«از دور انداختن هر شیئی که بتوان بر دیوار آویخت یا روی چهارپایهای نشاند و یا از جایی آویزان کرد، خودداری کنید. شاید شما مالک یک اثر هنری نفیس باشید!».
«از دور انداختن هر شیئی که بتوان بر دیوار آویخت یا روی چهارپایهای نشاند و یا از جایی آویزان کرد، خودداری کنید. شاید شما مالک یک اثر هنری نفیس باشید!».
در عنفوان جوانی، دوستی کتاب “هنر چیست” نوشته “لئو تولستوی” را در اختیارم گذاشت. مطالعه این کتاب شگرف، چنان تأثیر عمیقی بر اعتقاداتم در زمینه هنر داشت که هنوز هم با هر آنچه که اصطلاحاً “هنرمند” و “اثر هنری” نامیده میشود مواجه میگردم؛ جز طفیلیان توهمزده و لاطائلات پردنگوفنگشان چیزی نمیبینم و نمیشنوم و دردم میگیرد وقتی طفیلیای از این قبیل اباطیل آدمها میخواهد از خودش صحبت کند، کلمات یاوه “ما هنرمندان” را بر زبان جاری میسازد.
آنچنان تولستوی در اثر خود اطلاق هنر و هنرمند را در تنگنا گرفته که شاید در کل تاریخ ایران، به اندازه انگشتان دو دست (شما بخوانید ۵۰ مورد البته با کلی ارفاق و چشم بستن بر خیلی چیزها) در تمامی حوزهها مانند ادبیات، موسیقی، نگارگری، معماری و… اثر هنری و هنرمند نداشته باشیم. این وضعیت کمابیش بر تمامی کشورهای جهان نیز مصداق دارد.
خب، حال این بهاصطلاح هنرمندان موهن، با لودگی یا رنجموره، ادا و اصول و لیچاربافی، از این راه شهرتی کسب کرده، به نان و نوای چربوچیلیای دست یافته و به آنها احساس هویت و اهمیتی دست میدهد. در این میان، موضع هواداران سفیه میلیونیشان جالب است که این “آدمپُرروها” را غالباً از کف خیابانها و راهآبها جمع میکنند، مهم، متمول، مشهور و “خاص”شان میسازند و بعد با هزار خفت و دریوزگی به دنبالشان میدوند و طَبقطَبق ناز و اِهِن و تولوپ و قِروفِرشان را متحمل میشوند تا با این سرتقهای اجقوجقِ جلفِ تهیمغزِ پرفیسوافاده، سلفی بگیرند. این مخاطبان سفلهِ ذلیلمایه، تحقق آمال و آرزوهای بعید خود را در سبک زندگی پرزرقوبرق بتهای انگلمآب خودساختهشان محقق میببینند. به عبارتی بارزتر، آنچه از یک انگل پرتوپلا یک چهره مطرح شهیر و پردبدبه میسازد، ویژگیهای فطری، هنری، ادبی، ورزشی و… این عاطل و باطل اجتماع نیست، بلکه خصوصیات پست و حقیر، سرکوبشده و ناترازیهای روانی و شخصیتی کسانیست که از او هم چون یهودیان ناخلف باستان، گوسالهای سامری ساخته و با سبکسری و شعف و پایکوبی، به ستایشش میپردازند.
اینها مغبون و مصداق بارز این گفتار تئودور آدورنو هستند: «امروز مردم سرکوب نمیشوند، سرگرم میشوند»، یا به معنی دیگر “پروژه احمقسازی، بهتر از متحمل شدن هزینههای بگیروببند و حبس و درفش جواب میدهد و بهصرفهتر است”. یکی دو تن هم که هِی، حداکثر سرشان به تنشان میارزد، ممنوعکار و ممنوعالتصویر و… یا خانهنشانده شدهاند.
بسیار موارد پیش آمده است در فیلمهایی که در فضای مجازی انتشار مییابند، به بداهت و روشنی پیداست از مقوله ناب، نجاتبخش و پراهمیت “مدرنیته”، و بحرانهای ناصواب برخاسته از آن، چگونه ملغمهای مملو از فرومایگی، بدویت، تحجروچرند و پرند تحت عنوان نامیمون “پستمدرنیسم” و بدتر “فراپستمدرنیسم!” سر بر آورده و همه ارزشها و اعتقادات ناب چندینهزارساله نوع انسان را با مضحکترین متد ساختارشکنانه، طی ۷۵ سال اخیر به ابتذال و اراجیف و مزخرفات و مهملات کشانده است.
این لجنپراکنیها و خزعبلات و مخاطبان پخمه سطحیشدهشان، امروزه در همه حوزهها از فلسفه و ادبیات و تئاتر و سینما و موسیقی گرفته تا نقاشی و سخنوری و انواع و اقسام اصطلاحاً هنرهای تجسمی یا “مندرآوردی” با انواع ترهات و جفنگهای بیسروته حضور دارند.