احمد طالبینژاد نویسنده، فیلمساز و منتقد سینما، از معدود منتقدین نامدار ایرانی است که بهواسطه تحصیلاتش در زمینه ادبیات همواره از عدم توجه سینماگران به متون ادبی رنجیده است و همواره با تمام وجود تلاش کرده این مهم را یادآور شود. خبرنگار روزنامه نوآوران با او در این زمینه به گفتوگو نشسته است.
مسعود عالیمحمودی
احمد طالبینژاد نویسنده، فیلمساز و منتقد سینما، از معدود منتقدین نامدار ایرانی است که بهواسطه تحصیلاتش در زمینه ادبیات همواره از عدم توجه سینماگران به متون ادبی رنجیده است و همواره با تمام وجود تلاش کرده این مهم را یادآور شود. خبرنگار روزنامه نوآوران با او در این زمینه به گفتوگو نشسته است.
واقعیت این است که من در گفتوگوهایی که طی این سالها داشتهام همواره بر ضرورت استفاده سینمای ایران از ظرفیتهای غنی ادبیات کلاسیک و ادبیات امروز تاکید کردهام و در یادداشتهایی که داشتهام همواره آن را گوشزد کردهام. اما هرگز جریانی جدی در این مسیر شکل نگرفت؛ حتی در نهادی چون فارابی. همانطور که میدانید این نهاد سالیانسال است که واحدی به نام واحد اقتباس تاسیس کرده و تعدادی از داستانهای کمتر مسالهدار را هم به نسخه سینمایی تبدیل کردهاند که اغلب فیلمهای ناموفقی از آب در آمدند.
ببینید در همه جای دنیا از زمانی که سینما بهوجود آمده است اساساً این همنشینی به صورت قوی بین سینما و ادبیات وجود داشته و فیلمهای موفقی را در تاریخ سینما خلق کردهاند که با رجوع به تاریخ سینما تعداد زیادی را میتوان نام برد. همه میدانیم که در دنیا این رابطه چنان قدرتمند است که بسیاری از رمانها همزمان که در حال نوشته شدن هستند قراردادش هم برای اقتباس و ساخت بسته شده است. به این معنا که قرارداد اقتباس از آن اثر حتی پیش از کامل شدن بسته شده است. بهعنوان مثال در مورد هری پاتر اثر جی کی رولینگ میتوان گفت که نسخه چهارم یا پنجم این کتاب پرفروش، همزمان که رونمایی میشد فیلمش نیز بر پرده رفته بود. یعنی خانم رولینگ همزمان هم به نوشتن رمان مشغول بود و هم نوشتن فیلمنامه و یا شاید به تیم نویسنده فیلمنامه مشاوره و کمک میرساند. مقصود من این است که در دنیا این رابطه به شکلی قوی وجود دارد. این در حالی است که خیلیوقتها پیش آمده است که سینماگران آوانگارد و پیشرو، سعی بر قطع این بند ناف داشتهاند. در حالی که تلاش بیهودهای میکردند چراکه متوجه شدند این بندناف قطع شدنی نیست. به هر حال ذات هر دوی این هنرها بر داستانگویی استوار است. حتی فیلمهای پیشرو، یا فیلمهای غیر متعارف هم در بن مایه و جان اثر بالاخره داستانی دارند. صرف نظر از اینکه در اینجا ممکن است شکل روایت فرق کند و چگونه گفتن از چه گفتن کمی پررنگتر باشد. نکته اینجاست که در سینمای ایران این رابطه هرگز جدی و تاثیرگذار نبوده است. با این حال اگر به تاریخ سینمای ایران نگاه کنیم در خواهیم یافت که تعداد زیادی از فیلمهای ماندگار آن روزگار آثاری هستند که از ادبیات ایران و یا جهان اقتباس شدهاند. اینکه میگویم غیر از آن فیلمهایی است که از منابع ادبی کلاسیک ما به بدترین و خامدستانهترین شکل ممکن اقتباس شدهاند که از نظر من مفت هم نمیارزند. ولی بقیه آنها آثاری هستند که تاملبرانگیزند. بهعنوان نمونه شما را به فیلم «شب قوزی» فرخ غفاری ارجاع میدهم که اقتباس امروزی و آوانگاردی از کتاب هزارویکشب است. بعد جلوتر که میآییم با نمونههای بسیار درخشانی مثل «شازده احتجاب»، «گاو»، «پستچی» و اساسا همه فیلمهای قبل از انقلاب مرحوم مهرجویی و یا بعضی از فیلمهای موفق مسعود کیمیایی مثل «خاک»، «داشآکل» و کارهای فیلمسازان دیگری که در این مسیر حرکت کرده و آثار قابل قبولی به سینمای ایران تقدیم کردند. به همین دلیل میبینیم که این آثار با وجود گذشت زمان همچنان ماندگارند. چراکه هسته مرکزی این آثار یعنی فیلمنامه قدرتمند است. آن هم به دلیل تکیه بر آثاری که پیشتر در عرصه بازار کتاب امتحان خود را با نمره قبولی پس دادهاند و هنوز هم میبینیم که این آثار دست کم ارزش ادبیشان همچنان نزد مخاطب حفظ شده است.
نمیدانم چه هراسی وجود دارد که هم مسئولین و از طرف دیگر اهالی سینما و فیلمسازان به طرف ادبیات نیل پیدا نمیکنند و از آن دوری میکنند! خود من بهیاد دارم که اوایل دهه شصت و یا نیمه دوم آن، بنیاد سینمایی فارابی امتیاز کتاب ارزشمند «رازهای سرزمین من» اثر رضا براهنی را خریداری کرد اما هرگز ساخته نشد. بعدها از یکی از این مسئولین شنیدم که میگفت ما به این دلیل امتیاز کتاب را خریداری کردیم که دیگران آن را نخرند و اقدام به ساخت آن نکنند. یعنی چون نمیخواستند ساخته شود امتیاز اثر را خریداری کردند. به این ترتیب چیزی حدود پانصد هزار تومان که آن زمان پول کمی نبوده به دکتر براهنی دادند که این فیلم ساخته نشود. من واقعا درک نمیکنم که چه هراسی میان این دوستان وجود دارد که اینقدر نسبت به ساخت این آثار تردید دارند. حالا ادبیات امروز را کنار میگذاریم و میگوییم اینها با ادبیات امروز و یا نویسندگانش مساله دارند اما این تردید قائدتا نباید نسبت به ادبیات کلاسیک وجود داشته باشد. چرا هرگز چیزی از بیهقی اقتباس نشده است؟ چرا بهجای اینکه هی از شاهنامه حرف بزنیم کسی اقدام به ساخت قصههای شگفتانگیز و سینمایی آن نکرده است؟ من به خاطر ندارم که تا بهحال اقتباس درستی از شاهنامه صورت گرفته باشد.
بله، شما ببینید که ما چقدر داستانهای لیریک غنایی، منظومههای عاشقانه مثل خسرو شیرین، شیرین و فرهاد، لیلی مجنون و… داریم که همگی بالقوه ظرفیت این را دارند که به فیلمهای رمانتیک و جذاب نزد مخاطبان سینما تبدیل بشوند اما جز عباس کیارستمی که اقتباس کاملا مدرن و غیرمتعارفی از منظومه «خسرو و شیرین» نظامی گنجوی کرد فیلمساز دیگری را ندیدهام که راغب باشد سراغ این گنجینهها برود. این مشکل بزرگی در سینمای ماست که باید نسبت به آن تجدید نظر کرد و بهدرستی در مورد آن فکر کرد و دست به تولید آثار ارزشمندی زد که متاسفانه گوشه کتابخانهها خاک میخورند.
ببینید یکی از مهمترین دلایل این عدم رابطه به مسائل اقتصادی باز میگردد. بسیاری از تهیهکنندگان هستند که میگویند چرا باید امتیاز کتابی را خریداری کنم، هزینه برای نوشتن آن در قالب فیلمنامه بپردازم (خودشان میگویند این کار دو خرجه است) بعد هم به جایی نرسد؟
بله ادبیات کلاسیک را میشود گفت که شاید کمتر دچار مشکل است اما چیزی را هم به بحث قبل اضافه کنم که بسیاری از این تهیهکنندگان نمیدانند که بعضیوقتها اسم یک اثر ادبی بهخودیخود تضمین فروش را به همراه دارد. اگر اثر ادبی در میان مخاطب اهل کتاب فروش بسیاری داشته باشد همین علاقه در مخاطبان میتواند فروش فیلم را تضمین کند. بسیاری از مردم از صمیم دل دوست دارند که به سینما بروند و مثلا «سووشون» را بر پرده سینما ببینند و میدانید که این کتاب پرتیراژترین رمان ادبیات معاصر ایران از ابتدا تا کنون بوده است. البته دارد از روی این رمان سریالی برای شبکه نمایش خانگی ساخته میشود و گفتهاند که امسال زمستان این سریال بالاخره پخش میشود.
بله. دومین اثر پرفروش «بوف کور» هدایت است و بعد آثار احمد محمود. مثلا همواره برای من این سوال وجود داشته که چرا کارهای احمد محمود نباید ساخته شوند؟ دستکم «زمین سوخته» احمد محمود را میتوان ساخت که از بهترین آثار در زمینه جنگ است. واقعا نمیدانم که چرا این اتفاق نمیافتد. البته به شما بگویم که بعضیها به آستان این داستانها نوک میزنند. مثلا یک زمانی دولت آبادی به حق گفته بود که تکه تکه کلیدر را بر میدارند و فیلم میکنند ولی کسی به سراغ اصل رمان نمیرود و از آنجا که کپیرایت هم در ایران وجود ندارد و جدی گرفته نمیشود همه به خودشان اجازه میدهند که از این داستان و آن رمان تکههایی را کولاژ کرده و چیزی برای ساخت سر هم کنند. گرچه اگر این کار را هم درست انجام میدادند باز هم خوب بود. این روزها دیگر کسی به سراغ ادبیات نمیرود. فیلمسازان ما جز تعداد محدودی مثل اصغر فرهادی، کامبوزیا پتوی و امثال اینها رمان نمیخوانند. همگی توی فضاهای دیگری هستند. در پایان تکرار میکنم ادبیات میتواند پشتوانه مهمی برای سینمای ورشکسته ما باشد. من این را بارها گفتهام. ایمان دارم اگر اجازه بدهند آثار کلاسیک و ادبیات داستانی امروز به فیلم تبدیل بشود، باور کنید بحران اقتصادی سینمای ایران، ادعا نمیکنم که به طور کامل اما تا حدود بسیار زیادی از بین خواهد رفت و گیشههای سینما رونقی تازه میگیرند و سینما نفسی تازه خواهد کشید. اما متاسفانه نه متولی وجود دارد و نه آدم دلسوزی و روزبهروز هم فاصله بین ادبیات و سینما در حال زیاد شدن است و این عکس روند طبیعی سینما در جهان است. به این معنا که ما بهجای کم کردن فاصله بین ادبیات و سینما اگر میتوانستیم فرهنگ و ادبیاتمان را به جهان گسترش دهیم همچنان که دنیا چنین کرده، ما برعکس از این مدار در حال دور شدن هستیم.