیز کرده و بهجای تقویت شکافهای اجتماعی، پیوندهای ملی را تقویت کنند. این همان وفاق اجتماعی است که سرمایه اجتماعی را حفظ و تقویت میکند.
دوران پساجنگ، علیرغم همه تلخیها، فرصتی تاریخی برای نوسازی فرهنگی و اجتماعی است. رسانههایی که این فرصت را درک کنند، میتوانند نقش مؤثری در بازسازی جامعه ایفا کنند.
اما آن دسته از رسانههایی که همچنان درگیر روایتهای تنشزا، قطبیسازی افکار عمومی و برجستهسازی دشمنیها هستند، در واقع زمینه بازتولید بحران را فراهم میکنند.
رسانه هوشمند در دوران پسابحران، رسانهای است که نه بر طبل جنگ، بلکه در ساز آشتی میدمد؛ نه دنبال دیدهشدن از دل بحران، بلکه در پی ساختن فردایی بهتر از دل آرامش است.
رسانهها در دوران پساجنگ باید نقشآفرینانی فعال، همدل و سازنده باشند. این دوران، زمان آزمون جدی بلوغ رسانهای است؛ آزمونی برای نشان دادن این که رسانه صرفاً ابزار انتقال اخبار نیست، بلکه نهادی برای ترمیم، بازسازی و ارتقای روان جمعی جامعه است.
اگر رسانهها بتوانند این نقش را با درایت، صداقت و مهارت ایفا کنند، نهتنها به بازسازی کشور کمک خواهند کرد، بلکه اعتماد و سرمایه اجتماعی بلندمدتی برای خود خواهند ساخت.
در نهایت، صلح و امید، به همان اندازه که نیاز به سیاستمداران دارد، به رسانههایی متعهد، انسانی و خلاق نیز وابسته است. رسانهای که در دل جنگ، روایتی برای صلح بسازد، میراثدار تمدنی خواهد شد که از دل خاکستر، آینده را بازآفرینی میکند.