فرهنگی 26 فروردین 1404 - 3 ماه پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0
نوآوران بررسی می کند

هنر؛ آینه‌ رنج‌ها، ترس‌ها، آرزوها و امیدهای جامعه

در تاریکی گرم سالن سینما، جایی میان صداهای آهسته‌ی پچ‌پچ‌ها و بوی پاپ‌کورن، جادویی اتفاق می‌افتد. نور بر پرده می‌افتد و ناگهان ما، همان آدم‌های خسته از روزمرگی، در جهانی دیگر غرق می‌شویم. هنر، اگر بخواهد، می‌تواند مثل یک دوست قدیمی، دست مخاطب را بگیرد و با خود به سفری ببرد که تا مدت‌ها در ذهن و دل بماند. اما این جادوی ارتباط چطور ممکن می‌شود؟ یک اثر هنری، از جنس فیلم یا تئاتر یا حتی یک تابلوی نقاشی، باید چه داشته باشد تا مخاطب را با خود همراه کند، تا نه فقط در دل خواص، بلکه در دل مردم کوچه و بازار جا باز کند؟

سینمای ایران

ساره زندیه

در تاریکی گرم سالن سینما، جایی میان صداهای آهسته‌ی پچ‌پچ‌ها و بوی پاپ‌کورن، جادویی اتفاق می‌افتد. نور بر پرده می‌افتد و ناگهان ما، همان آدم‌های خسته از روزمرگی، در جهانی دیگر غرق می‌شویم. هنر، اگر بخواهد، می‌تواند مثل یک دوست قدیمی، دست مخاطب را بگیرد و با خود به سفری ببرد که تا مدت‌ها در ذهن و دل بماند. اما این جادوی ارتباط چطور ممکن می‌شود؟ یک اثر هنری، از جنس فیلم یا تئاتر یا حتی یک تابلوی نقاشی، باید چه داشته باشد تا مخاطب را با خود همراه کند، تا نه فقط در دل خواص، بلکه در دل مردم کوچه و بازار جا باز کند؟
این سوالی است که ذهن بسیاری از هنرمندان را، به‌ویژه در روزگاری مثل امروز، مشغول کرده. دورانی که رقابت برای دیده‌شدن بیشتر از هر زمانی در تاریخ جدی‌تر شده، و مرز میان اثر هنری و محصول مصرفی روزبه‌روز باریک‌تر می‌شود. در این میان، هنرمندی که بخواهد اثرش هم شأن هنری داشته باشد و هم دل مخاطب عام را بلرزاند، باید با دقت، آگاهی و البته صمیمیت راه خود را انتخاب کند.

* صداقت در بیان
اولین و شاید مهم‌ترین ویژگی یک اثر هنری مخاطب‌پسند، صداقت است. مردم، حتی اگر تخصص نداشته باشند، می‌فهمند که آیا حرفی از دل برمی‌آید یا نه. اثری که از تجربه‌ی زیسته‌ی هنرمند برخاسته باشد، اثری که رنج، شادی، شکست یا امید را بی‌پیرایه و بی‌ادا در خود داشته باشد، بیش از آنکه به تحلیل‌های پیچیده نیاز داشته باشد، با دل مخاطب ارتباط برقرار می‌کند.
فیلمی مثل “اجاره‌نشین‌ها” به کارگردانی داریوش مهرجویی، دقیقاً به همین خاطر هنوز هم در ذهن‌ها مانده. چون روایت ساده‌ زندگی مردمانی است که دردسرهای شان، لبخندهای شان و بدبختی‌های شان برای همه آشناست. آن‌قدر ساده و واقعی که آدم احساس می‌کند خودش یکی از ساکنین همان خانه‌ قدیمی است.

*قصه‌گویی؛ هنر دیرینه‌ تأثیرگذاری
یک اثر مخاطب‌پسند، باید بلد باشد قصه بگوید. قصه‌گویی، هنرِ باستانی انسان‌ها برای معنا دادن به زندگی‌شان بوده و هنوز هم هست. حتی پیچیده‌ترین مفاهیم اگر در قالب روایت بیان شوند، قابل فهم‌تر، ملموس‌تر و البته ماندگارتر می‌شوند.
در سینما یا ادبیات، آثاری که قصه‌ای با کشش، گره و اوج‌وفرود دارند، بیشتر در ذهن می‌مانند. برای نمونه، فیلم “مارمولک” کمال تبریزی، با قصه‌ای شیرین و پرکشش درباره‌ یک دزد که لباس روحانیت می‌پوشد، توانست هم مردم را بخنداند و هم به فکر فروبرد. این اثر نه با شعار بلکه با طنز و قصه‌گویی ماهرانه، مفاهیمی چون دین‌داری، تظاهر و هویت را پیش کشید.

*زبانِ آشنا؛ نه ساده‌انگار
زبان و بیانی که در یک اثر به کار می‌رود، باید برای مخاطب آشنا و در عین حال محترم باشد. این به معنی سطحی‌بودن نیست؛ بلکه یعنی هنرمند باید بتواند مفاهیم را طوری بیان کند که هم قابل فهم باشد و هم در شأن مخاطب. استفاده از زبان روزمره، ضرب‌المثل‌ها، لحن صمیمی یا حتی طنز، می‌تواند به مخاطب حس نزدیکی بدهد.

در ادبیات معاصر ایران، کتاب‌هایی مانند “چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم” از زویا پیرزاد، به‌خاطر زبان ساده، توصیف‌های ملموس و شخصیت‌پردازی دقیق، توانستند به دل عامه‌ مردم راه پیدا کنند. این کتاب‌ها نه از بالا، که هم‌سطح و همدل با خواننده سخن می‌گویند.

*همدلی و بازتاب دغدغه‌های اجتماعی
مردم وقتی اثری را دوست دارند، اغلب به این دلیل است که آن اثر چیزی از خود آن‌ها را بازتاب داده. هنر، وقتی آیینه‌ رنج‌ها، آرزوها، ترس‌ها و امیدهای جامعه باشد، مخاطب را ناگزیر به واکنش می‌کشاند.
نمایش‌هایی چون “کالیگولا” با بازی درخشان پرویز پرستویی، یا فیلم‌هایی چون “جدایی نادر از سیمین” اصغر فرهادی، در بستر قصه‌های شخصی، مسائل کلانی مانند طبقه، قانون، مهاجرت، اخلاق و فروپاشی خانواده را مطرح می‌کنند. این آثار، با دغدغه‌مندی انسانی و اجتماعی خود، فراتر از قصه، وارد زندگی مردم می‌شوند.

*موسیقی و فرم؛ جذابیت بیرونی اثر
هرچند محتوا پادشاه است، اما فرم هم بی‌تأثیر نیست. یک اثر مخاطب‌پسند باید از نظر بصری، شنیداری یا فرمی نیز دل‌چسب باشد. موسیقی مناسب، طراحی صحنه، نور، بازی بازیگران، گرافیک یا حتی نوع تایپ و صفحه‌آرایی در کتاب، همه در تجربه‌ مخاطب مؤثرند.
برای مثال، سریال‌هایی چون “پایتخت” یا “زیر آسمان شهر” با بهره‌گیری از بازیگران حرفه‌ای، طنز موقعیت و طراحی صحنه‌ای آشنا و دلنشین، توانستند با توده مردم ارتباط برقرار کنند. هرچند برخی منتقدین نسبت به محتوای آن‌ها نظر داشتند، اما واقعیت این است که این آثار توانسته‌اند تجربه‌ای لذت‌بخش و خانوادگی برای میلیون‌ها نفر بسازند.

*تنوع و هویت فرهنگی
مخاطب‌پسند بودن به معنی ازبین‌بردن تفاوت‌ها نیست. اتفاقاً آثاری که به ریشه‌های فرهنگی، لهجه‌ها، آیین‌ها و روایت‌های بومی توجه دارند، اغلب بیشتر مورد استقبال قرار می‌گیرند. چون مردم در آن‌ها خودشان را می‌بینند.
فیلم‌هایی مانند “ناخدا خورشید” یا “گاو” نه تنها از دید هنری قابل احترام‌اند، بلکه مخاطب آن‌ها را به‌عنوان بخشی از حافظه‌ فرهنگی خود به یاد می‌آورد. چون بومی‌اند، اما جهانی هم هستند؛ چون روایت محلی را با دغدغه‌ انسانی پیوند زده‌اند.

*مخاطب‌پسند نه عوام‌زده
اینجا نکته‌ای مهم باید روشن شود. مخاطب‌پسند بودن به معنی سطحی، دم‌دستی یا عوام‌زده بودن نیست. بلکه به معنای آن است که هنرمند بتواند اثری خلق کند که با مخاطبش ارتباط برقرار کند بدون آن‌که کیفیت یا عمق را قربانی کند. این، هنری دشوار است که تنها با تجربه، شناخت جامعه، و صداقت ممکن می‌شود.

*چند نمونه از آثار مخاطب‌پسند در هنر ایران
فیلم «مارمولک» (کمال تبریزی): طنز اجتماعی همراه با روایت جذاب و بازی درخشان پرویز پرستویی، یکی از محبوب‌ترین فیلم‌های دهه‌ی هشتاد.

سریال «پایتخت» (سیروس مقدم): با بهره‌گیری از زبان محلی، شوخی‌های روزمره و خانواده‌محور بودن، ارتباطی گسترده با اقشار مختلف جامعه برقرار کرد.
فیلم «ابد و یک روز» (سعید روستایی): قصه‌ای دردناک از فقر، اعتیاد، و فروپاشی خانواده، با بازی‌های باورپذیر و نگاهی انسانی.
رمان «منِ او» (رضا امیرخانی): با زبانی صمیمی، نثر خلاقانه و مضامین مذهبی و فرهنگی، میان مخاطبان عام بسیار پرخواننده شد.
مجموعه‌های طنز مهران مدیری مانند «شب‌های برره» یا «قهوه تلخ»: هرچند مورد نقد هم قرار گرفتند، اما توانستند با خلق موقعیت‌های کمدی تازه و کنایه‌های اجتماعی، تماشاگر را جذب کنند.

* بازگشت به دل مردم
هنر، اگر بخواهد زنده بماند، باید با مردم گفت‌وگو کند. در این گفت‌وگو، نه تعارف هست، نه تکلف. فقط باید به‌دقت گوش داد؛ مردم چه می‌خواهند؟ از چه می‌ترسند؟ به چه می‌خندند؟ و در سکوت‌های‌شان چه می‌گذرد؟
هنرمند، در نهایت، اگر بتواند میان صمیمیت و عمق، میان فرم و محتوا، میان تفکر و حس تعادلی برقرار کند، می‌تواند آثاری بیافریند که نه‌تنها در لحظه بدرخشند، بلکه در خاطره‌ها هم باقی بمانند. در جهانی که پر است از صداهای بلند اما بی‌روح، شاید اثری که با دل خلق شود و به دل بنشیند، چیزی باشد که بیشتر از هر چیز دیگر نیاز داریم.

نویسنده
سحر شمخانی
مطالب مرتبط
  • نظراتی که حاوی حرف های رکیک و افترا باشد به هیچ عنوان پذیرفته نمیشوند
  • حتما با کیبورد فارسی اقدام به ارسال دیدگاه کنید فینگلیش به هیچ هنوان پذیرفته نمیشوند
  • ادب و احترام را در برخورد با دیگران رعایت فرمایید.
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *