نوآوران آنلاین-پیرمرد که نه سوادی دارد و نه قادر به شنیدن و حرف زدن است، برای خرید نان از خانه بیرون رفت و خانواده اش 9 ماه تمام چشم انتظار بازگشتش ماندند، پسرش می گفت که دیگر از یافتن پدر قطع امید کرده بودند تا اینکه شب گذشته یک تماس تلفنی به تمام دلشوره هایشان پایان داد.
از دیشب که عکس خانواده اش را برایم فرستادند و نشان فتح الله دادم، گل از گلش شکفت و از خوشحالی می خواست بال در بیاورد'، این را مدیر مرکز نگهداری از سالمندان زنجان می گوید و ادامه می دهد: در این 9 ماه نمی دانستیم پیرمرد اسمش چیست، راستش اسمی هم برایش انتخاب نکردیم. از دیشب که مدارکش را فرستادند، فهمیدیم نامش 'فتح الله حسن زاده' است، 69 سال سن دارد و در روستای زاغج خدابنده به دنیا آمده است.
الناز امین می گوید: فتح الله را آذر ماه سال گذشته از طریق بهزیستی به مرکز نگهداری سالمندان معرفی کردند، پیرمرد مدتی در شهر زنجان سرگردان بوده و روز و شبش را در خیابان سپری می کرده است.
او می گوید: در این مدتی که فتح الله کنارمان بود همه کاری کردیم تا رد و نشانی از خانواده اش پیدا کنیم، فتح الله سواد ندارد و قادر به شنیدن و حرف زدن هم نیست و این مشکل ما را در اتباط با او صد چندان کرده بود.
امین اضافه می کند: چند بار فتح الله را با خودم به نقاط مختلف شهر زنجان بردم ولی مشخص بود که هیچ چیز آشنایی برایش در شهر وجود ندارد.
به گفته مدیر مرکز نگهداری از سالمندان یک بار هم چند ناشنوا را برای گفت و گو با فتح الله به مرکز آوردند ولی پیرمرد با علایم زبان ناشنوایان هم آشنا نبود.
امین می گوید: در کنار همه این تلاش ها برای پیدا کردن ردی از خانواده فتح الله، عکس او را از چند ماه پیش در اینستاگرام و چند شبکه اجتماعی دیگر به اشترک گذاشتم تا اینکه شب گذشته یک نفر تماس گرفت و گفت پیرمرد همسایه آن ها بوده و او را می شناسد؛ به خانواده اش تلفن کردم و ماجرا را برایشان گفتم و از آنها خواستم تا مدارک شناسنامه ای و چند عکس خانوادگی برایمان بفرستند.
به گفته امین، خانواده فتح الله همان دیشب بعد از تماس تلفنی، ساعت یک نیمه شب راهی زنجان شدند و صبح امروز به مرکز آمدند.
آن طور که علی تنها پسر فتح الله می گوید: پدرش حدود 30 سال پیش از روستای باغلوجه خدابنده به اسلامشهر مهاجرت کرده؛ علی خودش 24 سال دارد و در اسلامشهر به دنیا آمده است.
او می گوید در این 9 ماه به هر جایی که در تهران و اطرافش که احتمال می داده پدرش را پیدا کند، سر زده است. ولی این بار بر خلاف چهار پنج دفعه قبلی که پدرش را همان اطراف محل پبدا کرده بودند، پیرمرد را نیافتند و 9 ماه تمام را با غصه و دلشوره سر کردند.
علی پنج خواهر دارد و می گوید که یکی از خواهرانش از شدت غصه ی پیدا نشدن پدر، مریض شده و الان هم در بیمارستان بستری است.
همسر فتح الله که بار تحمل غصه ای جانکاه از سر و رویش می بارد، زیاد حرف نمی زند. فقط پیرمرد را تماشا می کند و اشک می ریزد و پیوسته با گوشه چادرش صورت خیسش را پاک می کند.
پیرزن در میان عکاسان و چند نفری که دور فتح الله را گرفته اند، پیش می آید و فتح الله را در آغوش می گیرد و دست و رویش را می بوسد و مدام دستانش را به نشانه شکرگذاری رو به آسمان می برد.
فتح الله خوشحال است و با سرخوشی مقابل دوربین عکاسان ژست می گیرد. لابلای این عکس گرفتن ها چشمش به الناز امین، مدیر مرکز نگهداری از سالمندان می افتد. او را با ایما و اشاره به همسر و پسرش، معرفی می کند و در برابرش به نشانه قدردانی یک احترام نظامی می زند.
با بازگشت فتح الله به آغوش گرم خانواده، اکنون 70 پیرمرد در مرکز نگهداری از سالمندان زنجان(هفت باغ مهربانی) به زندگی شان ادامه می دهند.