مذاکرات جمهوری اسلامی و آمریکا، مهم ترین موضوع این روزهای ایران است. سریع ترین و ملموس ترین واکنش را تا کنون بازار نشان داده است. از هفته گذشته که ترامپ در اقدامی غافلگیر کننده خبر آغاز مذاکرات را عمومی کرد، روند شاخص ها در بازار ارز و طلا در کشور کاهشی شد و پس از اولین دور مذاکره و مواضع مثبت و مسالمت جویانه دو طرف، شاهد ریختن بازار و سقوط آزاد قیمت ها هستیم. قیمت دلار فقط در یک روز بیش از ده هزار تومان و قیمت سکه بیش از یازده میلیون تومان کاهش پیدا کرد.
مذاکرات جمهوری اسلامی و آمریکا، مهم ترین موضوع این روزهای ایران است. سریع ترین و ملموس ترین واکنش را تا کنون بازار نشان داده است. از هفته گذشته که ترامپ در اقدامی غافلگیر کننده خبر آغاز مذاکرات را عمومی کرد، روند شاخص ها در بازار ارز و طلا در کشور کاهشی شد و پس از اولین دور مذاکره و مواضع مثبت و مسالمت جویانه دو طرف، شاهد ریختن بازار و سقوط آزاد قیمت ها هستیم. قیمت دلار فقط در یک روز بیش از ده هزار تومان و قیمت سکه بیش از یازده میلیون تومان کاهش پیدا کرد.
می گویند بازار زودتر از هر تحلیلگری نتیجه روندهای سیاسی را تشخیص می دهد؛ یا به قولی، نبض سیاست در دست اقتصاد می زند. هر چند این تعبیر دقیق نیست؛ اما واجد بخش مهمی از واقعیت است.
ریزش قیمت ها و آن چه در بازار در حال رخ دادن است، نوعی تخلیه حس و هیجان یک مخاصمه عمیق و بلند مدت، و امید نسبت به آینده ای متفاوت و سازنده است.
در این مقطع، اطلاع دقیقی از جزئیات مذاکرات و نکات تکنیکی آن نداریم، و البته چندان اهمیتی هم ندارد. آن چه مهم است، خارج شدن از وضعیت تخاصم و رویارویی و قرار گرفتن در موقعیت تعامل در جهت منافع ملی و کاهش رنج های جامعه است.
در این شرايط، چند نکته قابل توجه است:
۱) امروز زمان باز کردن پرونده های گذشته و تخطئه صاحبان قدرت به دلیل فرصت های از دست رفته نیست. امروز زمان آن نیست که حجم رنج و مصیبتی که در اثر سال ها رویکرد پیش گرفته شده در عرصه بین المللی و سیاست خارجی در مقابل منافع ادعایی بر مردم تحمیل شده است را به رخ بکشیم. امروز زمان انسجام و همراهی در جهت گشوده شدن افقی تازه و امید آفرین در برابر کشور است.
۲) اتخاذ رویکرد جدید در مذاکره با آمریکا، انتخاب رأس حاکمیت و رهبری نظام است که قاعدتا بر مبنای اطلاعات و تحلیل های منابع و مراجع مشورتی مورد وثوق انجام شده است. روشن است که این انتخاب، در نقطه مقابل تمایل و خواست طیف تندرویی قرار دارد که تا کنون در نقش حامیان دو آتشه و بخشی از هسته سخت نظام ظاهر می شدند و حفظ منافع و موقعیت شان را تنها در تداوم تخاصم و تعمیق تنش می بینند. زاویه ایجاد شده بین کانون تصمیم گیر نظام و این طیف تندرو، از دو جنبه اتفاق مثبتی است؛ اول این که می تواند نشانه غلبه نوعی نگاه واقع بینانه و عقلانی در سطوح بالای حاکمیت در مواجهه با مسائل کشور باشد که مصلحت عمومی یا حتی بقای نظام را به پای رضایت و منفعت یک جمع قلیل قربانی نکند. دوم این که صحنه را برای محک خوردن میزان صداقت عناصر تندرو و سوپر انقلابی در پشتیبانی و حمایت از حکومت و منافع ملی، بیش از پیش روشن و پالایش می کند.
وقتی آقای علم الهدی با عِلم به نظر و تأیید رهبری نظام نسبت به آغاز مذاکرات و درست یک روز قبل از سفر هیأت جمهوری اسلامی به عمان، مذاکره با آمریکا را مصداق بی توجهی به تکلیف شرعی و دینی و خلاف غرور ملی قلمداد می کند، یا وقتی فردی مثل کوچک زاده از عناصر جبهه پایداری، در صحن مجلس با خشم و اعتراض فریاد می زند که: «ما در جریان این مذاکرات نیستیم»، قابل فهم است که مخاطب اصلی این اعتراض ها نه رئیس دولت است، نه رئیس مجلس.
این قبیل افراد، کسانی هستند که زمانی برای هر اشاره و تلویح رهبری هم سینه چاک می کردند.
۳) آینده مذاکرات، روشن و قابل پیش بینی نیست؛ اما روشن و مسلم این است که رضایت و خواست غالب مردم، ادامه مسیر مذاکره و تعامل بر اساس منافع ملی است. این حس عمومی به وضوح قابل لمس است و سنجش دقیق آن هم کار مشکلی نیست. حکومت، هم می تواند از این امید و رضایت جوانه زده در دل جامعه برای نزدیک شدن به مردم، برخورداری از حمایت آنان و تقویت اقتدار و پایداری ملی استفاده کند، و هم می تواند با پا فشاری بر مواضع بلامنافعی که به جز خسران و خسارت، آورده ای برای کشور ندارد، آخرین فرصت ها را هم برای حل مسالمت آمیز مسائل از دست بدهد.
باور کنیم کُند شدن چرخش چند سانتریفیوژ، در برابر احیای چرخه زندگی یک ملت، هیچ اهمیتی ندارد. آن چه به یک حکومت اعتبار می دهد، حرکت و انعطاف در مسیر اعتماد و منافع ملت است؛ حتی اگر این مسیر، گاهی در جهت بازگشت عاقلانه و مصلحت اندیشانه از راهی طی شده باشد. نهایت و سرنوشت محتوم مرغ یک پای هر حکومتی، تنها سرنگونی و سقوط است.
۴) هدف غایی مذاکرات ایران و آمریکا، باید حرکت در مسیر ترک تخاصم باشد؛ وگرنه هر توافق و تفاهم موقتی، مرهمی بی ثمر خواهد شد و استخوانِ مخاصمه، لای زخم رابطه باقی خواهد ماند. بر خلاف آن چه ممکن است به نظر برسد که در آغاز مسیر مذاکرات، این هدفی دور از دسترس باشد؛ اما قابلیت آن را دارد که با تدبیر تصمیم گیران و همراهی افکار عمومی، با سرعتی بیش از حد انتظار قابل وصول شود.
برخی موانع، بیش از آن که واقعی و عینی باشند، ذهنی و مبتنی بر پیش فرض های نادرستی است که می توان با باز اندیشیِ منتقدانه و واقع بینانه بر آن ها غلبه کرد.
فراموش نکنیم که زمانی جمهوری اسلامی با صدام حسین و رژیم متجاوزی که عامل شهادت و جان های از دست رفته حداقل دویست هزار ایرانی بود هم در مسیر ترک تخاصم قرار گرفت؛ و حتی دکتر مرند – که امروز از نزدیکانِ امین و پزشک معتمد رهبری است – به نمایندگی از طرف جمهوری اسلامی به دیدار صدام رفت، با او دست داد و گفت و گو کرد تا زمینه های لازم برای برقراری روابط عادی بین ایران و عراق آماده شود.
۵) مذاکرات جاری مخالفان جدی دارد. اصلی ترین مخالفان خارجی آن، شخص نتانیاهو و عناصری از حزب جمهوریخواه در آمریکا هستند که تا کنون توسط دونالد ترامپ کنترل و مدیریت شده اند.
در داخل کشور اما؛ انسجام کافی به چشم نمی خورد و نمی توان احتمال اقدامات تخریبی مخالفان مذاکره و تنش زدایی را نادیده گرفت.
کاملا بی معنی است که رهبری نظام نظر به مذاکره داشته باشد؛ اما نماینده رهبری در فلان جایگاه، در مخالفت با مذاکره موضع بگیرد یا در جهت تضعیف و تخریب آن عمل موثر انجام دهد. چنین وضعیتی یا نشان دهنده عدم جدیت نظام در مذاکره و دستیابی به یک تفاهم واقعی است، یا نشانه ای از آشفتگی و عدم اقتدار.
وقتی به نمایندگی از نظام و رهبریِ آن، صداهایی مختلف و متعارض شنیده شود، در واقع هیچ صدایی جدی گرفته نخواهد شد و هیچ مذاکره ای هم به سرانجام نخواهد رسید.