از آنجا که رباتها در برخی نقاط جهان به شخصیت بالقوه و شهروندی دست پیدا کردهاند، پس مسلما باید حقوقی هم برای آنها در نظر گرفته شود. بهگفته پروفسور وودرو هارتزوک با تمرکز بر فناوریهای خودکار و رباتیک:
بهسختی میتوان گفت به نقطهای رسیدهایم که رباتها دارای درک و خودآگاهی کاملی نسبت به خود هستند؛ و نمیتوان گفت بدون نیاز به برنامه افراد دیگر متکی به خود هستند. اما برخورداری از حق و حقوق، یک مسئلهی جالب است و اغلب به موقعیتهای بسط داده میشود که کلمه حقوق در آنها کاربردی ندارد.
در دیدگاه هارتزوگ، واگذاری حقوق منفی به رباتها، یعنی حقوقی که منجر به بیهودگی یا نبود فعالیت در آنها شود، افزایش مییابد. او با تأکید بر پژوهشهای کیت دارلینگ، متخصص مؤسسهی فناوری ماساچوست نشان میدهد که مردم به رباتهای انسانی نسبت به رباتهایی با ویژگیهای کمتر انسانی، تمایل بیشتری دارند. هارتزوگ میگوید:
وقتی به حقوق فکر میکنید این سؤال مطرح میشود: «آیا میخواهیم افراد را از انجام کارهایی روی رباتها منع کنیم و دلیل آن محافظت از رباتها نیست؛ بلکه بهدلیل خشونت ربات علیه انسان این کار را انجام میدهیم.
به بیان دیگر، با اینکه محافظت از یک ربات شبهانسان در مقابل زخمی شدن زیاد مهم نیست، اما زخمی کردن یک ربات شبیه به انسان میتواند تأثیری منفی بر انسانیت داشته باشد. و در نتیجه به گفتهی هارتزوگ، حقوق رباتها لازم خواهد بود.
یک دلیل دیگر برای در نظر گرفتن حقوق برای رباتها وجود دارد و آن محدودهی کنترل رباتها روی انسان است.
هنوز به مرحله رباتهای بااحساس نرسیدیم؛ اما در حال نزدیک شدن به آن هستیم. رباتهایی مثل سوفیا، بهعنوان یک ربات انسانی که امسال در عربستان سعودی به درجهی شهروندی رسید، ما را در این مسیر قرار میدهد.
سوفیا یکی از پروژههای شرکت Hanson Robatics دارای چهرهای انسانی است که با الهام از آدری هیپورن مدلسازی شده و از هوش مصنوعی پیشرفته استفاده میکند که امکان درک و واکنش به گفتار و ابراز احساسات به او میدهد. بهگفتهی هارتزوگ:
سوفیا یک نمونه از رباتهای آینده است. به نظر میرسد او در مرحلهای زندگی میکند که در آن تأثیر کامل انساننگاری درک نمیشود؛ اما ما در این مسیر قرار داریم. پیشرفت او باعث شده است به قوانین جدید در رابطه با نحوه رفتار با رباتها و همینطور مرزهای ارتباط رباتها با خود فکر کنیم.
هارتزوگ و همکاران وی، ربات اشغالکننده فضا را در گروه دره وهمی قرار دادند. این اصطلاح به رباتهایی اشاره میکند که بهطور ترسناکی شبیه انسان هستند؛ اما آنقدر نزدیک نیستند که طبیعی به نظر برسند. بهباور هارتزوگ، نزدیک اما کمی ناخوشایند.
هارتزوگ میگوید در رابطه با ارتباط ربات و انسان، بهتر است یک شکل جذاب اما بیعاطفه و غیر انسانی را تصور کنید. کاراکتر اصلی فیلم Wall-E یا یک مدل جالبتر یعنی ربات مکنده رومبا را درنظر بگیرید.
حالا در یک آزمایش فرض کنید رومبا مجهز به دستیار AI و خطوطی از الکسای آمازون یا سیری اپل باشد. رومبا باید برای ایجاد یک رابطه با مالک خود، جوک بگوید، سلام کند و از روز او بپرسد. هارتزوگ میگوید:
من خیلی تحت تأثیر رومبا قرار گرفتم. فرض کنید یک روز رومبا شروع به سرفه کردن کند، یک چرخ او از کار بیفتد و بهسختی به سمت من حرکت کند و بگوید پدر اگر من را ارتقاء ندهی، میمیرم.
اگر این اتفاق رخ دهد، آیا تغییر انسان بر اساس وابستگی او به رباتهای شبه انسان ناعادلانه است؟ این سؤال میخواهد ما با محدودیتهای مقایسه ای خود روبهرو شویم؛ ولی قانون هنوز درگیر این محدودیتها است. سناریوی تخیلی هارتزوگ زیاد هم دور از ذهن نیست. او با معرفی دستیارهای مجازی مثل سیری و الکسا میگوید:
رباتهای خانگی دسترسی زیادی به صمیمیترین بخشهای زندگی ما دارند. وقتی رباتها به نقطهای میرسند که به آنها اعتماد میکنیم و با آنها دوست میشویم، مرزهای قابل تعریف برای سرمایهگذاری احساسی ما بر یک ربات مجاز هستند؟ حالا ما در نیمه راه قرار داریم.