نوآوران آنلاین-
ساعت 50 دقیقه بامداد 7 شهریور سال 93 یکی از مسئولان بیمارستان آیتا... کاشانی پایتخت با پلیس تماس گرفت و از مرگ مشکوک جوان 21 ساله افغان خبر داد. ماموران کلانتری 117 جوادیه با حضور در آنجا و تحقیقات اولیه متوجه شدند او با ضربه قمه به قتل رسیده است. ماموران با دستور بازپرس جنایی تهران، از دوستان مقتول تحقیق کردند که معلوم شد آنها کارگر هستند و شب جنایت برای تفریح به بوستان بعثت رفته بودند که مورد حمله شش سارق که سرنشینان سه خودرو بودند، قرار گرفتند. یکی از سارقان گوشی تلفن همراه پسر 21 ساله را دزدید و او را با قمه کشت. چهرهنگاری از متهم انجام و معلوم شد او کیفقاپ سابقهداری است.
ماموران در جستوجوی او و همدستانش بودند تا این که چند روز پیش و با گذشت بیش از سه سال از جنایت، ماموران متوجه شدند فردی در یکی از قهوهخانهها مدعی شده سه سال قبل مرتکب قتل شده که او همان پیمان متهم فراری است. ماموران برای دستگیریاش به آنجا رفتند و او پیش از اینکه فرصتی برای فرار پیدا کند بازداشت شد. متهم منکر جنایت بود اما توسط دو شاهد که دوستان مقتول بودند، شناسایی شد.
همچنین معلوم شد او به همان تصویری شبیه است که از سه سال پیش پلیس در تعقیب او بوده است. متهم به قتل دیروز در دادسرای جنایی تهران نزد بازپرس جنایی مورد تحقیقات قرار گرفت و مدعی شد قاتل نیست و زمانی که جوان کارگر به قتل رسیده او به اتهام کیفقاپی در زندان بوده است.
وی اظهارات شاهدان را قبول نکرد و گفت در این جنایت نقش نداشته است. او برای تحقیقات بیشتر و رازگشایی از این جنایت در اختیار ماموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرارگرفت .
پیمان 25 ساله که سابقه کیفقاپی داشته و اکنون در برابر اتهام جنایت قرار گرفته، هشتمین و آخرین فرزند خانوادهاش است. او تا دوم راهنمایی درس خوانده و چون درس را دوست نداشته مدرسه را رها کرده است.
سابقهداری؟
بله. سال 91 و زمانی که 19 ساله بودم فریب دوستان و هممحلیهایم را خورده و با آنها بعداز ظهرها در میدان فردوسی و هفت تیر کیفقاپی میکردیم. وضع مالی خانواده ام خوب است و برای هیجان سرقت میکردم.
چند سال زندان بودی؟
بعد از 20 روز کیفقاپی بازداشت شدم و آنها فرارکردند. خانوادهام رضایت برخی شاکیان را گرفتند و من بعداز 40 میلیون تومان ردمال به شاکیان، دو سال حبس تحمل کرده و آزاد شدم. بعددیگر سرقت نکردم.
مقتول را میشناختی؟
او را نمیشناسم. شاهدان مرا اشتباه گرفتهاند و من او را نکشتم .
بعداز آزادی چه کردی؟
نزد دوست برادرم که مغازه دوچرخه فروشی دارد،کار میکردم.
ماجرای جنایت را برای دوستانت تعریف کردی؟
(سکوت میکند و سرش را به پایین میاندازد و بعد میگوید) من دیگر حرفی ندارم . آن زمان که قتل رخ داد من زندان بودم.