جامعه را از جهاتی می شود به یک کشتی تشبیه کرد که برای حرکت کردن به سکان، قطب نما و بادبان هایی احتیاج دارد و البته به ملوانان و سکاندارانی که وظیفه هدایت و راهبری کشتی را برای رسیدن به مقصد بر عهده داشته باشند.
جامعه را از جهاتی می شود به یک کشتی تشبیه کرد که برای حرکت کردن به سکان، قطب نما و بادبان هایی احتیاج دارد و البته به ملوانان و سکاندارانی که وظیفه هدایت و راهبری کشتی را برای رسیدن به مقصد بر عهده داشته باشند.
حال تصور کنید هدف و مقصد در شمال باشد؛ اما بادبان ها به سمت شرق تنظیم شده باشند، یا این که کاپیتان و سکاندار کشتی، سکان را در جهت غرب یا جنوب بچرخاند.
طبیعی است که این کشتی هیچ گاه به مقصدی که در ابتدا مد نظر بوده نخواهد رسید. حالت پیچیده تری را هم می شود تصور کرد؛ این که هر ملوانی، زمام یک بادبانی را در دست داشته باشد و هر کدام بادبان شان را به یک جهت دلبخواه و چه بسا مخالف هم تنظیم کنند؛ باز هم طبیعی است که این کشتی حتی اگر باد موافقی هم بوزد، یا مدام به دور خود می چرخد یا در تقابل نیروهای مخالف، در یک جا متوقف می شود و بی حرکت می ماند. در این شرایط، از سکاندار هم کاری ساخته نیست، سهل است که اساسا سکانداری و راهبری در چنین کشتی بلا موضوع می شود.
جامعه و حکمرانی بر جامعه نیز همین است. حکمرانی در یک تعبیر، به معنای تنظیم و اجرای قواعد زیست جمعی با به کارگیری و اِعمال قدرت مشروع در جهت دستیابی به اهدافی است که همراستا با گرایش ها و هنجارهای غالب، منافع عموم جامعه را تأمین کند.
اما اگر کار جامعه به خوبی پیش نمی رود، اگر مشکلات و بحران ها روزافزون می شود و اگر رضایت و منفعت عمومی حاصل نیست، بی هیچ شک و شبهه ای مشکل از شیوه حکمرانی و هدایت کشور است؛ نوعی حکمرانی بد و نا کارآمد.
اگر حال جامعه خوب نیست و حکمرانان در اداره کشور و جلب رضایت مردم به حد کفایت موفق نبوده اند، از چند حالت خارج نیست:
۱) اهدافی که جامعه به سمت آن سوق داده شده، تامین کننده منافع عموم مردم نبوده
۲) جهت گیری قواعد و فرآیند تنظیم روابط جمعی، بدون در نظر گرفتن ارزش ها و گرایش های اکثریت کنشگران و ذی نفعان تنظیم شده
۳) هدف و مقصد واقعی که سکانداران، جامعه را به آن سمت پیش برده اند، بر خلاف هدف اعلامی و مورد توافق بوده
۴) صاحبانِ حکم و قدرت، شایستگی، مشروعیت و کارآیی لازم را نداشته اند
۵) مقامات و مجریان حکومتی، از انسجام، همسویی و هماهنگی درونی به عنوان تیم حکمرانی برخوردار نبوده اند.
اما چاره چیست؟
اولین و مهم ترین قدم، پذیرش است؛ این که حکومت به عنوان متولی رسمی امور، واقعیت مشکلات را بپذیرد و وجود شرایط بحرانی را به رسمیت بشناسد؛ که البته به نظر می رسد در هسته مرکزی قدرت تا حدودی این اتفاق رخ داده است، حتی اگر به زبان و تصریح بیان نشود. امروز مشکلات و بحران های جاری کشور به حدی روشن و واضح شده است که برای ابراز و اثبات آن، دیگر جای هیچ بحث و مجادله ای نیست.
قدم دوم این است که ریشه مشکلات را در درون خود جستجو کنیم و مسئولیت منطقیِ جایگاهی که در آن قرار داریم و قدرتی که در دست گرفته ایم را بپذیریم. دوری جستن از موضع پاسخگویی و حواله دادن مشکلات ریشه ای و مزمن شده جامعه به دیگران و عوامل خارجی، توجیه بی وجه است. ناخدایان و کشتیبانان کاردان و ماهر، تلاطم و طوفان را طبیعتِ دریا می دانند و آن را بهانه نمی کنند. قاعده حکمرانی خوب این است که اگر سیاست و راهبردی موجب زیان و خسارت شده، باید از آن دست کشید، نه آن که لجوجانه بر آن پای فشاری کرد.
کاش باور می کردیم که پذیرش واقعیت و اعتراف کردن و گردن گذاردن به آن چه مسئولیت ماست، نه تنها از اعتبار جایگاه مان کم نمی کند، بلکه به آن قدر می دهد و همدلی و همراهی می آورد.
وقتی واقعیت به رسمیت شناخته شد و مسئولیت همه آن چه هست را از جایگاه حکومت و صاحب قدرت پذیرفتیم، می توان به برداشته شدن گام های بعدی در جهت تغییر و اصلاح امیدوار بود.
اما تغییر باید از همان نقطه ای آغاز شود که پایه بقا و مشروعیت حکومت هاست و آن، رجوع به ملت است. ملاک و معیار در حکمرانی، فقط منافع ملی است و پیگیری هر هدف و آرمان دیگری که به هر نحو ناقض منفعت مردم باشد، باید کنار گذاشته شود. ملتی که در تأمین منافع و حقوق خود ناتوان است، توان پیگیری و تحقق هیچ آرمان فراملی را هم نخواهد داشت.
موضوع دیگر، تعارض منافع است؛ که باید آن را یکی از آفات اصلی حکومتداری در ایران به حساب آورد. ریشه بسیاری از ناکامی ها و نارضایتی ها در جامعه ما، هدفگذاری هایی است که یا بر مبنای منفعت و گرایش یک گروه اقلیت بوده، یا کسانی متولی امور شده اند که منافع و سلایق شخصی و گروهی شان را بر منافع عمومی مقدم قرار داده و دستیابی به اهداف ملی را در عمل نا ممکن کرده اند.
به عنوان مثال از کسانی که در نتیجه سال ها تحریم کشور، منافع سرشاری نصیب خود و اطرافیان شان شده، چه انتظاری هست که در مقام سیاستگذاری و تصمیم گیری برای رفع تحریم ها، در جهت منافع ملت تلاش کنند؟
مسأله بعدی، وجود نوعی بی سامانی و شلختگی در عرصه حکمرانی است. اگر بنا باشد متولیانی که زمام امور جامعه را در دست دارند و به هر طریق در جایگاه اِعمال قدرتی نشسته اند، هر کدام ساز خودشان را بزنند، نتیجه ای جز آشفتگی و بی سامانی به بار نخواهد آمد و هیچ گرهی از مشکلات جامعه باز نخواهد شد.
اگر پاسخِ حمله اسرائیل به ایران تحت عنوان وعده صادق ۳ با هر مصلحتی به تعویق افتاده یا قانون عفاف و حجاب به رغم اعلام اولیه هنوز ابلاغ نشده، قطعاً با نظر و تأیید رأس حاکمیت بوده و در این هیچ تردیدی نیست. حال چگونه است که بعضی مقامات حکومتی از جمله تعدادی از ائمه جمعه که خود منصوب مستقیم رهبری نظام هستند، در تریبون های رسمی و عمومی، نسبت به این ترک فعل ها معترض اند و انجام آن را از دولت پزشکیان مطالبه می کنند! یا ماجرای شورای عالی فضای مجازی که بعد از مدت ها تعلل و مقاومت در برابر یک مطالبه عمومی که تعهد پزشکیان به مردم بود، با یک مصوبه نیم بند تنها از دو سکو رفع فیلتر بشود، و در عین حال یکی از اعضای همان شورا پس از اعلام خبر، بگوید که با این مصوبه دشمن شاد شدیم!
آیا نمونه هایی از این دست نشانه آشفتگی و بی سامانی در عرصه حکمرانی نیست؟ آیا ما در کشتی ای نشسته ایم که هر کس نیمچه قدرتی دارد، بادبانی را به سمت خود می کِشد؟ آیا این کشتی بی صاحب و بی هدف است؟
آن چه مسلم است، اصلاح این وضعیت و تغییر ریل حکمرانی در این سطح، بدون اجماع و اتخاذ تصمیم در بالاترین رده حاکمیت و عزم جدی برای تحقق آن ممکن نیست؛ آن هم در اسرع وقت و بی هیچ تعللی، چرا که ظرفیت جامعه برای تحمل ادامه این شرایط حدی دارد. به قولی، کسی نمی داند آخرین قطره ای که صبر مردم را لبریز می کند، کدام زمان فرو می افتد. دیگر جای هیچ فرصت سوزی و ملاحظه ای نیست. حکومت باید فقط ملاحظه مردم را بکند، نه هیچ ملاحظه دیگری، که امروز روز تصمیم است، فردا روز پاسخگویی و حساب.