نوآوران آنلاین-
مریم هستم 23 ساله در یکی از مناطق حاشیه شهر زندگی می کنیم. پدرم باغدار و شاتر نانوا و مادرم هم خانه دار است، 2 خواهر دارم که متاهل هستند و یک برادر کوچکتر از خودم هم دارم.
در منزل مان مستاجری داشتیم که با اندک مبلغی که بابت اجاره منزل می پرداختند و پس انداز پدرم و بازنشستگی و بیمه آن گذران زندگی می کنیم.
از زمانی که یادم هست پدرم معتاد Addicted به تریاک بود و همیشه مادرم می گفت زمانی که پدرت به خواستگاری من آمد معتاد نبود و فردی سالم و پاک بود بعدها با رفت و آمد اقوام مثل دایی و عمو و .... که معتاد بودند پدرم را نیز به سوی منجلاب اعتیاد کشانده شد.
در زمان کودکی اختلافات و تنش های زیادی بین پدر و مادرم بر سر اعتیاد پدرم ایجاد می شد، طوری شده بود که پدرم جلو چشم همه مواد مصرف می کرد و هیچ ابایی نداشت و در این اواخر قبل از فوت طوری شده بود که روزی 2 یا 3 بار دوستان معتاد خود را به خانه می آورد و مواد مصرف می کردند.
من که از این کار پدرم خیلی بدم می آمد تصمیم گرفتم تحصیلات خودم را ادامه دهم و کاری به کار خانواده نداشته باشم و برای خودم در آینده کسی شوم ولی این افکار چندان دوام پیدا نکرد، در زمان پیش دانشگاهی که 19 سالم بود با پیمان آشنا شدم.
پیمان خیلی به من ابراز علاقه می کرد تا اینکه یک روز که با هم به پارک رفته بودیم به من گفت: اگه دوست داری در تحصیل موفق باشی و انگیزه بیشتری برای ادامه تحصیل داشته باشی ترامادول مصرف کن.
من احمق که نمی دونستم ترامادول چیه؟ گفتم باشه و پیمان هم از داخل جیبش یک قرص ترامادول بیرون آورد و گفت: بنداز بالا تا بفهمی زندگی یعنی چی.
خیلی می ترسیدم ولی پیمان به من گفت خیلی دوستم داره. شنیدن این حرف ها دلم رو محکم کرد و متاسفانه پیشنهاد پیمان رو قبول کردم.
انرژی قرص اونقدر زیاد بود که همون روز تا صبح درس می خوندم ولی از عواقب آن هیچ اطلاعی نداشتم. این رویه ادامه پیدا کرد تا زمانی که مصرفم زیاد تر شد و پیمان هم که من رو توی این منجلاب گرفتار کرده بود خودش واسم قرص ها رو تهیه می کرد.
یک روز که به خانه دوستم سمیرا رفتم و چون او شیشه مصرف می کرد و من هم از این موضوع اطلاع داشتم به من گفت: این قرص ها چیه که مصرف می کنی؟ بیا بنشین اینجا تا حالتو دگرگون کنم بعد خودت بین کدوم یکی بهتره.
وقتی برای اولین بار مصرف کردم خیلی خوب بود به طوری که انگار داشتم پرواز می کردم خیلی حال خوبی به من دست داد به خاطر هزینه زیاد چند مدتی مصرف نکردم دیدم سیستم بدنیم خراب شد و دیگه نتونستم این مواد را ترک کنم کسی را هم نداشتم که برام این مواد را تهیه کند به همین خاطر مجبور شدم طلاهامو یکی یکی بفروشم.
بعد از گذشت چند روز رنگم خیلی زرد شده بود و میل کمی به خوردن غذا داشتم تا اینکه پدرم فهمید و من را نصیحت کرد، ولی گوش من بدهکار نبود.
یک روز که خیلی خمار بودم در به در دنبال مواد می گشتم که پسر جوانی که او هم معتاد بود به من گفت ای بدبخت تو هم معتاد شدی. حس حقارت شدیدی به من دست داد. تصمیم گرفتم تا با مراجعه به کمپ ترک اعتیاد بتونم ترک کنم خدا رو شکر الان هم مدت 20 روز است که هیچ دارویی مصرف نکردم می خواهم بعد از پایان این دوره دوباره درسم را شروع کنم.
سخن کارشناس
سرگرد حسین عاملی کارشناس ارشد اداره برآورد اجتماعی پلیس Police خراسان شمالی در این باره می گوید: عوامل خانوادگی یکی از علل روی آوردن به سمت اعتیاد است و خانواده به عنوان اولین محیطی است که فرد در آن به هویت خود پی می برد و نقش های متفاوتی را در آن کسب می کند.
اعتیاد والدین یا یکی از آنها تاثیر بسزایی در روی آوردن فرزندان به سمت اعتیاد دارد از دیگر عواملی که تشدید اعتیاد را در این فرد ایجاد نموده است هیجان طلبی در زندگی به ویژه در تحصیلات، بی اطلاعی از مشتقات مواد مخدر Drugs و مصرف ترامادول و همچنین اعتماد به افراد ناباب می باشد.
اعتیاد پدر و داشتن محیط آلوده به مواد مخدر زمینه اعتیاد فرد را به وجود آورده است و زمانی که پدر متوجه اعتیاد دخترش می شود، نصیحت های او چاره ساز نبوده و نقش مهمی را نمی تواند بازی کند و نبود ارتباط عاطفی، مشکلات اقتصادی و اعتیاد اقوام، رفت و آمد دوستان معتاد پدر هیچ انگیزه مثبتی در خانه وجود نداشته و دوستان بیرون از خانه باعث جذابیت دختر شده است که خوشبختانه آگاهی دختر با به وجود آمدن ایحاد حس حقارت در بین دوستان و محیط زندگی باعث پشیمانی او شد که سرانجام برای ترک اعتیاد و پاک شدن از این بلای خانمان سوز اقدام می کند