نوآوران آنلاین- برای کسانی که او را میشناسند این حتما بسیار عجیب و غیر منتظره بوده که فهمیدهاند خواسته که دیگر دبیر کل نباشد.
کسی که در همه این سالهای گذشته از موثرترین افراد جناح در تصمیم سازیهای کلیدی بوده است؛ مرد کاندیداساز که تحولات انتخاباتی را در چند دوره اخیر با تصمیماتی که در اتخاذ آنها تاثیر گذار بوده است با دگرگونیهایی مواجه ساخته است. فعلا آنچه رخ داده این است :«حاج حسین فدایی» دیگر نمیخواهد دبیر کل باشد. او گفته باید کار را به جوانها سپرد؛ پدیدهای عجیب که شاید از هزینههای انتخابات اردیبهشت ماه باشد. باید این مساله را واکاوی کرد؛ اتفاقات مهمی زیر پست جناح اصولگرا در حال وقوع است.
آقای خاص!
حسین فدایی پس از پایان جنگ، به مدیر کلی بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی استان تهران منصوب شد. فدایی به همراه علی اکبر ابوترابی، داود دانش جعفری، علی دارابی و مجتبی شاکری "جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی "را تاسیس کرد.
صرف نظر از اینکه او در دهه شصت و هفتاد در کجای سیاست ایران قرار داشته حتما میتوان به این مساله اشاره کرد که او قطعا در هشتاد بیشتر دیده شده است.
او دقیقا در روزشمار خروج سید محمد خاتمی از پاستور، بیش فعالی سیاسی خود را نشان داد و تمام تلاشش را کرد تا در خروجی تصمیم سازی اصولگرایان حاصل کار همان شود که او میخواهد.
خودش در این مورد روایتهای مهمی دارد: «ما میخواستیم افراد متعلق به اردوگاه توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی رای نیاورد. این جمعبندی ما با اجماع شورای هماهنگی به تصویب رسید که نامزد ما نباید از اردوگاه دوم خرداد باشد؛ کاری کنیم که حتما یک اصولگرا رای بیاورد و آنها رای نیاورند. دوم اینکه بحثهای بسیاری در خصوص آقای هاشمی صورت گرفت و در نهایت اجماع بر این شد که بهتر است آقای هاشمی نیاید و اگر آمد، نامزد ما نخواهد بود. توافق سوم این بود که هفت نامزد را معرفی میکنیم. البته دلایل اینکه چرا آقای هاشمی نباشد، در چند بند احصا شد و مورد اتفاق قرار گرفت؛ اسنادش هم موجود است. این هفت نامزد همان افرادی بودند که برای شهرداری مطرح شدند. آقای ولایتی کنارهگیری کرد. علاوه بر این، توافق کردیم چون آقای حداد رئیس مجس است نامزد انتخابات نباشد. بدین ترتیب از هفت نفر به پنج نفر رسیدیم. چهار نامزد دیگر- آقای رضایی، احمدینژاد، قالیباف و توکلی- به این رفتار معترض شدند، با یکدیگر پیمان بستند و میثاق نامهای امضا کردند. قرار شد همان ساز و کار قبلی رعایت شود و برای مقبولیت هم سنجش افکار عمومی صورت بگیرد؛ دو دستگاه سنجشگر و زمانبندی سنجش هم مشخص شد. قرار شد تا 15 اردیبهشت سنجش کنیم و بعد تصمیم گرفتیم.»او البته در همین زمان با یک اتفاق غیر منتظره هم مواجه میشود؛ پیدایش پدیده احمدی نژاد: «در همین مسیر بودیم که ادبیات آقای احمدینژاد برای ما سوال برانگیز شد. ایشان گفتند: «من تکلیف دارم که به صحنه آمدهام.» ما حساس شدیم که تکلیف دارم یعنی چه؟! بالاخره ما ساز و کاری تعیین کردهایم. میثاقی هست، عهد و پیمانی هست، اصلا رعایت این پیمان و اصول مورد توافق هم تکلیف است.جلسهای گذاشتیم، من آقای احمدینژاد، آقای دارابی و آقای زریبافان. من از آقای احمدینژاد سوال کردم: «منظورتان از تکلیف چیست؟ آیا آقا به شما حرفی زدهاند؟ ما هم جایی حرفی نگفتهایم که شما چنین احساسی داشته باشید.» گفت: «باید چه کار کنیم؟» گفتم: «اگر فکر میکنید که تکلیفی دارید، باید بروید و از آقا سوال کنید.» قرار شد ایشان برود سوال کند. وقتی تعیین کردند، ایشان رفت و صحبت کرد و خودش به این جمعبندی رسید که کنارهگیری کند و رئیس ستاد آقای قالیباف شود. وقتی آمد، سوال کردیم نتیجه ملاقات چه شد؟ چیزی نگفت؛ به من گفت: تو بگو! حالا من که در ملاقات نبودم. گفتم شما ملاقات کردهاید و باید تعریف کنید. پنج دقیقه بحث کردیم که ایشان بگوید یا من بگویم. گفتم من یکسری کلیات را میدانم اما شما باید بگویید. ما فقط میدانیم که شما به این جمعبندی رسیدهاید که کنارهگیری کنید و رئیس ستاد آقای قالیباف شوید. گفتم پس روشن است که باید چه کار کنیم. این حرفها مورد اعتراض آقای زریبافان قرار گرفت. اما آقای احمدینژاد به ایشان عتاب کرد و گفت که چیزی نگو، همین است.جلسه دومی تشکیل شد. همان جلسه چهار نفره تا گزارش ایشان از دیدار با آقا را بگیریم. البته با خود آقا ملاقات نکرده بود؛ به دفتر مراجعه کرده و با یکی از نزدیکان ایشان صحبت کرده بود؛ ایشان مطالب را به آقا منتقل کرده بود و ایشان گفته بودند که به آقا بگویید جمع بندی من این است و آقا هم ایشان را دعا کرده بودند. این پاسخی بود که ایشان گرفت. تکلیف ما روشن شد و اگر ایشان تکلیفی برای خود متصور بود، از بین رفت و حتی بنا بر پیشنهاد خودش، مسیر جدیدی باز شد. بعد از آن جلسه ما سه یا چهار جلسه گذاشتیم تا در خصوص چگونگی اعلام انصراف و ریاست ستاد آقای قالیباف به جمعبندی برسیم. بعد از جلسه سوم یا چهارم بود که ایشان دیگر در جلسات حاضر نشد و ما از هم جدا شدیم. بعد هم ایشان اعلام حضور و ثبت نام کرد و آن پیمان شکسته شد.»
او البته در همان انتخابات تلاش فراوانی کرد که هاشمی رفسنجانی را از نامزدی در انتخابات منصرف کند.
هر چه بود آن انتخابات با همه مختصاتی که در ذهن همه هست برگزار و محمود احمدی نژاد رییس جمهور شد. این البته چندان با خواسته قلبی حسین فدایی همراستا نبود.
بعد از آن البته او تلاش کرد تا روابط خوبی با رییس دولت مستقر داشته باشد. حسین فدایی از آن زمان تا همین انتخابات یکی از موثرترین افراد جناح بوده است. در همه این ادوار انتخابات او از اعضای اصلی تیمهای داور یا تصمیمساز بوده است.
اگر بخواهیم به همین انتخابات بازگردیم روایتهای متعددی وجود دارد که میگوید او در انتخاب میان قالیباف و رییسی در زمره کسانی بوده که برای ماندن رییسی و رفتن قالیباف رای موافق منجر به رسین به تصمیم در این زمینه داشته است.
جلسهای که در ابتدای هفته آخر منتهی به انتخابات برگزار شده بود و او رای به ماندن رییسی داده است. این خبر البته هرگز توسط او تایید یا تکذیب نشده است.
بعد از شکست اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری یک خبر مهم در مورد حسین فدایی در محافل سیاسی شنیده میشد. گفتند که او از مقامش در جبهه مردمی یا همان جمنا استعفا داده و فرد دیگری جایگزینش شده است. او در این مورد سکوت کرد اما برخی اعضای جمنا این خبر را تایید کردند.
حالا هم که گفته به جای من دبیر کل جدید برای جمعیت ایثارگران انتخاب کنید.
اما راز این دو خداحافظی سریالی چیست؟
حاج حسین فدایی فرد زیرک و تیز هوشی است. او هم از تغییر و تحولات بنیادین در جناح و شکافهای در حال پدیدار شدن آگاه است و هم برخی از نقدهای نه چندان پنهان رفقایش هم جناحیاش را در مورد خودش شنیده است.
شاید دور از ذهن نباشد که بگوییم این سیاستمدار پشت پرده میخواهد همچنان پشت پرده بماند و بنا ندارد در این روزگاری که خیلیها دلایل شکست اصولگرایان را فاکتور میکند او را در زمره این عوامل بداند. او میرود اما نه از دنیای سیاست بلکه مقابل دیدگان ما. منتظر بازگشت این مرد پشت پرده باشید؛ چشم بر هم بگذاریم موعد انتخابات مجلس فرا خواهد رسید.