اجتماعی 06 خرداد 1404 - 1 ماه پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0
صبا شفیعی زوج درمانگر

چرا عشق به‌تنهایی برای ازدواج کافی نیست؟

من در اتاق مشاوره، بارها با زوج‌هایی مواجه شده ام که هنوز عاشق هم‌اند، اما دیگر نمی‌توانند در کنار هم بمانند. آن‌ها عشق را دارند، ولی احترام را نه. علاقه را فریاد می‌زنند، اما دیگر صدای یک دیگر را نمی‌شنوند. این تناقض تلخ، یکی از پررنگ‌ترین واقعیت‌های روابط انسانی است؛ عشق، اگرچه ضروری است، اما هرگز برای ساختن و حفظ یک زندگی مشترک، کافی نیست.

زوج درمانی

من در اتاق مشاوره، بارها با زوج‌هایی مواجه شده ام که هنوز عاشق هم‌اند، اما دیگر نمی‌توانند در کنار هم بمانند. آن‌ها عشق را دارند، ولی احترام را نه. علاقه را فریاد می‌زنند، اما دیگر صدای یک دیگر را نمی‌شنوند. این تناقض تلخ، یکی از پررنگ‌ترین واقعیت‌های روابط انسانی است؛ عشق، اگرچه ضروری است، اما هرگز برای ساختن و حفظ یک زندگی مشترک، کافی نیست.
ما در فرهنگ مان سال‌هاست که عشق را در جایگاه معجزه قرار داده‌ایم. گمان می‌کنیم اگر عاشق باشیم، بقیه چیزها خودبه‌خود درست می‌شود؛ اما در دنیای واقعی، رابطه مشترک یک معادله چندمجهولی‌ست؛ عشقی که از احترام تهی باشد، دیر یا زود به وابستگی، کنترل، رنج یا حتی تحقیر می‌رسد. زوج‌هایی که با شور عاشقانه وارد زندگی مشترک می‌شوند، اگر مهارت تعامل، گفت‌وگو، درک متقابل و رعایت شأن یک دیگر را نیاموخته باشند، در گرداب سوءتفاهم‌ها و خشم‌های تلنبارشده غرق می‌شوند.
عشق سالم یعنی دیدن طرف مقابل، به رسمیت شناختن مرزهایش، خواسته‌هایش، جهان‌بینی‌اش. وقتی احترام نباشد، عشق خیلی زود به میل برای تملک یا تغییر طرف مقابل تبدیل می‌شود. در جلسات روان‌درمانی، بارها با زوج‌هایی مواجه شده‌ام که یکی از آن‌ها می‌گوید: «من همه‌چیز برایش بودم، عاشقش بودم، اما او هیچ‌وقت مرا همان‌طور که هستم نپذیرفت». این جمله، زنگ خطر است. یعنی رابطه‌ای که در آن یکی خود را فدا کرده، اما دیگری هیچ‌وقت او را ندیده، درک نکرده یا شأن انسانی‌اش را پاس نداشته است.
در روابط سالم، عشق با احترام آمیخته است. احترام یعنی اجازه بدهیم طرف مقابل خودش باشد، به انتخاب‌ها و باورهایش ـ هرچند با ما متفاوت‌اند ـ ارزش بدهیم. احترام یعنی در هنگام عصبانیت، همچنان زبان‌مان را کنترل کنیم، نه این‌که زیر لوای “راستگویی” یا “صمیمیت” به تخریب شخصیت او بپردازیم. احترام یعنی شنیدن بی‌قضاوت، درک بی‌تحقیر و حمایت بی‌تسلط.
در جلسات مشاوره، یکی از پرسش‌های پایه‌ای من از زوج‌ها این است: «آیا واقعاً با هم گفت‌وگو می‌کنید، یا فقط تبادل اطلاعات می‌کنید؟» سکوت پس از این پرسش، اغلب پرمعناتر از هر جوابی‌ست. بسیاری از زوج‌ها با هم حرف می‌زنند، اما با هم تعامل نمی‌کنند. تعامل یعنی شنیدن برای فهمیدن، نه برای پاسخ‌دادن. یعنی به‌جای مسابقه حق‌به‌جانبی، گفت‌وگویی برای رشد مشترک داشته باشیم.
تعامل یعنی یاد بگیریم اختلاف‌نظرها را دشمنی تلقی نکنیم. یعنی بتوانیم درباره مسائل مهم زندگی مثل تربیت فرزند، مسائل مالی، روابط خانوادگی یا حتی احساسات شخصی، با صداقت و امنیت حرف بزنیم. زوج‌هایی که تعامل مؤثر دارند، می‌دانند اختلاف‌نظر پایان دنیا نیست، بلکه فرصتی برای شناخت بیشتر است. اما تعامل نیازمند آموزش، تمرین و بلوغ روانی است نه صرفاً علاقه یا هیجان عاشقانه.

برخی از زوج‌ها گمان می‌کنند که صمیمیت یعنی حل‌شدن کامل در یکدیگر، یعنی «تو همه دنیای منی» و «بدون تو هیچ‌کس نیستم». این جملات شاید در شعرها زیبا باشند، اما در دنیای واقعی، زمینه‌ساز وابستگی ناسالم‌اند. عشق واقعی، آزادی می‌آورد نه اسارت. زن و مردی که در یک رابطه هستند، باید بتوانند فردیت خود را حفظ کنند، آرزوها و خلوت خود را داشته باشند، بدون آن که به خیانت یا بی‌توجهی متهم شوند.
رعایت مرزهای فردی نه‌تنها نشانه‌ای از احترام است، بلکه باعث تداوم علاقه و جذابیت هم می‌شود. عشق بدون احترام به حریم شخصی، دیر یا زود به کنترلگری و اختلال در رابطه منجر خواهد شد.
در روان‌شناسی بالینی، ما روابط سالم را همچون یک مثلث می‌بینیم؛ ضلع اول، عشق است؛ ضلع دوم، احترام؛ و ضلع سوم، تعامل مؤثر. اگر یکی از این اضلاع ضعیف یا غایب باشند رابطه، تعادل خود را از دست می‌دهد. زوج‌هایی که فقط عشق دارند، اما بلد نیستند گوش کنند، بلد نیستند محترمانه مخالفت کنند یا شأن یک دیگر را در بحران حفظ کنند، دچار فرسودگی رابطه می‌شوند. آن‌ها ممکن است همچنان همدیگر را دوست داشته باشند، اما دیگر نتوانند با هم زندگی کنند.
عشق، بی‌تردید زیباترین آغاز یک رابطه است. اما بقا و رشد رابطه، به عوامل بسیار بیشتری وابسته است. احترام، تعامل، مرز سالم، صداقت، مسئولیت‌پذیری و درک متقابل، همه نیازمند بلوغ روانی‌اند. در جلسات درمانی‌ام، گاه شاهد بازسازی رابطه‌هایی بوده‌ام که بر پایه احترام دوباره جان گرفته‌اند و گاه دیده‌ام که عاشق‌ترین زوج‌ها، چون بلد نبودند با هم رفتار کنند، از هم فروریخته‌اند. اگر می‌خواهید رابطه‌تان پایدار بماند، از خود بپرسید: آیا واقعاً شریک زندگی‌ام را می‌فهمم؟ آیا به او احترام می‌گذارم حتی وقتی با نظرش مخالفم؟ آیا بلدیم با هم حرف بزنیم، نه فقط درباره خرید و قبض‌ها، بلکه درباره احساسات‌مان؟ اگر پاسخ این پرسش‌ها مثبت است، شما پایه‌های یک زندگی سالم را دارید. و اگر نه، شاید وقت آن رسیده عشق را با آگاهی، احترام و مهارت‌های واقعی، غنی‌تر کنید.

نویسنده
سحر شمخانی
مطالب مرتبط
  • نظراتی که حاوی حرف های رکیک و افترا باشد به هیچ عنوان پذیرفته نمیشوند
  • حتما با کیبورد فارسی اقدام به ارسال دیدگاه کنید فینگلیش به هیچ هنوان پذیرفته نمیشوند
  • ادب و احترام را در برخورد با دیگران رعایت فرمایید.
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *