نوآوران آنلاین-زن جوان مقابل قاضی پرونده می گوید: دختر بچه ای بیشتر نبودم که به اجبار پدر سر سفره عقد نشستم.
همسرم کلا اهل رفت و آمد نبود من هم در خانه حوصله ام سر می رفت تا اینکه بعد از کلی گلایه یک روز هسرم با به خانه آمد و گفت برای اینکه حوصلت سر نره ماهواره خریدم
اعظم میگوید: از صبح تا شب پای ماهواره به تماشای فیلم هایی مینشست که بیشتر محتوای آن ها پر بود از دوستی های نامتعارف و.... بود.
این فیلم ها اثرش را گذاشت تا اینکه کم کم من هم تصمیم گرفتم با مردان غریبه دوست شوم و به همین جهت دنبال موقعیتی می گشتم تا بتوانم این تصمیم خود را عملی کنم.
هر از گاهی دو فرزندم را به پارک نزدیک منزل می بردم تا کمی تفریح کنند. در همسایگی ما پسری بود که از قبل نیز چند بار به من پیشنهاد دوستی داده بود ولی پیشنهادش را رد کرده بودم تا این که یک روز پسر همسایه حرف هایی در مورد همسرم به من زد و او را خیانتکار جلوه داد و من نیز حرف هایش را باور کردم.
مدت زیادی نگذشت که به ابراز علاقه او جواب مثبت دادم هر چند عذاب وجدان رهایم نمی کرد، به همین خاطر بعد از مدتی تصمیم گرفتم دوستی با او را قطع کنم ولی او راه تهدید را در پیش گرفت که به همسرم می گوید ما با هم دوست هستیم.
در این شرایط با بهانه های مختلف از همسرم خواستم که خانه را عوض کنیم و به محله ای دیگر برویم . احمد دست بردار نبود و مرا مرتب آزار روحی می داد تا این که به همسرم پیامک داد و در مورد دوستی من با خودش به او گفت و از هیچ کاری برای به هم ریختن زندگی من کوتاهی نکرد. همسرم بعد از فهمیدن ماجرا تصمیم گرفت مرا طلاق دهد. حتی به پدرم نیز زنگ زده و موضوع را به او گفته است و پدرم نیز مرا طرد کرده و حاضر نیست با من صحبت کند.