اجتماعی 08 تیر 1404 - 1 روز پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0
مهرنوش جعفری

جریان‌های تفسیری معاصر و مسأله آزادی قسمت بیست و هشتم نگاهی به دیدگاه تفسیری علامه طباطبایی ـ بخش اول

سید محمد حسین طباطبایی (1281– ۱۳۶۰ ه. ش.) در تبریز و خانواده‌ای اهل علم و تقوی به دنیا آمد. نسب او به “حسن مثنی” فرزند امام حسن (ع) و فاطمه (س) دختر امام حسین (ع) می‌رسد. پس از اتمام دروس سطح حوزوی و در اوج نهضت مشروطه برای ادامۀ تحصیل روانۀ نجف شد و از اساتید نامدار آن زمان همچون نائینی (روحانی آزادی‌خواه مشروطه) آیت الله کمپانی و مرحوم حجت بهره برد و از ایشان اجازۀ اجتهاد و روایت گرفت.

مهرنوش جعفری

*زیست‌جهان علامه
سید محمد حسین طباطبایی (1281– ۱۳۶۰ ه. ش.) در تبریز و خانواده‌ای اهل علم و تقوی به دنیا آمد. نسب او به “حسن مثنی” فرزند امام حسن (ع) و فاطمه (س) دختر امام حسین (ع) می‌رسد. پس از اتمام دروس سطح حوزوی و در اوج نهضت مشروطه برای ادامۀ تحصیل روانۀ نجف شد و از اساتید نامدار آن زمان همچون نائینی (روحانی آزادی‌خواه مشروطه) آیت الله کمپانی و مرحوم حجت بهره برد و از ایشان اجازۀ اجتهاد و روایت گرفت.
در فلسفه و اخلاق شاگرد خاص سید حسین بادکوبه‌ای بود و عرفان نظری و عملی را از آیت الله قاضی آموخت و به گفته خود وی دریچه‌های علم و حکمت به رویش گشوده شد.
در بازگشت به تبریز (1316) طی ۱۰ سال که به ادارۀ معیشت پرداخت، جز چند رساله حاصل علمی نداشت. این سال‌ها که همزمان بود با پایان جنگ دوم جهانی، سقوط رضا خان و قدرت گرفتن گروه‌های مارکسیستی و سلطۀ حزب دموکرات بر آذربایجان، به جهت جبران احساس خسران علمی راهی قم شد. آن سال‌ها دوران تجدید حیات جریان اسلامی و نهضت بازگشت به قرآن بود. این شرایط که فلسفۀ مارکسیسم رواج داشت و جریان نوپای اسلامی نیازمند تقویت بنیادهای نظری بود، او را از راه مرجعیت منصرف ساخت تا خود را وقف رفع نیازهای فکری جامعه به‌ ویژه در علم تفسیر و مباحث عقلی نماید. چنین رویکردی البته در عرف آن روز حوزه‌های علمیه نه تنها نشانۀ وزانت علمی نبود، بلکه بعضاً نامطلوب و منهی تلقی می‌شد.
حلقه‌های درس او به مدت نیم قرن در تفسیر و فلسفه کانون بحث مهم‌ترین و پیچیده‌ترین مباحث عقلی و اجتماعی و دینی بود. نوآوری‌های او در فلسفه و تفسیر راه‌گشای حل بسیاری از معضلات نظری اندیشۀ دینی می‌شد و بر عمق و غنای آن می‌افزود. حاصل تلاش دیرپای او علاوه بر آثار ارزشمندی چون تفسیر المیزان، بدایة الحکمة، نهایة الحکمة، اصول و روش فلسفۀ رئالیسم و ده‌ها کتاب و رسالۀ علمی، تربیت شاگرانی بود که مرحوم مرتضی مطهری سرآمد آنان بود.
نکتۀ قابل توجه این‌ است که اگر چه طباطبایی هم‌ دورۀ طالقانی و همچون او نگران تهدید غرب و مارکسیسم علیه اندیشۀ دینی بود، اما زیست‌جهانی متفاوت داشت. او فیلسوفی ملتزم به درس و مدرسه و طالقانی عالمی مبارز و انقلابی بود. طباطبایی وجوه فکری و نظری غرب و مارکسیسم را مهم‌تر از ابعادی سیاسی آن می‌دانست و از این‌ رو خود را مرد این میدان می‌دید و آثارش نیز کاملاً صبغۀ علمی و استدلالی داشت و نشانه‌ای از گفتنمان انقلابی در آن ها نبود. از نظر مؤلف کتاب تحقیقی جریان‌های تفسیری معاصر و مسألۀ آزادی، بررسی آرای طباطبایی و طالقانی در حوزۀ دین، اجتماع و سیاست بیانگر قرابت فکری این دو عالم بزرگ و خاستگاه‌های فکری مشترک آنان است.

*مبانی اندیشۀ سیاسی علامه طباطبایی
برای آگاهی از دیدگاه طباطبایی در بارۀ آزادی‌های سیاسی و اجتماعی لازم است تعریف انسان و مفاهیمی چون فطرت، دین و حکومت را در منظومۀ فکری او مورد توجه قرار دهیم.

*انسان
از نظر طباطبایی انسان موجودی مختار و دارای نیروی عقل و اراده بوده ولی سرشت او آلوده به کدورت‌های هوا و تیرگی‌های شهوت است. کمال انسان در پرتوی عبودیت خدا، مقام فرشتگان است؛ ولی در مسیر کمال قادر به رسیدن به مقامی است که مسجود آنان قرار می‌گیرد. سجدۀ فرشتگان به مقام انسانیت آدم و نه شخص آدم بود. مقامی که به تمامی انسان‌ها تعلق دارد و آن مقام جانشینی است.
طباطبایی ویژگی را که انسان به آن کرامت یافته، ناشی از نعمت نیروی عقل می‌داند که او را قادر به تشخیص حق از باطل و خیر از شر می‌سازد. آزادی انسان در کمال او یعنی مقام عبودیت است که جز با راهنمایی عقل و فطرت و هدایت وحی حاصل نمی‌شود. این تعریف از انسان و مقام او با دیدگاه طالقانی قرابت نزدیکی دارد و بر این مبانیِ انسان‌شناختی نمی‌توان آزادی‌های سیاسی و اجتماهی بر آمده از اومانیتۀ غربی را استوار کرد (1).

*فطرت
در جهان‌شناسی، انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی مرحوم علامه طباطبایی، فطرت مفهومی کلیدی است. همۀ موجودات غایتی تکوینی دارند که از آغاز خلقت طی مراحلی معین به سوی آن حرکت می‌کنند. این سیر استکمالی حرکتی تکوینی و غیر ارادی است. همۀ موجودات از این هدایت به ‌عنوان اصل عام هدایت الهی یا فطرت برخوردارند. نوع انسان نیز چنین است و ساختار وجودی‌اش او را به سوی کمال واقعی‌اش راهنمایی می‌کند.
هدایت فطرت مغایر با اصل اختیار و ارادۀ انسان نیست، بلکه دلالت آن بر امور نیک، جنبه‌ای اقتضایی داشته و به معنای ارائۀ طریق است و عواملی چون ضعف عقل و یا هوای نفسانی می‌تواند آن را ضعیف یا بی‌ اثر گرداند. در واقع هدایت فطری هدایتی عقلی، درونی و عام بوده و هم‌سو با آهنگ آفرینش و مطابق سنن حیات است.

*اجتماع
علامه طباطبایی در بارۀ شکل‌گیری زندگی اجتماعی انسان نظریۀ مستقلی دارد که در زمره نظریات قرارداد اجتماعی قابل طبقه‌بندی است. او در ذیل [روم:۳۰]، (2) به بیان نظریۀ خود پرداخته است. از نظر او انسان در قیاس با سایر حیوانات نیازهای تکوینی و نواقص بیش تری دارد که خود قادر به تأمین آن ها نیست و ناگزیر از زندگی اجتماعی بوده و سایر هم‌نوعان‌اش را به استخدام خود درمی‌آورد.
این تضاد منافع می‌تواند منجر به جنگ شده و اجتماع را دچار فروپاشی نماید. از این‌ رو انسان به این نتیجه می‌رسد که نیازها و خواسته‌هایش را در ضمن رابطه‌ای برابر حقوق با دیگران و از طریق استخدام متقابل یا تعاون با دیگران تأمین نماید. از این طریق است که جامعه پایدار می‌ماند. چنین امری در گروی آن است که مناسبات اجتماعی تحت قوانینی مشخص سامان یابد. اعتبار این قوانین نیز منوط به کارآمدی آن در حفظ و بقای اجتماع و تأمین سعادت بشری است که خود امری تکوینی است.
از این‌ رو قوانین اجتماعی صالح باید سازگار با وجود انسانی و هم‌سو با فطرت او باشد. این قوانین اگر چه مطابق موازین عقلی‌اند؛ اما عقل به دلیل عدم احاطه به پیچیدگی‌های وجود انسان و نیازهایش از وضع آن ناتوان است.

*دین
علامه طباطبایی تعاریف متفاوتی از دین به معنای عام به‌دست می‌دهد. او در تفسیر [بقره:256] دین را مجموعه‌ای از معارف عملی مبتنی بر معارف نظری معرفی می‌کند. در تعریف گویاتر دین را شیوۀ زندگی و یا قانون زندگی و سنت حیات معرفی می کند. از نظر او در زندگی اجتماعی گریزی از دین نیست و همه جوامع دارای دینی هستند که با نوع نگاه آنان به عالم و آدم سازگار است. در تعریف وی، دین اعم از حق و باطل بوده و اختصاصی به دین حق ندارد.
نکتۀ دیگر در تلقی طباطبایی از دین ماهیت اجتماعی دین است. او سعادت فرد و نوع بشر را از یکدیگر جدا نمی‌بیند و برای سلامت جامعه اهمیت ویژه‌ای قایل است. لذا دین حق که ماهیتی اجتماعی دارد، عبارت است از: «خضوع در برابر مبدء غیبی که منشأ ایجاد، بقاء، سعادت و سازگار کردن شئون زندگی انسان با قوانین حاکم بر جهان هستی». یا «سنت حیات اجتماعی و راه و روشی که انسان با پیمودن آن به سعادت و کمال واقعی خود می‌رسد». بر اساس این تعریف، دین حق با شریعت و معارفش با نوامیس هستی و طبیعت انسانی کاملاً سازگار بوده و منطبق با همان فطرتی است که خداوند بشر را بر اساس آن آفریده است. خلاصه آن‌ که در چنین نگاهی دین حق تمامی شئون فردی و اجتماعی انسان را در بر می‌گیرد و هیچ امر انسانی خارج از محدودۀ دین متصور نیست و تمامی عللی که در ساختار وجود انسان و اقتضائات عالم وجود اعم از انجام و یا ترک امور نقش دارند، مصداق ارادۀ خداوند بوده و تبعیت از آن‌ها پیروی از دین فطرت و دین حق محسوب می‌شوند. چنین نگاهی به دین علی القاعده آزادی‌های سیاسی و اجتماعی را به مفهومی که امروز در اعلامیه‌های حقوق بشر بازتاب یافته برنمی‌تابد (3). از این‌ رو نگاه علامه طباطبایی به دین حداکثری است.
————

پاورقی:
١) جریان‌های تفسیری معاصر و مسألۀ آزادی. آرمین، محسن. ص: 258.
٢) «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ». ترجمه: «به یکتا پرستی روی به دین آور فطرتی است که خدا همه را بدان فطرت، بیافریده است و در آفرینش خدا تغییری نیست دین پاک و پایدار این است ولی بیش تر مردم نمی‌دانند».
3) همان.ص: 261.

نویسنده
سحر شمخانی
مطالب مرتبط
  • نظراتی که حاوی حرف های رکیک و افترا باشد به هیچ عنوان پذیرفته نمیشوند
  • حتما با کیبورد فارسی اقدام به ارسال دیدگاه کنید فینگلیش به هیچ هنوان پذیرفته نمیشوند
  • ادب و احترام را در برخورد با دیگران رعایت فرمایید.
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *