هنر 13 دی 1403 - 6 ماه پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0
چیستا یثربی، نمایشنامه‌نویس و کارگردان تئاتر در گفت‌وگو با نوآوران:

نمایشنامه‌نویسان ایرانی منزوی شده‌اند

جامعه ما اساسا روحیه دراماتیک ندارد و این چیزی است که به واقع دارم می‌بینم به این معنا که خیلی دوست ندارد نمایشنامه بخواند و با نمایشنامه‌خوانی بیگانه است.

چیستا یثربی

مسعود عالی‌محمودی

چیستا یثربی روانشناس است اما شهرت او به خاطر قلم خوبش در حوزه ادبیات نمایشی و کارگردانی تئاتر است. او از جمله کسانی است که در آثارش همواره به ادبیات کهن نظر داشته و سعی کرده مضامین موجود در گنجینه‌های کهن را با زبانی کاملا امروزی روی صحنه بیاورد و در این کار نیز موفق بوده است. از جمله آثار موفق او که شهرتی در آن سوی مرزها دارد، جنایت و مکافات است که با نگاهی تازه به این اثر بزرگ و آثار و اندیشه‌های نظامی نوشته شده است. جمعه دم غروب، دادگاه جادویی، زنی که تابستان گذشته رسید، یک شب دیگر هم بمان سیلویا، سارا و کیمیاگر و ده‌ها اثر دیگر از نوشته‌های اوست که تاکنون روی صحنه رفته‌اند. با او در باب ادبیات نمایشی این روزهای ایران و علل ناکامی‌اش برای رسیدن به نمایشنامه بومی و ایرانی به گفت‌و‌گو نشسته‌ایم که بخشی از آن را خواهید خواند.

* آنچه امروز روی صحنه می‌رود، به شدت تحت تاثیر ادبیات نمایشی غرب است. سوال اینجاست که چرا ادبیات نمایشی ما نتوانسته با اتکا به داشته‌های بومی و کلاسیک به نوعی خود را ایرانی و بومی معرفی کند؟

ادبیات نمایشی در تمام جهان ادبیاتی نوپا به حساب می‌آید، به این معنا که او را شاخه‌ای از ادبیات می‌دانند که به ادبیات جوان معروف است اما در ایران از آنجا که ما اشکال نمایشی مختلف و سنتی و بومی از جمله تخت‌حوضی و تعزیه و… داشتیم که هیچ کدام بر اساس متنی مکتوب شکل نمی‌گرفتند و نمایشنامه‌ای به شکل مکتوب در کار نبود، بنابراین بسیار نوپاتر از سایر کشورهای صاحب ادبیات نمایشی است.

* کارهای روحوضی و تعزیه بدون نمایشنامه چگونه شکل می‌گرفتند و چگونه توانستند خود را به امروز برسانند؟

بازیگران این‌گونه نمایش‌های سنتی یا به صورت بداهه کار می‌کردند یا اینکه نقش خودشان را از قبل حفظ بودند چرا که در این خانواده‌ها سنت‌های نمایشی سینه‌به‌سینه به آن‌ها می‌رسید و در نتیجه هرگز خود را ملزم به داشتن متن مکتوب احساس نمی‌کردند. این برمی‌گردد به زمانی که تئاتر به شکل دراماتیک هنوز در ایران وجود نداشت. شاید به همین خاطر است که کسی مثل آخوند‌زاده به ترجمه روی می‌آورد و متونی را از مولیر همچون «خسیس» ترجمه می‌کند و روی صحنه می‌برد و باید گفت بسیاری در ایران به همین روش عمل می‌کردند و کار ادبیات نمایشی در ایران با ترجمه است که آغاز می‌شود. حتی اگر نگاه کنید، درمی‌یابید که بسیاری از نویسنده‌های بزرگ ایران مثل غلامحسین ساعدی ابتدا کار نمایشنامه‌نویسی را با ترجمه آغاز می‌کنند و بعد به نوشتن در مقام نویسنده روی می‌آورند. خود من هم پیش از نمایشنامه‌نویسی کار را با ترجمه نمایشنامه‌های لورکا و هاینریش بل و به خصوص نمایشنامه‌نویسان آلمانی شروع کردم و بعد از این تجربه بود که جرات کردم نمایشنامه بنویسم و بگویم نمایشنامه‌نویس هستم.

* کمی در باب ریشه‌های این مشکل تمرکز کنیم. دلایل این ناکامی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

اگر بخواهیم در مورد ریشه‌های این ناکامی سخن بگوییم، بحث مفصلی می‌طلبد اما سعی می‌کنم بخشی از آن‌ها را برشمرم. به چند دلیل نمایشنامه‌نویسی به شکل بومی، فرهنگی و در نهایت ایرانی در مملکت ما وجود ندارد. ابتدا این ‌که به هنر نمایشنامه‌نویسی و حتی فیلمنامه‌نویسی در مملکت ما بهایی داده نمی‌شود، دلیل آن این است که در ایران همواره به شعر و حکایات و در کل ادبیات توجه بیشتری نشان داده شده است. همین چند روز پیش بود که با جمعی از دوستان در این باب صحبت می‌کردیم که خوشا به حال ترانه‌نویسان که تنها با نوشتن یک صفحه شعر کوتاه می‌توانند به شهرت فراگیری دست یابند و این به دلیل علاقه ما ایرانی‌ها به شعر است و همان‌طور که می‌دانید ایرانی‌ها انگار همه شاعر هستند و شعر را بیشتر ترجیح می‌دهند. دلیل دیگر این است که در ایران هنوز نتوانسته‌ایم جا بیندازیم که نمایشنامه به تنهایی یک هنر خاص است و می‌دانید که باور عموم مردم و حتی بدنه فرهنگی دولتی و هنری این است که نمایش را وابسته به بازیگر و صحنه می‌دانند. اگر شما متنی روی صحنه داشته باشید، هرگز نمی‌پرسند نوشته کیست؟ می‌پرسند کار چه کسی است یا چه بازیگرانی در آن حضور دارند. این است که باید بگویم در ایران هنوز بعد از سال‌ها نمایشنامه‌نویسی را به عنوان ادبیات مستقل نمی‌شناسند و می‌بینید که به نمایشنامه‌نویسان کمترین بها داده می‌شود، کمترین دستمزد را می‌گیرند و اسمشان آخرین نفر آورده می‌شود و جزو آخرین کسانی‌اند که بیمه می‌شوند. بعضی اوقات اصلا اسم نویسنده اعلام نمی‌شود. به نوان مثال مدتی پیش یکی از آقایان نمایشنامه‌ای از من کار کرد و تنها اسم خودش را در پوستر جا داد که باعث جنجال شد و من کار را به همین دلیل از او پس گرفتم چراکه از نظر او انگار نه انگار که این کار نویسنده‌ای دارد. خب باید گفت تا وقتی نمایشنامه‌نویسی در ایران به عنوان یک کار مستقل و شاخه‌ای از ادبیات و یک فرهنگ به حساب نیاید، بدیهی است از توجه لازم هم بهره‌مند نخواهد بود.

* اشاره کردید که مخاطب ایرانی به ادبیات و شعر توجه بیشتری نشان می‌دهد که این یک تاریخ بزرگ را در این حوزه دربر می‌گیرد. سوال اینجاست اگر نمایشنامه‌نویس ایرانی نتوانسته موفق عمل کند، به این دلیل نیست که بیش از حد به ادبیات غرب اتکا داشته و در این مسیر نتوانسته بین ذائقه مخاطب ایرانی که ادبیات و شعر است و اندیشه‌ای که نیاز امروز کشورش است، پلی ایجاد کند؟

می‌خواستم به همین نقطه که شما به آن نزدیک شدید، برسم. ابتدا اینکه همان‌طور که اشاره کردم، در تمام جهان ادبیات نمایشی جوان است و در ایران می‌توان گفت فوق جوان است. یادآوری می‌کنم که تئاتر، هنر بسیار دیرپایی در جهان است اما نمایشنامه و به قول شکسپیر نوشتن برای صحنه هنر جوانی است. در ایران هم از زمان مشروطه است که ما با نمایشنامه‌نویسی آشنا می‌شویم. پس به جهت تاریخی ما بسیار جوان‌تر به حساب می‌آییم. اما برگردیم به سوال شما. باید ببینیم مگر این روند در ایران جواب داده است؟ به عنوان مثال شما در تئاتر شهر وقتی از تنسی ویلیامز، شکسپیر و… اجرا می‌روند و در عین حال نمایشنامه‌ای از یک نویسنده خیلی خوب ایرانی مثل زنده‌یاد اکبر رادی عزیز روی صحنه می‌رود، کدام بیشتر با استقبال مواجه می‌شود. جواب، روشن است. مخاطب، نمایشنامه‌های خارجی را بیشتر می‌بیند تا ایرانی‌ها را. ببینید چند ورسیون از هملت در ایران به اجرا درآمده است.

* چرا در این زمینه نویسندگان ما نتوانسته‌اند این هنر را مستقل و ایرانی کنند؟

برای اینکه نویسندگان ما و اصلا هنر نمایشنامه‌نویسی به دو چیز به شدت وابسته است. ابتدا دولت و دوم ناشر. چرا می‌گویم دولت، به این دلیل که دولت است که باید از نمایش‌های ایرانی روی صحنه حمایت کند، سالن بدهد، بودجه بدهد و… اگر به این‌گونه نمایش‌ها بودجه ندهند و سالنی در اختیارشان نباشد تا کارگردانی بیاید و این نمایشنامه‌ها را کارگردانی کند، هرگز شناخته نمی‌شود و در گمنامی کامل خواهد مرد. ناشر هم به همین ترتیب؛ ناشری روی آثار نمایشی نویسندگان ایرانی سرمایه‌گذاری نمی‌کند و اگر ناشری هم پیدا شود نهایتا این آثار را با تیراژهای هزارتایی روانه بازار می‌کند. ناشری نمایشنامه مرا چاپ کرده بود و در نمایشگاه کتاب تمام نسخه‌های آن فروش رفته بود. وقتی از او می‌پرسیدم چرا دوباره منتشر نمی کنی، می‌گفت هزارتا چاپ کردم و دیگر نیازی به بازچاپ آن نیست. باید این واقعیت را قبول کرد که نمایشنامه‌نویسی مثل شعر نیست که شما یک کاغذ و قلم بخواهی و تمام چون شاعران از طریق اینترنت و ارتباط‌هایی که به وجود می‌آورند، خودشان را به راحتی به خوانندگان داخلی و خارجی خواهند شناساند و همان‌طور که اشاره کردم، کمی پیش صحبت بود که چقدر ترانه‌سراهای ما خوشبخت هستند. باید بگویم این دو مهم از ارکان اصلی رشد نمایشنامه‌نویسی در ایران به شمار می‌آیند که متاسفانه هیچ کدام با ما نیستند. یک ناشر که آثار را چاپ نمی‌کند و دو دولت است که حمایت نمی‌کند. سال‌ها پیش نمایشنامه‌نویس قرارداد تیپ داشت و اگر نمایشنامه‌ای به کسی می‌دادیم، پولمان را می‌گرفتیم اما الان هیچ معلوم نیست پولی بدهند یا نه و باید گفت این بی‌توجهی باعث شده نمایشنامه‌نویسان به انزوا کشیده شوند. دهه 70 تا اوایل دهه 80 اوج نمایشنامه‌نویسی ایران بود و می‌بینیم که آن زمان نمایشنامه‌های بسیاری منتشر شد و در ژانرهای مختلف و حتی با موضوعات اجتماعی، تاریخی، روان‌شناسانه و.. نمایشنامه‌های بسیاری نوشته می‌شد.

* و یکباره چه شد؟

ناشران دیگر نمایشنامه چاپ نکردند. قرارداد تیپ هم از بین رفت و تئاتر هم که می‌بینید، خصوصی شده است به این معنا که همه می‌توانند تئاتر روی صحنه ببرند به این شرط که پول داشته باشند در حالی که در آن سال‌ها هر کسی نمی‌توانست کار اجرا کند و تنها حرفه‌ای‌ها می‌توانستند از شایستگی‌شان بحق بهره ببرند و دولت هم حمایت می‌کرد.

* نتیجه‌ای که می‌گیرید، چیست؟

نتیجه این است که جامعه ما اساسا روحیه دراماتیک ندارد و این چیزی است که به واقع دارم می‌بینم به این معنا که خیلی دوست ندارد نمایشنامه بخواند و با نمایشنامه‌خوانی بیگانه است. اگر هم تئاتری را می‌بیند یا یک ژست روشن‌فکرانه است یا اینکه کدام بازیگر در آن بازی می‌کند، مساله حیاتی انتخاب اوست. برای نمایشنامه نمی‌روند. به عنوان مثال زنگ می‌زنند تئاتر شهر و می‌پرسند بازیگر این نمایش چه کسی است و حتی یک بار نمی‌پرسند نویسنده‌اش چه کسی است؟ باید گفت امروزه نمایش در ایران بر اساس بازیگرسالاری پیش می‌رود به این معنا که اگر من چهره نیاورم، نمایشنامه‌ام بربادرفته محسوب می‌شود. بسیاری در این مسیر سرخورده شدند. حسن فتحی هم‌دوره‌ای خود من بود و این شرایط باعث شد رشته‌های دیگر را انتخاب کند و بسیاری چون او به سینما رفتند.

نویسنده
سحر شمخانی
مطالب مرتبط
  • نظراتی که حاوی حرف های رکیک و افترا باشد به هیچ عنوان پذیرفته نمیشوند
  • حتما با کیبورد فارسی اقدام به ارسال دیدگاه کنید فینگلیش به هیچ هنوان پذیرفته نمیشوند
  • ادب و احترام را در برخورد با دیگران رعایت فرمایید.
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *