نوآوران آنلاین- گروه هنر-فاطمه حامدیخواه: آرام و قرار ندارد، همراه با خاطرات کودکی اش هر تابستان و زمستان بار سفر می بندد و کوچ می کند، تابستان ها در ارتفاعات کوهستان و زمستان ها در جزیره ماهیان و نخل ها رخت اقامتی چند ماهه می افکند.
جوانتر که بود قصه کوچ او هم هیجان انگیزتر از امروز بود. بعد از پنج سال زندگی و تحصیل در رشته دکترای فلسفه هنر در انگلستان، همراه خانواده به ایران بازگشته بود که یک باره سر از ارتفاعات پلور درآورد همان «ییلاق سنگسری گل زرد» که خاطرات کودکی اش را در میان گرفته بود.
در یک زمین فراخ با طبیعتی به رنگ رویا، خانه ساخت؛ نه از خشت و گل که از چیزی شبیه به سیاه چادر، کودکش را همراه آهوها در میانه دشتی از گل های بابونه و شقایق رها کرد تا به رنگ مهربانی، عاشقی و بخشندگی طبیعت درآید و زیبایی را بیاموزد و همسرش همراهی اش کرد تا لذت زندگی در دامان طبیعت را به خانواده اش بچشاند.
باورکردنش برای بسیاری از ما دشواراست که از سفر فرنگ نرسیده، یک باره خودت را در یک زندگی چادرنشینی با کمترین امکانات ممکن در دل یک منطقه کوهستانی تصور کنی طوری که نه از آب گرم و وسایل گرمایشی زندگی مدرن خبری باشد و نه از در و دیواری به اسم خانه. زندگی چادرنشینی در دامان طبیعت، برای بسیاری از ما هراس انگیز است ولی برای آنها هیجان انگیز بود.
کار حجاری را از همین دوران آغاز کرد و بعدها در قالب پروژه هنر محیطی در بیش از شصت کشور دنیا گسترش داد. ماهی های حجاری شده او بر دل صخره های کنار رودخانه های دنیا یا روی سنگ های کوچکی که به درون رودخانه های سراسر دنیا پرتاب شده به همراه دیگر آثار حجاری شده او که در دل زمین کشورهای مختلف مدفون شده، تنها بخشی از هدایای او به طبیعت است؛ طبیعتی که همه عمر آن را ستایش کرده و با زبان هنر معاصر (هنر محیطی، چیدمان، ویدیوآرت، نت آرت و ...) برای نجاتش از پلیدی ها و پلشتی هایی که سوغات انسان مدرن بوده، جنگیده است.
کار هنری و تجربه زندگی در طبیعت همه زندگی او نبود، بخشی از آن نیز به ناچار در پایتخت و تدریس در دانشکده های هنری می گذشت که همچنان ادامه دارد.
بعد از پنج سال زندگی چادرنشینی در پلور، در همان منطقه ساختمانی بنا کرد که حالا «هنرمندسرا و نگارخانه پردیس پلور» و هر ساله میزبان جمعی از هنرمندان ایرانی و خارجی است که به دعوت او گرد هم جمع می شوند و دل به طبیعت آنجا می سپارند تا در یک گردهم آیی به نام «جشنواره هنر محیطی» آثاری بسازند که بشر امروز را به تامل وا دارد؛ جشنواره ای که امروز حدود شصت دوره از آن می گذرد.
حالا که از پنجره این ساختمان سه طبقه به بیرون نگاه می کند، رنجی توأم با لذت و عشقی عمیق در خاطرش زنده می شود که لبخند را به پهنای صورتش مهمان می کند.
«همانند اجدادم دام ندارم اما ذهن من همیشه دوست دارد کوچ کند وچراگاه فرهنگی تازه ای را جستجو کند.» «آینده در پیش روی ماست و هر لحظه به آن پرتاب می شویم. آنچه از دست می دهیم گذشته است، زیستن با طبیعت و لمس آن نیاز آینده است.» این ها را احمد نادعلیان می گوید.
شاید ساده زیستی، کوچ و طبیعت در خاطره او همه لذت زندگی است که دلفریب زندگی در شهرهای بزرگ و مدرن نمی شود و این بار سر از یک جزیره در دورترین نقطه کشور درمی آورد. رفته بود پروژه ای با موضوع هنر محیطی در جزیره هرمز اجرا کند و به ناگاه ماندگار شد، خانه ای مخروبه در دل یک روستا را به عنوان مأمن برگزید، هنرمندانه دستی بر سرورویش کشید و حالا همان مخروبه به مرکز فرهنگی و هنری دیگری با نام «موزه دکتر احمد نادعلیان» تبدیل شده که میزبان رهگذران، گردشگران و هنرمندان داخلی و خارجی است.
رهاوردش برای زنان و کودکان روستاهای جزیره هرمز، نقاشی بود و آنها را آموخت که طور دیگری به زندگی نگاه کنند و از فرصت ها و امکانات منحصر به فرد جزیره خودشان بهره مند شوند.
برای نخستین بار با تلاش های هنرمندانه و مرارت های او جزیره هرمز و خاک های رنگین آن در قالب اجرای هنر محیطی از جمله «فرش خاکی» نه فقط به مردم ایران که به همه دنیا شناسانده شد و حالا این جزیره یکی از مقاصد گردشگرانی است که به جنوب می آیند.
این زندگی سراسر شاعرانگی با زخم ها و رنج هایی به یادگار مانده بر احساس خالق آن نیز همراه بوده و هست که تحمل آن را تنها هنر، عاشقی، صبوری، مسئولیت پذیری و یک زندگی هدفمند برای نجات انسان گرفتار زندگی امروز میسر می کند.
او تنها هنرمند ایرانی است که نامش در کتاب ها و مجامع هنری بین المللی در ردیف ۱۰ هنرمند برتر دنیا در زمینه هنر محیطی آورده می شود. قصه این زندگی شنیدنی است پس با ما همراه شوید:
*در طول سال های گذشته شما را بیشتر با پروژه هایی که در زمینه هنر محیطی به ویژه در منطقه پلور و سفرهایی که به کشورهای مختلف دنیا داشتید، می شناختیم ولی چند سالی است که به نظر می رسد نوع فعالیت شما تغییر کرده است، این طور نیست؟
-بله. مساله جدید من دیگر نه هنر محیطی بلکه هنر اجتماعی است. در تعاریفی که در گوشه و کنار دنیا هست، معمولاً محیط را به سه دسته طبیعی، اجتماعی و مجازی طبقه بندی می کنیم و به عنوان محیط با آنها درگیریم. محیط طبیعی را نمی توان بدون حضور انسان در نظر گرفت و انسان به عنوان موجود زنده با توجه به شباهتی که با دیگر موجودات زنده دنیا دارد، نباید از طبیعت کنار گذاشته شود. از سوی دیگر کار ما طوری است که باید در فضای مجازی اشاعه پیدا کند، به گونه ای که گویی روزنه پیوسته به طبیعت و اجتماع شده است.
من حالا کار در فضای سایبری را که قبلاً به شکل آنلاین و متمرکز انجام می دادم خیلی کم انجام می دهم و کارهای حجاری من هم در طبیعت خیلی کم شده اند. حجاری ماهی ها را بیشتر خارج از ایران و البته در کشورهایی کار می کنم که مقاصد جدیدی برای من باشند. الان مساله من چیزی است که در ابعاد جهانی به آن هنر اجتماعی می گویند.
*هنر اجتماعی چه تعریفی دارد؟
-«هنر اجتماعی» برای من هنری است که با اهدافی انسانی، رویکردی اجتماعی دارد و از قابلیت های هنر برای تغییر جامعه استفاده می شود، جمع را به مشارکت می گیرد و به دستاوردهای اقتصادی و فرهنگی این هنر در آن اجتماع توجه دارد، همه اقشار اجتماع می توانند از آن بهره ببرند و به آن دسترسی داشته باشند، آنها یا ارتباط و مشارکت مستقیم دارند و یا با آن تعامل دارند.
این هنر فقط برای روشنفکران نیست بلکه آنها به عنوان بخشی از مخاطبان من محترم و مورد توجه هستند و از تجربیات و راهنمایی های آنها استفاده می کنم.
نکته دیگر که می خواهم بدان اشاره کنم این است که معمولاً در جامعه ما زمانی که صحبت از هنر به ویژه نقاشی به میان می آید اقشار و طبقات مختلف اجتماعی از آن تصور و تصویری متفاوت در ذهن دارند. این تصویر در سالیان گذشته متغیر بوده و دستخوش تحول شده است.
*بنابراین فعالیت های شما برای آموزش نقاشی به زنان و کودکان جزیره و نمایش و فروش آثار آنها نیز در راستای دغدغه شما در زمینه هنر اجتماعی است. هنر شما چه تاثیرات دیگری بر این منطقه داشته است؟
-حضورم در جزیره هرمز ابتدا با هدف اجرای پروژه هنر محیطی اتفاق افتاد و پس از آن رفته رفته درگیر اجتماع شدم و برای زنان جزیره کلاس نقاشی برگزار کردم و با توجه به نیازی که وجود داشت، آثارشان را به فروش گذاشتیم و حالا برای کار هنری که انجام می دهند، خودشان بازاریابی می کنند. هنرمندانی که به جزیره می آمدند، نیاز به اسکان داشتند، از همسایه ها برای اسکان هنرمندان کمک گرفتیم و از آنها خواستیم که خانه هایشان را برای اجاره به هنرمندان مناسب سازی کنند، برای رفع نیازهای روزمره گردشگران و هنرمندان از افراد بومی خواستیم که نان و آب معدنی برایشان تهیه کنند و برای آنها غذاهای محلی خودشان را بپزند و به این ترتیب دورتادور «موزه دکتر نادعلیان» تبدیل به خانه های بوم گردی شده است که به گردشگران و هنرمندان خدمات ارایه می کنند.
به دلیل تمرکز در محیط اجتماعی، حالا دیگر مرا میان بوم گردان، گردشگران و در نمایشگاه های بین المللی بیشتر می شناسند تا در گالری های هنری ایران. اگر نگاهی به صفحه من در فضای مجازی بیندازید خواهید دید که مرتب قیمت اسکان، غذا، نقشه راه و ... را برای گردشگران به اشتراک می گذارم و به تازگی هم نقشه بوم گردی و گردشگری جزیره هرمز را منتشر کرده ام که در موزه ام در دسترس علاقه مندان است.
اگر کسی ۱۰ سال قبل به جزیره هرمز آمده باشد وامروز هم از آن دیدن کند، متوجه تفاوت آشکار آن خواهد شد. درست مثل یک الماس که یا خوب تراش خورده و یا خراب شده است. البته در این زمینه من تنها نبوده ام و به موازات فعالیت های من، دیگران هم کارهای زیادی انجام داده اند.
*همانطور که اشاره کردید در فضای مجازی هم فعالیت و پشتکار خوبی دارید. از این رسانه چقدر در راستای اهداف هنری و مسئولیت های اجتماعی خود استفاده می کنید؟
-در پست هایی که در فضای مجازی به اشتراک می گذارم به همه زنگ خطرها از جمله در منطقه جزیره هرمز و قشم اشاره می کنم. مثلاً اخیراً درباره تبدیل شدن جزیره هرمز به منطقه آزاد هشدار داده و به خطراتش اشاره کرده ام که همه این کارها را در مقامی انجام می دهم که نه بخشدارم نه دهیار، نه شهردار، نه مهندس و نه زیباساز، فقط به عنوان یک پروژه هنری به آن نگاه می کنم.
*و تاثیرگذاری شما بر افراد مسئول منطقه چقدر بوده است؟
-تاثیرگذاری زیاد بوده است. بهتر است سه لایه را از هم تفکیک کنیم. در لایه کلان دولتی، اگر دولت نتوانسته کمک چندانی به ما داشته باشد اما تسهیلاتی را برای اعطای مجوز داشته است. به این ترتیب مقامات و مسئولان هنری تهران حامی فعالیت های من بوده اند. برای آنها هیچ چیز بهتر از آن نیست که هیچ تقاضایی از آنها نداشته باشید و بروید در یک جزیره دور از پایتخت فعالیت کنید و من همین کار را کرده ام. بسیاری از ریش سفیدان و بومی های جزیره نیز حامی من بوده و هستند و با حمایت آنها کارهای من پیش می رود اما بخشی از افراد محلی یا ساکن در این منطقه، بزرگترین چالش ها و مسائل را ایجاد کرده و می کنند که دلایل روانشناختی دارد.
*کار کردن با جامعه محلی جزیره و نفوذ به درون این جامعه چگونه برای شما امکان پذیر شد؟
-مشارکت با زنان بومی جزیره و مشارکت با جامعه محلی به صورت کار اشتراکی یکی از وجوه فعالیت های من در جزیره است اما این حضور با دشواری هایی همراه بود.
نادعلیان، هر چقدر که بومی و جزیره ای مأب باشد، به هر حال از شهر بزرگی آمده، زبان انگلیسی بلد است و جامعه روشنفکری را می شناسد و مخاطبان صفحه مجازی اش هم روشنفکرند بنابراین نمی توان حذف فاصله کرد اما می توان کار کرد و کنار زنانی رنج دیده قرار گرفت و آنها را تبدیل به رسانه ای کرد تا غم و درد زندگی خودشان را نقاشی کنند. این اتفاق کمی نیست و زمان می برد.
اعتمادسازی و روش ورود به زندگی مردم یک روستا خودش هنر است. در ابتدای راه، اعتمادسازی راحت نبود به همین منظور از آموزش در مدارس شروع کردیم و برای جمع زیادی کلاس گذاشتیم و آثارشان را برای فروش عرضه کردیم. خانواده ها که شاهد آورده این فعالیت های هنری بودند، رفته رفته از من قلم مو، رنگ و بوم خواستند تا نقاشی کنند. در واقع باید از مدخل معیشتی، اخلاقی و انسانی وارد شوید و بعد شناخت دوسویه پیدا کنید.
*با بسیاری از مسایل و مشکلاتی که در طول سال های گذشته در راستای اجرای آثار هنر محیطی و هنر اجتماعی به ویژه در منطقه جزیره هرمز داشته اید، آشنایی دارم ولی چرا این برخوردهای سلبی صورت می گیرد و شما چه راهکاری برای رسیدن به اهدافتان دنبال کرده اید؟
-شاید یکی از دلایلش این باشد که کارهای من نان مطالبه بودجه از وزارت ارشاد و میراث فرهنگی را برای افراد دیگری آجر می کند به طور مثال ممکن است گفته شود که فلانی بدون دریافت هیچ بودجه ای در حال فعالیت است، شما هم از همین روش استفاده کنید. یا این که فعالیت شما سبب کمرنگ جلوه دادن فعالیت برخی مسئولان و مدیران هنری می شود بنابراین شروع به مداخله و ایرادگیری می کنند. جالب است بدانید تاثیرگذاری در بخش نخبه و دولتی این است که آنها کارتان را می بینند و وانمود می کنند که این را از قبل می دانستند و همان کار را انجام می دهند و سعی می کنند تاریخ سازی کنند البته گاهی بیراهه می روند و گاهی هم کارهایشان به نتایج خوبی می رسد و منجر به تعامل می شود.
درباره فضای بومی هم باید بگویم همه افراد بومی دوست دارند اگر قهرمانی در منطقه پیدا می شود، بومی همان محل باشد بنابراین برای این که بتوانید تاثیرگذار باشید باید بتوانید وارد یک تعامل دو سویه شوید.
گاهی وقت ها کسانی به جزیره می آمدند و سراغ موزه را می گرفتند و پاسخی که از برخی افراد می شنیدند، این بود که آقای نادعلیان دیگر نیست، رفته و موزه اش تعطیل است! تصور می شود که در این جزیره همه من را ستایش می کنند در حالی که این جا حواشی خاص خودش را هم داشته و دارد. گاهی سعی می شود که بدل سازی و موازی سازی کنند آن هم از نوع ناجوانمردانه اش.
زمانی که سعی کردم در روستاهای قشم کار هنری کنم متوجه شدم پیش از آن که به روستا وارد شوم، متصدیان دولتی در آن روستا با سخنان ناصواب در مسیر فعالیت های من مین گذاری کرده اند و زمانی که وارد می شدم فضای روستا را آنقدر مسموم می دیدم که باید تلاش مضاعفی برای اعتمادسازی می کردم.
گاهی از یک نفر بومی که در کار هنری مستعد است، تعریف می کردم و بعد می دیدم که او را قاپیده اند و سریع نمایشگاه برای کارهایش برگزار کرده و تبلیغات راه انداخته اند یعنی درختی که شما کاشته اید و به ثمر رسیده حالا دیگری میوه چینی می کند.
دشواری های بسیاری را پشت سر گذاشته ام و حالا زمان استراحت و میوه چیدن من فرارسیده است. در سال های اخیر یاد گرفته ام، چطور کار کنم، چطور گفتگو کنم، چطور نیش و کنایه بزنم ولی نیش نخورم، چطور پیشگیری کنم و چطور اطلاع رسانی کنم. یاد گرفته ام که اگر کاری از سوی جامعه محلی خطا بود، برای مقابله با آن مداخله نکنم تا زمانی که خودشان به نتیجه درست برسند. یاد گرفته ام که اگر فرد نیازمندی هست او را مستعد و هنرمند معرفی کنم تا فرصت طلبان را ترغیب به حمایت از او کنم. برای فعالیت هایم در روستاها نیز دیگر آدرس دقیق نمی دهم، آدرس اشتباه و گاهی گنگ می دهم تا مانع کارهایم نشوند. مرتب رصد می شوم، حسادت می شوم، تقلید می شوم و زمانی که فرصت طلبان می خواهند با ندانم کاری از من پیشی بگیرند آنها را نهی می کنم و با لجاجت روبرو می شوم و حالا یاد گرفته ام که از لجاجت آنها در راستای اهدافم استفاده کنم. پست هایی را به اشتراک می گذارم که آنها از سر لجاجت با من کاری را انجام دهند که مورد نظر من است. بنابراین در سال های اخیر خیلی آدم پیچیده ای شده ام و اینها را بخشی از هنر اجتماعی می دانم.
*در دوره ای به خاطر دارم که برخی از فعالیت های شما از سوی بخش دولتی یا خصوصی مشابه سازی می شد، با این مشکل چه کردید؟
-دیگر با دیگرانی که به شیوه ناجوانمردانه با فعالیت های من موازی کاری می کنند، نمی جنگم بلکه کارهای خودم و او را طبقه بندی می کنم و در اختیار پژوهشگران می گذارم که اگر کسی خواست پژوهشی درباره تاثیر این رفتارها داشته باشد، از نزدیک مشاهده کند که هنرمند با این کهن الگو که در اختیار داشته چه کرده و دیگری چه کاری انجام داده است.
من در فعالیت های هنری خودم رسم امانت داری را به جا می آورم. اگر مهر غلتان را می سازم به سابقه تاریخی آن اشاره می کنم و سهم تاریخ یا دیگری را در آثارم نادیده نمی گیرم. در تعامل با جامعه سنتی نیز اگر نقشی را از پارچه یا طرحی سنتی بگیرم در کتابم به آن اشاره می کنم که این طرح را از یک زن بومی گرفتم و نسبت به آن امانتدارم.
به هر حال هر جا و در هر کسوتی که توفیقی داشته باشید ممکن است کسانی پیدا شوند که سعی می کنند زیرآب شما را بزنند. من نوشتن را روشی برای پیشگیری از چالش هایی که وجود دارد، می دانم تا به افراد جدیدی که به جزیره می آیند بگویم، همه این کارها هزینه دارد که ممکن است خوشایند نباشد ولی چاره ای نیست.
*به نظر می رسد با ورودتان به حیطه هنر اجتماعی باز هم خودتان را به دردسر انداختید، همان طور که هنر محیطی و فعالیت های زیست محیطی شما هم برایتان بی دردسر نبوده است.
-در آن دوره که کار محیطی می کردم باز هم با این چالش ها روبرو می شدم. فعال زیست محیطی بودن هم امر ساده ای نیست. زمانی که در پلور کنار رودخانه می رفتم که شاعرانه کار کنم با لودری مواجه می شدم که برای احداث کارخانه به جان کوه ها افتاده بود. نسبت به این ماجرا واکنش نشان دادم و اخبار مربوط به آن را در اختیار رسانه ها قرار دادم و این ماجرا تا مرز این گفتمان که «تو را می اندازیم داخل گونی و می بریم» پیش رفت و اتفاقاً خودم این گفتمان را به شکل نمایشی عملی کردم. رفتم داخل گونی و عکس آن را در اختیار رسانه ها گذاشتم و نوشتم که اگر روزی مرا با گونی بردند، شما پیشاپیش تصاویر آن را در اختیار داشته باشید.
من در منطقه پلور هم فضای ملتهبی را تجربه کرده ام و در همه پروژه هایی که در منطقه دریاچه ارومیه، گاوخونی، جنگل ها و... داشته ایم نسبت به موضوع تشنگی دریاچه ها و آلودگی های زیست محیطی هشدار داده ایم و همه اینها ناملایمات و اعتراض هایی را نیز به همراه داشته است ولی اکنون چراغ خاموش حرکت می کنم و دیگر جشنواره های هنر محیطی را نه با حضور صد هنرمند بلکه با تعداد بسیار کمتری برگزار می کنیم و در جهت جذب افراد به این جشنواره ها خیلی تلاش نمی کنیم.
با این وجود نمی توان گفت که همه چیز زشت و خشونت بار بوده است. گاهی در آن شاعرانگی هم هست و می توان از دعای پیرزن روستایی که وارد موزه می شود لذت برد و یا در تعامل با روستاییان قشم برای کشیدن نقاشی مشترک مثل قدم زدن در ساحل دریا به وجد رسید. وقتی می بینم که خانه ای متروکه به موزه تبدیل شده که محل رفت و آمد چندین هزار نفر بازدیدکننده است و برای بسیاری از زنان روستا محلی برای امرار معاش فراهم کرده، برایم لذتی وصف ناشدنی دارد.
در زمانی که در رودخانه کار می کردم به جامعه فکر می کردم و حالا که در جامعه کار می کنم به دریا و صید چینی ها و مسایل زیست محیطی فکر می کنم. این خودش رودخانه ای است که خلاف جهت آب در آن شنا می کنی. اگر بخواهید کاری را متفاوت و غیرمرسوم انجام بدهید باید بهایش را هم بپردازید.