عمومی 09 دی 1403 - 6 ماه پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0
مفسران معاصر و مسأله آزادی

قسمت پنجم: تفاسیر قدیمی و مسأله آزادی (ب: تفسیر کشّاف)

مهرنوش جعفری

مهرنوش جعفری

دوم) تفسیر کشاف:

جارالله زَمَخشَری (۴۶۷ –۵۳۸ ق) با گرایش عقل‌گرای معتزلی صاحب مهم ‌ترین تفسیر در میان مفسران سلف است. اثر او یعنی “عن حقایق التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل” که به تفسیر کشاف شهرت دارد، از کهن‌ ترین و جامع‌ ترین تفاسیر قرآن در قرن ششم هجری قمری است. زمخشری مُکنّی به ابوالقاسم و ملقب به جارالله، در قریهٔ زمخشر از روستاهای خوارزم چشم به جهان گشود. در کودکی بر اثر سرما یک پای او را بریدند و با عصا راه می‌رفت. او به سبب اقامت دو ساله‌اش در خانهٔ خدا و مجاورت مسجدالحرام به لقب جارالله (همسایه خدا) شهرت یافت. در این ایام بود که تفسیر کشاف را نگاشت.
در تفسیر کشاف مباحث کلامی از جمله جبر و اختیار و ارادۀ انسان و ماهیت افعال او در آیات انسان‌ شناسی قرآن بنا بر مشرب اعتزالی بسیار مورد توجه قرار گرفته و مفسر، عقاید اشعریان را به چالش می‌کشد. به دلیل اهمیت این تفسیر است که مولف کتابِ تحقیقیِ “جریان‌های تفسیری و مسأله آزادی” به منظور نقد و بررسی بحث آزادی در تفاسیر سلف، این اثر را در کنار تفسیر مجمع البیان مورد بررسی قرار داده است. از این ‌رو ما نیز در این نوبت از نوشتار، به‌ طو ر خلاصه یافتۀ مؤلف کتاب را آورده‌ایم.
همان ‌طوری که مؤلف کتاب تصریح می‌کند، با توجه به نوع مباحث کلام کلاسیک که مسائل هستی ‌شناسانه از قبیل وجود خدا و صفات و افعال او، آفرینش جهان و سرانجام آن، مسأله هدایت و نسبت آن با جبر و اختیار را پوشش می‌دهد، طبعاً نباید انتظار داشت که موضوعات کلام جدید یعنی آزادی انسان به مفهوم جامعه‌ شناسانۀ آن (به ترتیبی که در ادامه آمده است)، مد نظر صاحب تفسیر زمخشری قرار گرفته باشد (۱).

 

۱) کرامت انسان:

رویکرد اعتزالی زمخشری به کرامت انسان مبنای مهمی بوده و واجد ظرفیت تبیین مبحث آزادی انسان می‌باشد. اما همچنان‌ که مؤلف به‌ درستی بیان کرده، حاکمیت گفتمان کلام کلاسیک و وجود فضای پلیمیک و منازعات کلامی میان دو نگاه اشعری – معتزلی، ذهن او و متفکران نظیر او را از پرداختن به لوازم چنین رویکردی فاخر، منصرف کرده است. زمخشری در تفسیر [أسراء:۷۰] مانند مرحوم طبرسی، برخورداری انسان از قدرت تعقل و تدبیر امور زندگی، توانایی نطق و نوشتن و امتیازات فیزیکی و بدنی او را مجموعاً موهبت الهی و موجب تکریم او می‌داند. اما در همین [أسراء:۷۰] مسأله برتری انسان بر فرشتگان به ‌عنوان دشواره‌ای کلامی میان اشاعره و معتزله، از این‌ که او را به ورای این مناقشات سوق دهد تا به لوازم نظری چنین برداشتی رهنمون شود، باز داشته است. همچنین ایشان از [مائده:۳۲] تفسیری شگرف ارائه می‌دهد و در مورد این سؤال که در این آیه چگونه ممکن است حکم قتل یا زنده ‌کردن یک فرد انسانی همانند حکم قتل یا زنده‌ کردن تمامی انسان ‌ها باشد، می‌گوید: «زیرا وجود هر انسانی بیانگر کرامت و حرمتی است که وجود انسانی دیگر از آن حکایت می‌کند. بنابراین هر گاه انسانی کشته شود، کرامت الهی او بی ‌ارزش شمرده شده و حرمتش هتک شده است و بر عکس (۲). همین نکته‌ای که صاحب کشاف به آن توجه کرده، کمتر مورد توجه مفسران قرار گرفته است. این نکته می‌تواند افقی روشن و جدید به گسترۀ حقوق انسان در اندیشۀ دینی بگشاید. اما به تعبیر مؤلف کتاب، زمخشری با تفسیر واژۀ فساد به شرک در عبارت “أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ”، نشان می‌دهد که ایشان به این نکتۀ کلیدی عنایت چندانی ندارد و در نظر او گویا این حق مسلم و بنیادی می‌تواند به علت اعتقاد به شرک از انسان سلب گردد (۳).

 

۲) آزادی انسان و دعوت انبیاء:

اعتقاد به اختیار انسان طبعاً موجب شده زمخشری آدمی را در پذیرش دعوت انبیا مختار بداند، همچنان‌ که در تفسیر [نحل:۹۲] (۴) و آیات مشابه به آن تصریح دارد. از جمله مؤلف به این سخن زمخشری در تفسیر آیۀ اخیر (و موارد مشابه همچون [انسان:۳]) استناد کرده است: «معنای این آیه آن است که امر ایمان و کفر بر اختیار و آن‌ چه شایستۀ لطف و خذلان و ثواب و عقاب است، بنا شده و نه اجباری که شایستۀ هیچ‌ یک از این امور نیست».
اما مؤلف کتاب ضمن بررسی و تدقیق در آن، چنین نتیجه می‌گیرد که تأکیدهای صاحب کشاف بر قدرت انتخاب انسان در برابر دعوت انبیا را باید در فضای منازعات کلامی میان معتزله و اشاعره فهم کرد و در واقع زمخشری در صدد آن بوده است که نظر معتزله را به آیات قرآن مستند سازد و نمی‌توان این سخنان را به مثابۀ اعتقاد زمخشری به آزادی انسان در انتخاب مذهب و اثبات آزادی مشرکان در پذیرش یا عدم پذیرش دعوت پیامبران تلقی کرد. اما تفسیر زمخشری از آیات ناظر بر مسئولیت انبیا (همچون [انعام:۴۸]، [غاشیه:۲۲–۲۱]، [شُوریٰ:۴۸] و [ق:۴۵]) چندان موضوع اختلافات کلامی نیستند و لذا نظرات او را باید فارغ از این فضای گفتمانی درک کرد.
با این وجود، سخنان صاحب کشاف با استثنا کردن انسان مشرک از برخورداری از حق حیات تعارض دارد. به‌ طوری که در تفسیر آیه نفی اکراه [بقره:۲۵۶] ضمن تکرار گفته‌های خود مبنی بر این‌ که خداوند از انسان ایمان از سر اختیار و نه اجبار و اکراه می‌خواهد، احتمال نسخ این آیه را با [توبه:۷۳] (۵) و یا اختصاص حکم نفی اکراه به اهل کتاب و مستثنی شدن مشرکان از قاعده نفی اکراه را می‌پذیرد. علت هم روشن است؛ از نظر زمخشری مشرکان حق حیات ندارند و اکراه ایشان بر پذیرش اسلام امری نا مذموم و بلکه واجب است. توضیح بیشتر در ادامه آمده است.

 

۳) جهاد و دعوت انبیا:

رویکرد زمخشری به جهاد با دیدگاه او در بارۀ مشرکان سازگار است. او [بقره: ۱۹۰] را منسوخ می‌داند به این دلیل ‌که جهاد با مشرکان را مشروط به آغاز جنگ از طرف ایشان کرده است. اساساً همان‌ طور که آوردیم، از نظر صاحب کشاف، مشرکان حق حیات ندارند و از قاعدۀ نفی اکراه [بقره:۲۵۶] مستثنی هستند و باید میان کشته‌ شدن و اسلام یکی را انتخاب کنند. اما چون این آیه در مجموعِ آیات غیر منسوخ قرار دارد [بقره:۱۹۲–۱۹۱–۱۹۰]، زمخشری برای این‌ که نیازی به نسخ نباشد، تفسیری به این مضمون به دست می‌دهد: «اینان نیت جنگ دارند، لذا در حکم کسانی‌اند که با شما می‌جنگند، لذا با تمامی کفار (چه عملاً بجنگند یا نجنگند)، بجنگید».
همچنین زمخشری واژۀ فتنه را در عبارت «فتنه بدتر از قتل است» [بقره:۱۹۱] به معنای شرک محتمل می‌داند. با این وصف، عبارت “فَإِنِ انْتَهَوْا” در آیه بعدی [بقره:۱۹۲] به معنای “دست کشیدن” از شرک است. این برداشت زمخشری در آیه بعدی [بقره:۱۹۳] (۶) صراحت دارد و فتنه را معادل شرک معنا می‌کند و در آیه مشابه [انفال:۳۹] (۷) بر نظر خود به‌روشنی تأکید می‌کند. به این ترتیب به قول مؤلف کتاب، زمخشری که وظیفۀ و مسئولیت انبیا را منحصر به تذکر و ابلاغ وحی می‌دانست، در نحوۀ مواجهه با مشرکان به جهاد با ایشان با هدف اکراه و اجبار آن‌ها به پذیرش اسلام معتقد می‌شود (۸).

 

۴) آزادی‌های سیاسی و اجتماعی:

در تفسیر کشاف، همچون مجمع البیان از مباحث مربوط به آزادی به معنای سیاسی و اجتماعی اثری نیست و مقولاتی همچون “اولو‌الامر “و “شوری” که در تفاسیر معاصر دستمایۀ نظریه‌ پردازی‌ها در بارۀ سیاست، آزادی و حکومت اسلامی شده‌اند، در کانون توجه قرار نگرفته‌اند. مثلاً زمخشری در جایی که از اولو‌الامر سخن به میان آمده است [نساء:۸۴ و ۵۹] به ذکر نکاتی از این دست اشاره دارد که اولوالامر امیران حق و حاکمانی نظیر خلفای راشدین… فرماندهان سریه‌ها… عالمان دین… و بزرگان آگاه به امور و یا اصحابی‌اند که به فرماندهی منصوب می‌شدند. و یا شأن نزول آیه [شوری:۳۸] (۹) را در بارۀ انصار می‌داند که پیش از اسلام و قبل از هجرت رسول خدا (ص) به مدینه هر گاه با مسأله‌ای مواجه می‌شدند. به شور و مشورت می‌پرداختند.

 

جمع بندی:

در تفاسیر قدیمی یا “سلف‌” کاربرد واژه‌های حر و حریت منحصر به معنای فقهی و حقوقی رایج در آن دوران یعنی ضد برده و بردگی و مباحث مرتبط با آزادی نیز محدود به اثبات و نفی اختیار و ارادۀ انسان بود. علت این‌ که مفسران این دوره اراده و اختیار انسان را مبنای بحث آزادی‌های سیاسی و اجتماعی قرار ندادند، این بود که آنان از منظری متفاوت با دیدگاه مفسران معاصر به بحث جبر و اختیار می‌نگریستند (۱۰) و تحت تأثیر و حاکمیت گفتمان کلام کلاسیک و بازار منازعات کلامی، به آیات مربوط به آزادی و اختیار انسان تنها از منظر رابطۀ ثواب و عقاب اخروی با عمل انسان و امکان و امتناع شرعی مجازات فرد غیر مختار توجه می‌کردند. در این تفاسیر گاه برداشت‌های شگرف و دقیقی در بحث آزادی به مفهوم مدرن آن مشاهده می‌شود؛ ولی در بارۀ این‌ پرسش که چرا و چگونه این یافته‌ها مفسران سلف را به بحث از حقوق و آزادی‌های سیاسی رهنمون نشد، می‌توان به این پاسخ اکتفا کرد که به واسطۀ فضای گفتمانی و زیست‌ جهان این اندیشمندان، این یافته ‌ها در نگاه ایشان حاوی همان معانی نبوده است که ما امروزه از آن‌ ها درک می‌کنیم. بنابراین می‌توان به این نکته بسنده کرد که آزادی در معنای جامعه‌ شناختیِ آن، موضوعی جدید و محصول دوران مدرن است و مانند بسیاری از مقولات مربوط به عصر جدید به تفسیر و اندیشۀ مفسران امروز راه یافته است.
با این توضیحات که مستند به کتاب مورد نظر ما در این دو قسمت اخیر نوشتار بوده، در قسمت بعد به سراغ برخی آثار تفسیری اندیشمندان معاصر خواهیم رفت و به‌ طور اجمال با دیدگاه دو تن از آنان درباره آزادی آشنا خواهیم شد. ان شاءالله.

———————————
پاورقی:
نکته: از تکرار متن و ترجمه آیاتی که در نوشتار قبلی آورده‌ایم، خودداری شده است.
۱) آرمین، محسن. جریان‌های تفسیری و مسأله آزادی. نشر نی، ۱۴۰۲. ص: ۱۱۵.
۲) همان. ص: ۱۱۶.
۳) همان. ص: ۱۱۷.
۴) وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلكِن يُضِلُّ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ. / و اگر خدا می‌خواست شما را یک امت کرده بود – جبراً همه را بر ایمان جمع می‌کرد تا میان شما هیچ اختلافی نباشد؛ ولی این جبر و اکراه خلاف مشیت و سنت الهی است – ولیکن هر که را خواهد گمراه کند و هر که را خواهد راه نماید و هر آینه از کارهایی که می‌کردید پرسیده و بازخواست خواهید شد [نحل:۹۲].
۵) يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ. / ای پیامبر، با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت گیر و درشتی نما، و جای آن‌ها در دوزخ است و دوزخ بد باز گشتگاهی است [توبه:۷۳].
۶) وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَتَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِينَ. / با آنان کارزار کنید تا آشوبی نماند و دین از آنِ خدای باشد. پس اگر باز ایستادند، تجاوز روا نیست مگر بر ستمکاران [بقره:۱۹۳].
۷) وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ. / با آنان کارزار کنید تا آن‌ گاه که فتنه‌ای – کفر و شرک و فتنه‌ انگیزی – نماند و دین یکسره، خدای را باشد. پس اگر باز ایستند همانا خدا به آن‌ چه می‌کنند، بیناست [انفال:۳۹].
۸) همان: ص: ۱۲۰.
۹) وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ. / و کارشان با مشورت میان خودشان باشد و از آن‌ چه ایشان را روزی کرده‌ایم انفاق می‌کنند [شوری:۳۸].
۱۰) همان. ص: ۱۲۱.

نویسنده
سحر شمخانی
مطالب مرتبط
  • نظراتی که حاوی حرف های رکیک و افترا باشد به هیچ عنوان پذیرفته نمیشوند
  • حتما با کیبورد فارسی اقدام به ارسال دیدگاه کنید فینگلیش به هیچ هنوان پذیرفته نمیشوند
  • ادب و احترام را در برخورد با دیگران رعایت فرمایید.
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *