سیاسی 15 دی 1403 - 6 ماه پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0
تذکرة المسلحین(!):

تذکره ابو محمد جولانی

آن چه در رگ های رجل سیاسی جریان همی دارد، خون نیست، نفت است!

جولانی

علی زراندوز

آن سلسله جنبان سلفی گری، آن صاحب سبک در میان گروه های تکفیری، آن عاشق دلارهای عربی، آن متولد شده در عربستان سعودی، آن پدرش عضو جنبش ناسیونالیستی ناصری”، آن “فاروق الشرع”* او را از پسر عموهای پدری، آن پدرش از مشاوران نفتی “محمود الزعبی”**، آن پدرش شاغل در “آرامکو” عربستان سعودی، آن پدرش کتاب “نفت و توسعه همه‌ جانبه در جهان عرب” را به رشته تحریر درآوردی، آن پیوسته به القاعده در عراق در زمان حمله نیروهای غربی اجنبی، آن توسط نیروهای آمریکایی تا سال ۲۰۱۱ در عراق زندانی، آن فرستاده شده به سوریه توسط ‘ابومصعب زرقاوی”، آن “جبهه النصره” و “هیئت تحریر الشام” را پاسبانی، آن از خرمن تفکرات رؤسای القاعده کرده خوشه‌ چینی، آن در سر پرورانده سودای ریاست جمهوری، آن سابقاً دارای جایزه دستگیری ۱۰ میلیون دلاری، آن از یاران اسبق “ایمن الظواهری”، آن تازگی ها طرفدار راه‌ حل‌های دیپلماتیک برای ماجرا جویی‌های نظامی، “ابو محمد جولانی” او را لقب بود و “احمدالشرع” نام قبلی اش و نام جدیدش و او را نام و مواضع عوض کردن بسیار آسان بود، آن چنان که جماعت آفتاب پرست را از این سرعت در رنگ عوض کردن، حیران کرده بود!
ابتدای کار وی چنان بود که چون خردسال بود؛ پدرش که مهندس نفت بود، او را گفت: «یا ولدی، النفت یجری فی العروق الرجل السیاسیته!» که یعنی آن چه در رگ های رجل سیاسی جریان همی دارد، خون نیست، نفت است! پس با همه خردسالی بدانست که هر جا نفت باشد، او نیز باید همان جا باشد!
نقل است چون پدرش خواست به شغلی مشغول شود، به دیوان “انوری” تفال همی زد؛ این بیت آمد: «ای مردمان بگویید “آرام” جان من “کو” / راحت‌ فزای هر کس، محنت‌رسان من کو؟». پس پدر، همی گفت که کار ما راست نشود، مگر به آن که دست مان به دمِ گاوی بند شود در شرکت “آرامکو عربستان”، پس دستِ زن و فرزند بگرفت و رخت بر کشید بر آن دیار نفت خیز.
پس چون جولانی بر مسند قدرت تکیه همی زد، روزی جمله مریدان سلفی و تکفیری او را پرسیدند: «از چه دانستی که باید اکنون بر بشار اسد، لشکر بیرون همی بری و سپاهیانِ او دست بر تیغ نمی برند؟». گفت: «نشانه های این امر در گلستان بخواندم، آن جا که سعدی در قرن هفتم بگفت:
یکی از پادشاهانِ پیشین، در رعایتِ مملکت سستی کردی و لشکر به سختی داشتی لاجرم دشمنی صعب روی نهاد همه پشت بدادند.
چو دارند گنج از سپاهی دریغ / دریغ آیدش دست بردن به تیغ
یکی را از آنان که غَدْر کردند با من دَمِ دوستی بود، ملامت کردم و گفتم: دون است و بی‌ سپاس و سِفله و نا حق‌ شناس که به اندک تغیّر ِحال از مخدومِ قدیم برگردد و حقوقِ نعمتِ سال‌ها در نوردد. گفت: ار به کرم معذور داری شاید، که اسبم در این واقعه بی‌جو بود و نمدزین به گرو، و سلطان که به زر بر سپاهی بخیلی کند، با او به جان جوانمردی نتوان کرد. زر بده مردِ سپاهی را تا سر بنهد / و گرش زر ندهی، سر بنهد در عالم اِذا شَبِعَ الْکَمِیُّ یَصُولُ بَطشاً / وَ خاوِی الْبَطْنِ یَبْطُشُ بِالفِرارِ***
پس، این سخن سعدی را، راست همی یافتیم و سرکیسه را شل کردیم، از درهم و دینارهای رسیده از آن سوی مرزها و این چنین شد که شد!».
نقل است از دانشگاه دمشق، زمانی که سال اول مقطع لیسانس در رشته رسانه همی بود، اخراج شد. پس او را پرسیدند از سبب این اخراج، گفت: «ما را زود کاشف به عمل آمد که در این روزگار، “رسانا” بودن از برای برخی قدرت ها، بسی راه گشاتر بُود از “رسانه” بودن از بهر مردم!».
و او را پرسیدند از “طرح خاورمیانه جدید”؛ پس گفت: «ما را جدید و قدیم توفیری نباشد، مهم طرحی است که از نمدِ آن کلاهی از برای ما دوخته همی شود که شد!».
او را پرسیدند از طرح ۴۰ صفحه‌ای که برای تصرف سوریه نوشته بود، آن زمان که در اسارت آمریکایی ها بود در اردوگاه “بوکا”، پس گفت: «همه کشک بود که یک “بله قربان” گفتن، کار ۴۰۰ هزار صفحه طرح همی کند به طرفه العینی!».
او را پرسیدند از سبب جدایی از داعش و پیوستن به القاعده و بیعت با “ایمن الظواهری”، پس گفت: «زیرا شنیده بودیم از این شاخه به آن شاخه فرج است… و بود!».
و گفت: «ما دولتی بر اساس شورای مردمی ایجاد خواهیم کرد که نهادی باشد و مبتنی بر تصمیمات خودسرانه یک حاکم نباشد. هیئت تحریر الشام ممکن است در هر زمانی پس از دستیابی به اهداف خود منحل شود. پس از رسیدن به اهداف خود نیازی به ماندن نیرو‌های خارجی در سوریه نیست». آن گاه او را پرسیدند: «دیگر چه؟» و گفت: «ما نمی‌توانیم با کشوری بزرگ مثل ایران قطع رابطه کنیم». چون او را پرسیدند: «دیگر چه؟» آن گاه کمی پسِ کله اش را بخاراند و گفت: «حیف که نخ را کشیدند وگرنه باز هم می گفتم برای تان!». و گفت: «در پس آینه طوطی صفتم داشته‌اند / آن چه استاد ازل گفت بگو می‌گویم!».
او را پرسیدند از کمک‌های ۵۰ میلیون پوندی بشر دوستانه دولت انگلیس به سوریه؛ پس گفت: «باز خوب است انگلیسی ها ما را داخل بشر حساب کرده و به این بهانه چند میلیون پوندی برای مان کارت به کارت همی کردند!».
و گفت: «اسم ما را از فهرست تروریسم پاک کنید». پس او را پرسیدند: «حالا از آن جا پاک کنند، کجا بنویسند؟». گفت: «اندر میان حامیان حقوق بشر، که هیچ کس چون ما حقِ بشر را کفِ دستش نمی نهد تمام و کمال!».
پس چون پرسیدند: «چرا اولین سفر خارجی مقامات دولتش به ریاض است؟». پس گفت: «هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش!».
نقل است جولانی را دیدند در حالتی ما بین خوف و رجا، سبب را پرسیدند؛ پس گفت: «بالاخره ما ندانستیم تروریستیم یا مخالفان مسلح ایم یا گروه‌های مسلح ایم یا افراد مسلح؟!».
نقل است چون از دار دنیا برفت، جمله سلفیان و تکفیریان او را به خواب ديدند و پرسیدند: «حال گوی تا از منکر و نکير چون رستی؟» گفت: «گیر داده بودند به طریقِ سه پیچ، تا زمانی که رخِ اسلحه ای که همواره (حتی در دیدارهای رسمی و دیپلماتیک) در پشت کمر داریم را نشان دادیم، نشان دادنی!».

————————————-
پاورقی:
*”فاروق‌الشرع” یکی از طولانی‌ترین دوران وزارت خارجه در جهان را به نام خود رقم زد و تا سال ۲۰۰۶ یعنی به مدت ۲۲ سال وزیر خارجه سوریه بود و از آن پس تا سال ۲۰۱۴ معاون رئیس جمهور بشار اسد بود.

نخست وزیر سوریه در دوران حافظ اسد از ۱۹۸۷ تا ۲۰۰۰ میلادی.

* چون دلاور سیر باشد در جنگ سخت می‌کوشد و شکم‌ تهی به گریز دلیری می کند.

نویسنده
سحر شمخانی
مطالب مرتبط
  • نظراتی که حاوی حرف های رکیک و افترا باشد به هیچ عنوان پذیرفته نمیشوند
  • حتما با کیبورد فارسی اقدام به ارسال دیدگاه کنید فینگلیش به هیچ هنوان پذیرفته نمیشوند
  • ادب و احترام را در برخورد با دیگران رعایت فرمایید.
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *