فرهنگی 13 اردیبهشت 1404 - 2 ماه پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0
آنا علامی

نمایش “جگر هندی” اثر هنری شایسته

نمایش جگر هندی به منظور انتقال معنا و مفاهیم نهفته در حکایت 22 گلستان سعدی و تلاطم ها و دغدغه های درونی سعدی شیرازی در باره مباحث اخلاقی / انسانی، ارزش جان انسان ها، بخشش و رحم و مروت، در زمانه ای که او می زیسته در راستای اثر گذاری بر عواطف، احساسات انسانی و هوش مخاطب / تماشاگر می پردازد. این مضامین، تلفیق گشته با انعکاسی از جهان درونی یا همان ذهن امروزی دکتر رحمت امینی، نویسنده و کارگردان گرامی نمایش جگر هندی. ایشان"در مقام هنرمند با درایت"، درونیات، افکار، انتقادات و احساسات خویش را با داشتن مهارت زیبا و الهام بخش به صورت استعاری و غیر مستقیم در این نمایش بیان نموده و اثر بخشی مفاهیم حکایت 22 گلستان سعدی را در اذهان تماشاگران قوت بخشیده اند.

نمایش جگر هندی

نمایش جگر هندی به منظور انتقال معنا و مفاهیم نهفته در حکایت 22 گلستان سعدی و تلاطم ها و دغدغه های درونی سعدی شیرازی در باره مباحث اخلاقی / انسانی، ارزش جان انسان ها، بخشش و رحم و مروت، در زمانه ای که او می زیسته در راستای اثر گذاری بر عواطف، احساسات انسانی و هوش مخاطب / تماشاگر می پردازد. این مضامین، تلفیق گشته با انعکاسی از جهان درونی یا همان ذهن امروزی دکتر رحمت امینی، نویسنده و کارگردان گرامی نمایش جگر هندی.
ایشان”در مقام هنرمند با درایت”، درونیات، افکار، انتقادات و احساسات خویش را با داشتن مهارت زیبا و الهام بخش به صورت استعاری و غیر مستقیم در این نمایش بیان نموده و اثر بخشی مفاهیم حکایت 22 گلستان سعدی را در اذهان تماشاگران قوت بخشیده اند.
در این نمایش رد پای پرداختن به درد مشترک جمعی مشهود است و کدام “درد مشترک جمعیِ” مهم تر از “دغدغه حفظ ایران ” و «جلوگیری از دست درازی و نظر داشتن بیگانگان به خاک وطن از گذشته تا به اکنون”و “نکوهش افول عدالت، ارزش های اخلاقی و انسانی؟». اینجاست که مخاطب، نمایش جگر هندی را به مانند یک همراه، همدرد و همدل، برای بیان نگرانی ها، دغدغه ها و احساسات بیان نشده خویش تماشا می کند. در واقع دکتر امینی «هنرمندی ست که مفسر رازهای روح زمانه خویش است».
ایشان توانسته است روح حاکم بر زمان سعدی و نیز اکنون را از دل تاریخ بیرون بِکِشَد و آن را در اثر خود بِدَمَد. ماحصل آن تأثیرگذاری بیش تر نمایش جگر هندی در اندیشه مخاطب است؛ چرا که روح زمان باعث می شود تا با اراده جمعی انسان ها، دوره ای نوین در هر جامعه ای رقم بخورد که نسبت مستقیم با حقیقت دارد و برازنده آن است که اراده جمعی انسان ها در راستای “اراده حق و حقانیت” باشد.
در این جا، بحثِ سلیقه ای / احساسی مطرح نیست، بلکه هر مخاطبی که در جامعه این اثر هنری / نمایشی زندگی می کند و ارتباط و نسبتی با روح زمانه جامعه دارد، می تواند اثر را مورد قضاوت قرار دهد. لذا با بیان جمله: «نمایـش جگر هــندی، روح دارد و زنده است»، می شود گفت: «نویسنده و کارگردان این نمایش، به حقیقتِ حاکم بر رفتار جامعه گذشته که سعدی در آن می زیسته و حقیقت جوامع امروزی، راه یافته است. در نتیجه می توان اذعان داشت ایشان اثر هنری به شایان تماشا و تأمل برانگیز جگر هندی را پدید آورده است.

گویی سعدی بیمناک گشته و از دل قرن ها پیش بیدار می شود…
در این اثر هنری، ما شاهد دو نمایش به صورت همزمان هستیم. در دل نمایش جگر هندی، نمایشی دیگر بر روی صحنه تماشاخانه بر پاست. در نتیجه کشش و تقابلی پیوسته و دو سویه از سمت صحنه و تماشاگر به یکدیگر القا می شود و هر لحظه حس می کنیم خود نیز عضوی از نمایش دوم در قالب حکایتی از سعدی هستیم. بعضاً کل صحنه ما را به مشارکتی نامحسوس دعوت می کند و نوید بخش این است که ما مخاطبین نمایش، جامعه هدف بازیگران روی صحنه ایم و نباید بی تفاوت باشیم.

در بخش های خاصی از نمایش “درد مشترک جمعی”، هویدا گشته و می خواهد خود را فریاد بزند.
راوی (با بازی درخشان آقای محمدرضا نوری) دیالوگ ها را با پادشاه و افــراد دربار با بیانی قاطع و صدایی رســا به سمت تماشاگران می گوید. برای مثال در صحنه ای از نمایش، دنیای مدرن امروزی را در قالب اخبار و بر قراری ارتباط تصویری با کشورهای “روسیه، چین و فرنگ!”، جهت مشورت و اتخاذ تصمیم نهایی، نظاره گر هستیم که پیامد دخالت بیگانگان در امور وطن را نمایان می سازد. این مهم، خود گواه بخشی از دغدغه و درد مشترک جمعی ما می باشد.
پادشاه (با بازی خوب نوید جهانزاده) نیز شخصیتی خاکــستری دارد. او اشــاره می کند که نمی خواهد کل مملکت به تاراج رود. هم چنین راضی به ریختن خونی به ناحق نیست؛ اما نداشتن اراده و علم و ذکاوت کافی برای مملکت داری و شست و شوی ذهنی او توسط اعضای دربار سبب می شود خودخواهانه مصلحت را در آن ببیند که برای بقاء حاکمیت خویش و ندیدن کابوس، خون جوانی به ناحق ریخته شود.
از سویی، ما همواره حضور سعدی را بر روی صحنه حس می کنیم و می بینیم. با تأمل و توجهی بیش تر با حضور و بازی راوی، وجوهی از شخصیت سعدی را در کالبد او خواهیم یافت. گویی سعدی بیمناک گشته و از دل قرن ها پیش بیدار می شود، بر صحنه روزگار امروزی می ایستد، قدم می زند، دغدغه بی وقفه دارد و نظاره گر عواطف و احساسات، رفتارها و شرایط درونی و بیرونی ما می شود.
ادبیات گفتاری، لحنِ بیانات و نظرات راوی، هم چون تئوریسین ها، محققین و فیلسوفان، آگاهانه، انتقادی، شیوا و قاطعانه است. راوی به مانند سعدی، عالِم خطیب و مفسر روح زمان خویش است. لازم به ذکر است سعدی شیرازی در نظامیه بغداد – که مهم ترین مرکز علم و دانش در آن زمان بود – تحصیل نموده و پس از آن در مقام “خطیب” به مناطق مختلف سفر می کاشاره به موارد ذیر نیز می تواند ادله ای باشد که گویا حلول روح سعدی را در بخشی از کاراکتر راوی مشاهده می کنیم:
۱) فرم تأکید دست او به سمت بالا برای درنگ و اندیشیدن بیش تر به مثابه” خطیب”.
۲) “بیان واضح و تأکید بر جملات: «کمی درنگ کنید، صبر کنید، درنگ کنید!”.
۳) “او دغدغه درست ادا کردن کلمات در دستور زبان را دارد”.
۴) بیم و هراس او در نگاه، رفتار و حرکاتش برای نریختن خونی به ناحق و جور و ستم حکام زمانه است.
۵) هم چون سعدی می داند با چه زبان و لحنی با پادشاه سخن گوید: لحن “انتقادی”. (حکایات گلستان سعدی مسجع و یا آمیخته با نظم فارسی و عربی، با اشعار انتقادی ست و به نقد از حکومت و رفتار حاکمان پرداخته. جایگاه اجتماعی سعدی به گونه ای بود که می بایست واسطۀ میان مردم و پادشاه می شد و تا جایی که ممکن بود شر، رذالت و و بدی را از جامعه دور می کرد که از روح بزرگ او سرچشمه می گرفت. در این راه وقتی به مدح متوسل می شد، لحن او در خطاب به حکام لحن مردی اندرزگو، ملامت کننده و بیم دهنده است. او با جسارت، رو در روی شان می ایستاد، تا آن ها را از اندیشۀ جور و بیداد و گناه برحذر دارد).
۶) حضور راوی با پوشش متفاوت روبدوشامبرِ تماماً سرخ بر روی بلوزی سپید و کرواتی مشکی، بیش از پیش تداعی کننده ی هاله ای از سعدی ست در جامعه امروزی که گرچه ظاهری مدرن دارد؛ اما زمانه ای خونین را زیسته و ناظر بوده که: «هر نَفَس که بر می آمَد ، مُمدّ حیات نبوده»، بلکه “منقطع حیات ” بوده است. در هر نَفَس، بوی خون استنشاق می شده، آن هم با هجوم بی رحمانه مغولان و بی عدالتی و ستم حکام زمانه.
در دیالوگ تأمل برانگیز نمایش جگر هندی نیز بیان شد که «از چهار طرف ، مملکت را خون فرا گرفته» که بخشی از دغدغه و درد مشترک جمعی ما می باشد. به گواه تاریخ در دوران فرمانروایی مغول، ضعف و انحطاط علوم و ادبیات شروع شد و تمام مراکز فرهنگی ایران از بین رفتند و دربارهایی که از شعر و ادب پارسی حمایت می کردند منحل گشتند. در این دوران دولت ها و دربارهای هند بعضاً متشکل از افراد ایرانی بود. بنابراین آنان آداب و رسوم درباری ایران را حفظ کرده بودند و در ترویج زبان فارسی نقش به موقع و مؤثری داشتند)؛ همان گونه که در نمایش جگر هندی می بینیم هنگامی که برای یافتن جگر مردی از دیار هندوستان برای درمان پادشاه ،به آن جا سفر می کنند، اشاره راوی به افراد دربار یادآوری می شود که: «با زبان خودمان با آن ها صحبت کنید». آن گاه تماشاگر با شنیدن شعر و زبان پارسی زمانه سعدی توسط دیگر بازیگران، خطاب به کشاورز هندی مواجه می شود. در نتیجه دلیل تاریخی و واقعی سعدی در حکایت 22 برای نام بردن از هندوستان جهت رفع این موضوع مشخص می شود.

گرچه تاج و تنه درخت ها قطع گشته؛ اما ریشه ها هم چنان پا بر جاست!
موزیسین، مطرب، کشاورز هندی (با نوازندگی، خوانندگی و بازی زیبا و ارزنده آقای فرزاد برهمن) به سمت تماشاگران نگاه می کند و مستأصل است و بیم آن دارد که نَفَسِ پسرش به ناحق گرفته شود؛ اما ناگزیر، به قربانی شدن او رضایت می دهد. گویی کشاورز، با نگاه و حس درماندگی در حرکت و گفتار، ملتمسانه از تماشاگران نیز مدد می خواهد تا فریاد رسش باشند. طراحی صحنه بسیار هوشمندانه شکل گرفته است. مخاطب چند دیواره / لته سر به فلک کشیده را می بیند که هم نماد تیغه گیوتین است، هم سرزمین و اقلیم سرسبز هندوستان. جا به جایی و حرکت رو به جلوی لته ها و گاهاً عقب نشینی آن ها به انتهــای صحــنه، مشهود و تأمل برانگیز است. دیواره ها هم تراز ِیکدیگر بر صحنه قرار نمی گیرند. کشاورز هندی و افراد دربار دائماً در قاب حرکت، ایستایی و آماده باش بودنِ گیوتین ها هستند. ناگاه ما تماشاگران می خواهیم زمزمه ای خموشانه درون خویش سر دهیم: «اگر شما گیوتین را به جلو صحنه آورده‌اید و آن را با افتخار برافراشته و به آسمان رسانده‌اید، برای این است که بریدن سر از همه کار آسان‌تر است و پروردن اندیشه در سر از همه کار دشوارتر». تلقینی درون مان شکل می گیرد: «به راستی که ما تماشاگران نیز ” تسخیر شدگانِ شیاطینی هم چون مغولان خونخوار و حکام ظالم زمانه سعدی” در حین تماشای نمایش می شویم». طراحی صورت گرفته می تواند بیانگر این باشد که چگونه مغولان بی رحم و درنده خو و حکام جبار زمانه سعدی، یکی پس از دیگری خون ها می ریخته اند و به غارت و خونخـواری خویش در ایران زمین ادامه می دادند. حتی زمانی که لته ها را از سمتی که نماد طبیعت هندوستان اند می بینیم، درنگ و اندیشــیدن به نقــاشی درخت ها حاوی پیامی است: «گرچه تاج و تنه درخت ها قطع گشته؛ اما ریشه ها هم چنان پا بر جاست!
». زمان و مـکان گویی تلفیق می گردند. مخاطب همواره نمادی از عقربه ساعت و یا حتی پرگار! – در نقطه طلایی صحنه – مشاهده می کند که خود گویای چرخش دوران و تلفیق و به هم پیوستن زمان و مکان است.
کشاورز هندی، پدر اندوهناک ،به پیشواز سوگ فرزندش می رود، اتمسفر صحنه خفقان آور می شود. فضا کم نور و خونین؛ مِهی غلیظ دیدگان مخاطب را تیره و تار می کند. کشاورز هندی نماد پدران داغدیده ایران زمین نیز می باشد. او با زبان پارسی و لحنِ آشنا مرثیه سرایی می کند و سازش سیتار هندی نیست! زمان و جغرافیا در هم نوردیده می شوند. آن گاه که او نغمه جانگداز سر می دهد گویی نفس در سینه ها حبس می شود. با بهت و لبخندی تلخ، نمی دانیم کشاورز را تشویق می کنیم، یا در غمش شریک شده ایم و با ناخودآگاه مان به تشویقش ادامه می دهیم! حال دیگر در این جوّ دهشتناک، صدای خنده های پیشینِ ما مخاطبان، در سرهای مان، عجیب و غمناک می پیچد!

ما نشستیم و تماشا کردیم…! ما شنیدیم و به یاری نشتابیدیم!
در صحنه دادگاه وجوه دیگری از سعدی نمایان می شود. در مقام قاضی (با بازی خوب آقای مهدی مهریار) با پیراهنی مشکی که گویا زودتر به داغ پسر کشاورز، انسان جوان و بی گناه، نشسته و دارد درباریان را محک می زند! او چـند بار درنگ می کند، صــبر می کند و می اندیشد و نمی خواهد خون پسر کشاورز، به ناحق ریخته شود. قاضی همان سعدی ست. حرکات موزون و نمادین، اغراق آمیز و جالب دو تن از درباریان که پشت به مخاطبین نمایش کرده اند و نقاب سپیدی که خنده بر آن نقش بسته ، به پشت سر زده اند ،خود بیان کننده حقیقتی تلخ و انکار نشدنی ست که در مقابل چشم مخاطب خود را میانجی گر و دادخواه جلوه می دهند؛ اما در واقع ذات چهره اصلی شان در این است که رأی قاضی را به نفع خویش زنند. خیره ماندن و نگاه پر معنا همراه با اشک و لبخند پسر کشاورز (با بازی خوب آقای محسن جلالی راد) به سمت تماشاگران خود مُهر محکمی ست بر “اصطلاح اثر تماشاگر” که در روانشناسی اجتماعی رایج است .او نماد انسانی غیور و بی گناه است که با شجاعت نشسته، لبخند به لب دارد و با چشمانی اشک آلود مخاطبین را نظاره می کند. پســر کشــاورز به خـوبی می داند: «حضورش در جمعیت بزرگ تماشاگران، باعث می‌شود که هیچ فردی مجبور نباشد مسئولیت شروع اعتراض در راستای حکم به ناحق صادر شده برای او را به گردن گیرد». هر کسی منتظر است دیگری برای دادخواهی او بر خیزد و ندای «سر او را از تن جدا نکنید!»، سر دهد و این گونه است شاهدان بی عدالتیِ صورت گرفته می شویم: «ما نشستیم و تماشا کردیم…! ما شنیدیم و به یاری نشتابیدیم! به خیالی که قضا، به گمانی که قَدَر، بر سرِ آن خسته، گذاری بکند! دستی از غیب برون آید و کاری بکند!». جلاد نیز اذعان دارد که گویا امروزه برای کسی مهم نیست که این خون به ناحق ریخته خواهد شد. در پایان، حلول و حضور استاد سخن، سعدی شیرازی را با لباسی سپید مشاهده می کنیم (با بازی آقای مهریار)که ناراحت است و غضب نیز دارد. او حس کرده است که عده ای سعی دارند پـندهای ارزشمندش به ورطه فراموشی سپرده شود. او قضاوت را به ما تماشاگران می سپارد و خسته است! مبادا او را ما نا امید کرده ایم که این گونه پریشان، به بیش از 750 سالِ قبل ،به زمانه خودش برگشت!؟

با تأمل، احترام و بصیرتی بیش تر “در گلستان سعدی قدم بزنیم
گرچه نخست فردوسی پاکزاد است که شاهنامه اش پرچم دار حفظ زبان پارسی در دنیاست؛ اما نباید از یاد بُرد که بعد از او، شیخ اجل، استاد سخن، سعدی شیرازی در ترویج زبان پارسی سهم مهمی داشته و بوستان و گلستانش زبانزد و معیار زبان پارسی در دنیا شدند.
باشد که زین پس، با تأمل، درنگ و احترام و بصیرتی بیش تر “در گلستان سعدی قدم بزنیم. مباد روزی که به فراموشی بسپاریم زحمات و رهنمودهای انسانی / اخلاقی والای استاد سعدی شیرازی را و نگاهبان شایسته ای برای این میراث کهن و ارزشمند ایرانی نباشیم.

نویسنده
سحر شمخانی
مطالب مرتبط
  • نظراتی که حاوی حرف های رکیک و افترا باشد به هیچ عنوان پذیرفته نمیشوند
  • حتما با کیبورد فارسی اقدام به ارسال دیدگاه کنید فینگلیش به هیچ هنوان پذیرفته نمیشوند
  • ادب و احترام را در برخورد با دیگران رعایت فرمایید.
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *