زمانی که به تاریخ نگاه میکنیم، همیشه شکاف نسلی وجود داشته است؛ اما آنچه امروز با آن مواجهایم، شکافی عمیقتر و پرآشوبتر میان نسل والدین و نسلی به نام «نسل زد» است؛ نسلی که میان فناوری متولد شد، در دوران بحرانهای جهانی رشد کرد و حالا با چشمانی باز و زبانی تیز، هنجارها را به چالش میکشد.
هدیه نوری
روزنامه نگار
زمانی که به تاریخ نگاه میکنیم، همیشه شکاف نسلی وجود داشته است؛ اما آنچه امروز با آن مواجهایم، شکافی عمیقتر و پرآشوبتر میان نسل والدین و نسلی به نام «نسل زد» است؛ نسلی که میان فناوری متولد شد، در دوران بحرانهای جهانی رشد کرد و حالا با چشمانی باز و زبانی تیز، هنجارها را به چالش میکشد.
حال پرسش اصلی این است: چگونه باید با نسل زد رفتار کرد تا خانه به میدان جنگ تبدیل نشود و جامعه به میدان نفرت و سوءتفاهم بدل نگردد؟
برای پاسخ دقیق، باید ابتدا نسل زد را بشناسیم. نسل زد (متولدین حدود ۱۳۸۰ تا ۱۳۹۵ یا ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۰ میلادی)، نخستین نسلی است که از بدو تولد با اینترنت، گوشی هوشمند، شبکههای اجتماعی و جهانی شدن زیسته است. آنها با بحرانهای جهانی نظیر همهگیری کرونا، جنگها، سقوط اقتصادی و تغییرات اقلیمی رشد کردهاند. این نسل آگاهتر، منتقدتر و خواهان معنا، آزادی و عدالت است.
اما همین ویژگیها، آنها را در چشم والدینی که با الگوهای سنتی رشد کردهاند، «ناسازگار»، «بیاحترام» یا حتی «بیتربیت» جلوه میدهد. حال آنکه در بسیاری موارد، این نسل صرفاً متفاوت است، نه ناهنجار.
نسل زد نسلی عمیقاً آسیبپذیر است. بهرغم تصویر ظاهری پرانرژی و بیپروا، بسیاری از آنها از اضطراب، افسردگی، ترس از آینده، و بحران هویت رنج میبرند. رشد در فضای مجازی، بمباران اطلاعات، مقایسههای مداوم، فقر روابط انسانی اصیل و بحرانهای اجتماعی آنان را خسته، بیاعتماد و گاه بیانگیزه کرده است.
والدین و جامعهای که فقط ظاهر را میبیند، این فشارهای پنهان را درک نمیکنند. آنچه آنها «بیادبی» میخوانند، ممکن است نشانهای از اضطراب یا ناتوانی در بیان درست هیجانات باشد.
* شنیدن واقعی؛ نه قضاوتگرانه
والدین و معلمان باید شنوندهای فعال باشند. نسل زد نیاز دارد شنیده شود، بی آنکه قضاوت شود. جملههایی مانند «زمان ما اینجوری نبود» یا «تو چی میفهمی؟» فقط دیوار بیاعتمادی را بلندتر میکند. پرسیدن سؤالات باز، ابراز علاقه واقعی به دغدغههای ذهنی نوجوانان، و پذیرش احساسات آنها نخستین قدم است.
باید بپرسیم: چی باعث شد ناراحت بشی؟ و نگوییم: همین یه چیز کوچیک که ناراحتی نداره!
* مرزبندی همراه با احترام
یکی از اشتباهات رایج والدین این است که یا بیشازحد کنترل میکنند یا کاملاً رها میکنند. نسل زد نه اقتدار کورکورانه را میپذیرد و نه بیتوجهی را. او به والدینی نیاز دارد که بتوانند با مهربانی، اما قاطعانه، مرزها را مشخص کنند.
مرزها باید گفتوگومحور، روشن و قابل مذاکره باشند. این یعنی بهجای تحمیل، باید قوانین خانه یا مدرسه را با گفتوگو تنظیم کرد.
باید بگوییم: این قانون برای آرامش همه است، میخوای با هم دربارهاش حرف بزنیم؟ و نگوییم: چون من گفتم، همینه که هست!
* پرهیز از مقایسه، ایجاد اعتماد به نفس
یکی از سموم روانی این نسل، مقایسه دائمی است. شبکههای اجتماعی آنها را با چهرههایی با زندگیهای درخشان مقایسه میکند و والدین هم گاه این روند را تشدید میکنند: «ببین فلانی چقدر موفقه… تو چرا مثل اون نیستی؟»
نسل زد نیاز دارد کسی او را ببیند، همانگونه که هست. اعتماد به نفس او نه با مقایسه، بلکه با پذیرش بیقیدوشرط، تشویق تلاشها و تقویت نقاط قوت ساخته میشود.
* تغییر زاویه نگاه؛ از تربیت به همراهی
در جهان امروز، تربیت دیگر معنای دستور دادن ندارد. والدین و جامعه باید از جایگاه «بالا به پایین» پایین بیایند و در کنار نسل زد بایستند، نه بالای سرش. نوجوان امروز میخواهد دیده شود، نه کنترل شود. میخواهد همراهی ببیند، نه سرزنش.
باید بگوییم: «منم توی سن تو دغدغههایی داشتم، بیا با هم دربارهاش صحبت کنیم» و نگوییم: «تو نمیفهمی… همه چیز رو اشتباه میبینی»
*نقش جامعه؛ فضای پذیرش یا طرد؟
خانواده تنها بخشی از ماجراست. جامعه نیز در شکلگیری تعارض با نسل زد نقش مهمی دارد. بسیاری از نهادهای فرهنگی، آموزشی و مذهبی همچنان با نگاهی سنتی به این نسل مینگرند. آنها پرسشگر بودن را بیادبی، ابراز عقیده را گستاخی و آزادی اندیشه را انحراف میپندارند.
برای کاهش تنشهای اجتماعی، نیاز به اصلاح نگاه داریم: باید این نسل را به رسمیت بشناسیم. مشارکتدادن نسل زد در تصمیمات اجتماعی، ایجاد فضاهای گفتوگو در مدارس و رسانهها، حمایت از فعالیتهای هنری و خلاقانه آنها، و شنیدن انتقاداتشان، راههایی برای ادغام آنها در بدنه جامعه است، نه حذفشان.
* نسل زد دنبال چه میگردد؟
یکی از دردهای عمیق نسل زد، فقدان معنا در زندگی است. در جهانی که با سرعت، آشوب و تنهایی همراه است، نسل جدید بهدنبال ارزش، معنا و هدف میگردد. آنها از خود میپرسند: «من برای چی زندگی میکنم؟».
اگر خانواده و جامعه نتوانند پاسخهایی صادقانه و انسانی بدهند، آنها به فضاهای نامطمئن یا حتی خطرناک پناه میبرند. بنابراین باید نسل زد را در ساخت معنا سهیم کرد؛ با گفتوگو، تجربه، هنر، کار داوطلبانه، یادگیری فعال و مشارکت اجتماعی.
توصیههای کلیدی به خانوادهها و نهادهای تربیتی:
فناوری را دشمن نپندارید، بلکه پل گفتوگو کنید.
درک دنیای دیجیتال و همراهشدن با فرزندان در آن، بهجای ترس و تحقیر آن، شکافها را کم میکند.
احساسات آنها را انکار نکنید.
اضطراب، ترس، خشم و ناامیدی نوجوان جدی است. او را با برچسبهایی مانند «ضعیف» یا «زیادی حساس» نرانید.
سبک تربیتی خود را بازبینی کنید.
اقتدار سالم با زور متفاوت است. فرزند باید شما را مرجع بداند، نه زندانبان.
خود را کامل ندانید.
اعتراف به اشتباه، پذیرش ضعفها و تلاش برای تغییر، شما را انسانیتر و قابل اعتمادتر جلوه میدهد.
آموزش مهارتهای زندگی را جایگزین نصیحتهای خشک کنید.
نوجوانان نیاز دارند یاد بگیرند چگونه تصمیم بگیرند، با هیجاناتشان کنار بیایند و روابط سالم برقرار کنند.
ما با نسلی روبهرو هستیم که باهوشتر، آگاهتر، بیپردهتر و البته حساستر از گذشته است. اگر بخواهیم خانه را به پناهگاه تبدیل کنیم نه میدان نبرد، و جامعه را از تنش به تفاهم برسانیم، باید شیوههای خود را تغییر دهیم.
این کار نیاز به تمرین، صبر، فروتنی و بازنگری دارد. اما ثمرهاش چیزی است که همه بهدنبالش هستیم: رابطهای انسانی، صمیمی و رشددهنده میان نسلها.
درک، احترام، شنیدن و همراهی، کلید ساختن پلی است میان دیروز و امروز، میان والدین و فرزندان، و در نهایت، میان انسان و انسان.