نوآوران آنلاین- گروه هنر-اشکان مزیدی: در ادامه پرونده بررسی روند تولید فیلمهای بزرگ صنعت سینما سراغ فیلمی کاملا متفاوت از قسمتهای قبلی رفتهایم. این فیلم معجونی از قصههای پیامبران و هملت شاهکار ویلیام شکسپیر است که فضای آن در جنگل های آفریقا میگذرد و بازیگرانی هنرمند دارد که البته انسان نیستند. این فیلم یکی از دوستداشتنیترین کارتونهای جهان است که کمپانی دیزنی را تا ستارهها بالا برد و اثری عمیق بر صنعت انیمیشن و بعدتر نمایش صحنهای جهان گذاشت، آن چنان که میراث عظیمش تا به امروز ادامه دارد و این فیلم چیزی نیست جز «شیرشاه - Lion King».
«شیرشاه» در دوره ای متولد شد که به دوره رنسانس دیزنی معروف است. بعد از مرگ والت و روی اولیور دیزنی در سال های ۶۶ و ۷۱ میلادی، کمپانی دیزنی شاهد دورهای طولانی از افول بود و برای نزدیک به ۲ دهه تولیدات آنها حتی نزدیک ردههای قابل قبول جداول فروشگیشه نیز نمیشدند. این وضعیت بعد از جابهجایی های مدیریتی و تغییر استراتژی عوض شد و ورق به نفع دیزنی برگشت و دوره ای موسوم به «رنسانس دیزنی» در تاریخ این کمپانی شکل گرفت؛ سال هایی طلایی که از ۱۹۸۹ آغاز و تا ۱۹۹۹ به طول ۱۰ سال ادامه داشت و استودیو انیمیشن سازی دیزنی مجموعهای از مشهورترین انیمیشنها و موزیکال های خود را عرضه کرد که بیشتر آنها بر پایه برخی از محبوبترین داستان های دنیای ادبیات کودک و نوجوان بودند. کارتونهایی همچون «پری دریایی کوچولو»(۱۹۸۹)، «امدادگران: ماموریت زیرزمینی»(۱۹۹۰)، «دیو و دلبر»(۱۹۹۱) و «علاالدین»(۱۹۹۲) که تقریبا همگی فاتح گیشه های زمان خود شدند نمونه هایی از این آثار بودند. بعد از این تجربیات موفق، نوبت ظهور انیمیشنی دیگر بود؛ محصولی که برخلاف همیشه از کتاب و داستانی اقتباس نشده بود و اولین تولید دیزنی بود که فیلمنامهای کاملا اورجینال داشت.
داستان سیمبا و شرکا
«شیرشاه» انیمیشنی حماسی-موزیکال به کارگردانی راجر آلرز و راب مینکوف، محصول سال ۱۹۹۴ و سی و دومین انیمیشن ساخت دیزنی است. فیلم، قصه شیر جوانی به نام سیمبا را روایت می کند که ولیعهد پادشاهی پدرش؛ شیری قدرتمند به نام موفاسا است. موفاسا با صحنه سازی برادر جوانتر و حسودش که در آرزوی حکمرانی بر سرزمین پادشاهی است بین دست و پای گلهای از کلهای یالدار به قتل میرسد و سیمبا که با تلقین عموی بدذاتش، خود را مقصر مرگ پدر میداند برای فرار از عذاب وجدان به تبعیدی خودخواسته می رود. سیمبا که جانش توسط کفتارهای تحت فرمان اسکار (عمویش) تهدید می شود به درون جنگل می گریزد و آنجاست که توسط تیمون و پومبا، یک دمعصایی و گراز بامزه نجات داده میشود. دوران کودکی توله شیر با دوستان جدیدش می گذرد تا زمانی که به پختگی و بلوغ رسیده و به حکمرانی سابق پدری برگردد و سرزمینی را که تحت رهبری اسکار به یک ویرانه تبدیل شده است بازپس گیرد.
فکر ساخت «شیرشاه» به ۶ سال قبل از اکران آن بازمیگشت؛ زمانی که گروهی از مدیران ارشد دیزنی همچون روی دیزنی، جفری کاتزنبرگ و پیتر اشنایدر برای معرفی و افتتاح کارتون «الیور و دوستان»(۱۹۸۸) به اروپا سفر کردند. ایده اولیه حول داستانی در آفریقا میگذشت. جفری کاتزنبرگ که تنها یکی دو سال قبل از پارامونت به دیزنی آمده بود و تحولات بزرگی را در این شرکت رقم زده بود این ایده را در هوا قاپید و کار عملا استارت خورد.
مقدمات کار و آماده شدن فیلمنامه اولیه چند سالی به طول انجامید و پروژه در این سال ها شاهد آمد و رفت آدم های گوناگونی به عنوان کارگردان، فیلمنامه نویس و انیماتور بود. حقیقتی که راجع به این فیلم وجود دارد این است که کارتون «شیرشاه» را عملا انیماتورهای درجه ۲ دیزنی ساختند زیرا در همان زمان پروژه دیگری به نام «پوکوهانتس»(۱۹۹۵) در حال تولید بود و انیماتورهای شاخص دیزنی که به «شیرشاه» و داستان آن امیدی نداشتند به کار در آن راغب تر بودند.
کارتون «شیرشاه» را عملا انیماتورهای درجه ۲ دیزنی ساختند زیرا در همان زمان پروژه دیگری به نام «پوکوهانتس»(۱۹۹۵) در حال تولید بود و انیماتورهای شاخص دیزنی که به «شیرشاه» و داستان آن امیدی نداشتند به کار در آن راغب تر بودندفیلمنامه اولیه ملغمه ای از یک انیمیشن جدی و مستند حیات وحش بود. در این نسخه ابتدایی، تم مرکزی فیلم به جنگی بزرگ بین شیرها و بابون ها میپرداخت؛ بابون هایی که رهبری شیر خبیث را قبول کرده بودند. سیمبا نیز در داستان اولیه از سرزمین پدر فرار نمیکرد بلکه تحت القائات عمویش به یک شخصیت تنبل، تن پرور و بی اراده تبدیل می شد. با ورود افراد جدید به پروژه، به خصوص دن هان به عنوان تهیه کننده و روجر آلر به عنوان کارگردان دوم، جریان کار عوض شد و «شیرشاه» به سمت ژانر موزیکال تغییر جهت داد و فیلمنامه غیرمتمرکز و خالی از خنده و شوخی آن تحت ویرایشی سنگین قرار گرفت تا به شکل نهایی آن درآید.
دیزنی برای آماده سازی انیمیشن خود از هیچ تلاشی فروگذار نکرد. طبق اطلاعات منتشر شده، آنها حتی تیمی از عوامل سازنده فیلم را به کنیا فرستادند تا از نزدیک با حیات وحش کاراکترهای فیلم خود آشنا شوند؛ سفری که تاثیری عمیق بر خروجی کار آنها گذاشت و یا حتی در فیلمهایی که از نحوه ساخت این انیمیشن موجود است مشاهده میشود که انیماتورهای این پروژه در استودیوهایی کار میکردند که حیوانات مختلفی، حتی شیر واقعی جنگل به عنوان مدل زنده در آن رفت و آمد داشتند.
برخورد نزدیک آنها با گله شیرها و سایر حیوانات در محیط طبیعی زیستشان به شخصیت سازی و سپردن وظایف مشخص به کاراکترهای مختلف و خلق جنگلی فانتزی بر مبنای واقعیت کمک شایانی کرد و آنها با انبوهی از عکس و طرح و ایده به آمریکا بازگشتند. به قول اعضای تیم سازنده، طلوع آتشین خورشید صبحگاه، شب های آبی مخملی، جنگل سبز پرزرق و برق و رنگ های طبیعی آفریقا الهام بخش آنان در ساخت این فیلم بود.
«شیرشاه» در نهایت با تلاش بیش از ۶۰۰ نفر هنرمند، انیماتور و تکنسین که به طور مستقیم روی پروژه کار می کردند آماده شد. مطابق آمار دیزنی، در انتهای کار بیش از یک میلیون نقاشی برای فیلم کشیده شده بود که شامل بیش از ۱۲۰۰ فریم بک گراند منحصر به فرد میشد.
برادرکشی موزیکال؛ هملت آفریقا
«شیرشاه» با آن که برای کودکان ساخته شده بود اما درونمایه ای به شدت انسانی و بالغانه داشت. اصل مسئولیت پذیری کلیدی ترین مفهومی است که در «شیرشاه» روایت می شود. مسئولیت پذیری رهبر جامعه در قبال سرزمین تحت حکومتش و محافظت از آن برابر چشم بدخواهان، مسئولیت عشق پدری در برابر جان فرزند و نجات او از مخاطرات، مسئولیت فرزند در قبال میراث پدر و سرزمین پدری و مسئولیت دوستان در قبال هم برای یاری رساندن در خطرها همگی لایه های زیرین داستان احساسی و پر از اشک و لبخند «شیرشاه» است.
فیلم تمی شبیه به نمایشنامه تراژیک «هملت» اثر ویلیام شکسپیر دارد که خود آن ریشه در داستان حضرت آدم (ع) و برادر کشی قابیل دارد. داستان نمایشنامه شکسپیر از آنجا آغاز میشود که هملت شاهزاده دانمارک از سفر آلمان بازمیگردد تا در مراسم خاکسپاری پدرش شرکت کند؛ پدری که به طرز مرموزی به قتل رسیده است. تردیدهای هملت زمانی آغاز می شود که روح شاه مقتول بر او ظاهر شده و طلب انتقام می کند و شک او زمانی اوج می یابد که درمی یابد مادر و عمویش با هم در ارتباط هستند.
در «شیرشاه» نیز موفاسای پادشاه در پی حرص و آز برادرش به قتل می رسد و پای کفتارها به سرزمین پادشاهی باز میشود. سیمبا که کودک و خام است خود را مقصر می داند و به درون جنگل میگریزد. او بهت زده و مغموم از دوری پدر در آن جا دوستانی می یابد که به او یاد می دهند تلخی و جدایی بخشی از جهان هستی است. آنها به سیمبا نوای «هاکونا ماتاتا» یاد می دهند؛ عبارتی به زبان سواحیلی به معنی «بدون نگرانی» که یادآور غنیمت شمردن لحظه اکنون است. سیمبا با این فلسفه بحران خود را پشت سر می گذارد اما سال ها بعد با دیدن دوست دوران کودکی و راهنمایی های استاد معنوی خود درمی یابد که رها کردن جریان زندگی و در لحظه زندگی کردن نیز اندازه ای دارد و زمان آن رسیده است که مسئولیت سپرده شده بر دوشش را بر عهده بگیرد و برای نجات سرزمین پدری به دل خطر بازگردد.
جفری کاتزنبرگ مدیر ارشد بخش فیلمسازی دیزنی عقیده داشت: «شیرشاه» راجع به مسئولیت است؛ مسئولیت ما به عنوان دارندگان مشعل و رساندن آن به نسل بعدی. برای هر انسانی لحظه خاصی وجود دارد که او از کودکی وارد بزرگسالی می شود؛ لحظه ای که مسئولیت های ویژه ای را هم به همراه می آورد. برای خیلی ها این لحظه با تغییری دلپسند مانند پیدا کردن شریک زندگی یا متولد شدن فرزند رخ میدهد، اما برای افرادی چون سیمبا این تغییر با حادثه ای تراژیک همراه است و او باید برای قبول آن پخته شود.
«شیرشاه»، پادشاه گیشه ها
«شیرشاه» بعد از کش و قوس های فراوان و انجام ۱۱ نمایش آزمایشی در نهایت در ۱۵ جون ۱۹۹۴ (۲۵ خرداد ۱۳۷۳) به اکران عمومی رسید و به یک لحظه طلایی در تاریخ کمپانی دیزنی تبدیل شد. فیلم با کمک موج بزرگی از تبلیغات و تحسین و حمایت منتقدان به سرعت رتبه نخست فروش گیشه را از آن خود کرد و تا رقم حیرت انگیز یک میلیارد دلار فروش جهانی نیز پیش رفت.
«شیرشاه» نه تنها رتبه نخست فروش سال ۱۹۹۴، که بالاترین میزان فروش در تاریخ سینما بعد از پارک ژوراسیک(۱۹۹۳) را از آن خود کرد و رکورد پرفروشترین انیمیشن تاریخ سینما را تا زمان اکران «در جستجوی نیمو»(۲۰۰۳) برای خود نگه داشت.
رکوردهای «شیرشاه» به همین جا ختم نمیشود و این فیلم نه تنها همچنان پرفروش ترین انیمیشن دستی و دوبعدی جهان است که در طول ۵۰ سال گذشته هیچ کارتونی در جهان به اندازه «شیرشاه» تماشاگر به سینما نیاورده است.
درآمد دیزنی از «شیرشاه» فقط به گیشه محدود نبود و شاید جالب باشد بدانید که دیزنی در حدود یک میلیارد دلار دیگر فقط از فروش محصولات مرتبط با فیلم به دست آورد که ۲۱۵ میلیون دلار آن فقط از فروش اسباب بازی در کریسمس آن سال بوده است.
از دیگر عوامل موفقیت «شیرشاه» بهره مندی از صداگذاری آرتیست های بزرگی چون جیمز ارل جونز، ووپی گلدبرگ، جرمی آیرونز بزرگ و روآن اتکینسون یا همان مستربین معروف بود. موسیقی فیلم نیز حاصل هنرمندی غول هایی چون التون جان، تیم رایس و هانس زیمر بودند که آهنگ های فراموش ناشدنی این فیلم موزیکال را نوشته و اجرا کردند.
از «شیرشاه» و اثری که بر صنعت سرگرمی جهان گذاشت خیلی بیشتر از ظرفیت یک مقاله می توان گفت، اما بی شک این نوشته را نباید با جا انداختن یکی از بزرگترین میراث های این انیمیشن به پایان برد و آن تئاتر موزیکال «شیرشاه» است. این نمایش موزیکال با بهره مندی از همان موسیقی التون جان و هانس زیمر و تنظیم ارکسترال لبو موراکه آهنگساز اهل آفریقای جنوبی در ۱۹۹۷ در مینه سوتای آمریکا روی صحنه رفت و به سرعت راه خود را تا برادوی نیویورک معبد عاشقان صحنه پیش برد. این نمایش همان داستان «شیرشاه» را با اجرای عروسک های بزرگ حیوانی به صورت موزیکال روایت می کند و یکی از بزرگترین نمایش های حال حاضر جهان است. برای توصیف شکوه این نمایش ذکر همین نکته بس که تئاتر موزیکال «شیرشاه» از سال ۱۹۹۷ تاکنون با بیش از ۸۷۰۰ اجرا سومین نمایش بزرگ تاریخ برادوی از لحاظ تعداد اجرا و با ۱.۵ میلیارد دلار، پرفروش ترین تئاتر جهان است.
«شیرشاه» کارتونی مخصوص کودکان بود که دل بزرگسالان را ربود و با ظاهر کودکانه و شخصیت های حیوانیش والاترین مفاهیم انسانی را بازگو کرد. «شیرشاه» پروژه ای بزرگ بود که مرزهای هنر تصویرسازی دستی و انیمیشن را از لحاظ داستانگویی، بار احساسی و طنز جابه جا کرد و بر غنای فرهنگ انسان معاصر افزود. هم اکنون کمتر کسی در جهان است که این شخصیت های دوست داشتنی را نشناسد و این همه به همت و هنر آدم بزرگ هایی است که هیچ گاه نخواستند بزرگ شوند.
دیزنی در ادامه بازسازی انیمیشنهای کلاسیک خود بنا دارد نسخه جدیدی از «شیرشاه» را سال آینده روانه سینماها کند؛ لایواکشنی که از همین اکنون و با منتشر شدن تیزرش شور و شوق زیادی در میان هواداران این کارتون محبوب برانگیخته است.